در دفاع از جامعهای که خود را میسازد
شاید حافظه ما در مشروطه گیر کرده است. در میان آن آدمهای بزرگ که از هیچ جهانی تازه خلق کردند. میان دستانشان احتمالا جادویی، چیزی بوده که ما را ما موجودات همچون مردگان جنزده با چشمانی گشاده و دهانی باز از وحشت را بر شانههاشان گرفتند و از دهشت تاریک گذشتگان گذر دادند. ما بینوا مردمانی بودیم که هیچ از آنجا و از آن زمانی که بودیم نمیدانستیم. انسانهایی رنجور و گناهکارانی دائمی که شیره وجودشان توسط حاکمان و متعصبین و متصلبین نوشیده میشد.
جلال چغازردی . رضا ظهرابی
شاید حافظه ما در مشروطه گیر کرده است. در میان آن آدمهای بزرگ که از هیچ جهانی تازه خلق کردند. میان دستانشان احتمالا جادویی، چیزی بوده که ما را ما موجودات همچون مردگان جنزده با چشمانی گشاده و دهانی باز از وحشت را بر شانههاشان گرفتند و از دهشت تاریک گذشتگان گذر دادند. ما بینوا مردمانی بودیم که هیچ از آنجا و از آن زمانی که بودیم نمیدانستیم. انسانهایی رنجور و گناهکارانی دائمی که شیره وجودشان توسط حاکمان و متعصبین و متصلبین نوشیده میشد. این تلاش آنقدر بزرگ و اسطورهای است که در گذر این گردش دردناک زمان، حتی در دورترین مناظر، همواره چشماندازی از آزادی در پیش چشمانمان نمایان کرده. آزادی و عدالت تنهاترین و بزرگترین حلقه اتصال انسان معاصر ایرانی است. نویسندگان این متن گرچه رویکرد و تمایلات سیاسی خود را دارند، اما متن حاضر، یک متن سیاسی جهت مشخصکردن تکلیف درستی و غلطی مشارکت و تحریم نیست. این متن به دنبال یادآوری اهمیت امر اجتماعی و استقلال جایگاه آن است. اینکه فارغ از حکومتها یا جناحهای حاکم بر ایران، پیوسته باید امر اجتماعی را تقویت کرد. امر اجتماعی در این معنی که چون گفتار بنیانگذاران جامعهشناسی باید جامعه را در مقابل سیاست و اقتصاد مراقبت و محافظت کرد. ساختارهای سیاسی مستقر در سده اخیر ایران، یا خواهان این بودهاند که جامعه را ذیل برنامهها و تمایلات خود تقویت کنند، یا آنکه در راستای افکار ایدئولوژیک خود جامعه را تهییج کردهاند و از آن قربانی گرفتهاند، یا از مقطعی به بعد در انفعال، تضعیف و سرکوب جامعه همت گماشتهاند و در این بین سیاستزدایی از عرصه عمومی فصل مشترک همه انواع این ساختارها بوده است. متن حاضر که چند روز قبل از انتخابات نگاشته شده، به دنبال تقویت این گزاره است که با فاصلهگیری از واکنشهای سیاسی هرروزه، باید اوضاع جسم نحیف جامعه را رصد کرد و در کنار اوضاع وخیم آن، نشانههای حیات و نبضزدن را در آن دید. از اینرو به نظر میرسد که انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم در کنار هراس، شرم، ناامیدی و خشم اجتماعی که جامعه در حال فرسایش ایران را فرسودهتر کرده، بارقههایی از حیات و روشنی را هم در این جامعه نشان میدهد که در ذیل به آنها اشاره میشود:
۱- نقش کمرنگ سلبریتیها در سیاست:
بعد از آنکه مواجهه سخت حاکمیت باعث شکست ایده سیاسی تحولخواهان در دهه 80 شد، نیروهای سیاسی از تمام گروههای فکری، برای باقیماندن در عرصه سیاسی از طریق تلاش برای کسب اقبال عمومی، اکتیویستهای سیاسی را با سلبریتیهای ورزشی و بعد از آن سینمایی تعویض کردند. این روند ابعاد دیگری پیدا کرد و با تمامشدن و شکست ایدههای سیاسی تحولخواهانه و همچنین رشد شبکههای اجتماعی، جامعه رویکرد دیگری به سیاست در کسب مرجعیت را دنبال کرد. آن مجرایی که راحتتر و سریعتر و بدون پیچیدگی میتوانست خواستههای سیاسی جامعه را به صورت اعتراضی مطرح کند، مورد اقبال قرار گرفت. این مسیر ادامه یافت تا آنکه یکی از مهمترین وقایع اجتماعی سیاسی 44 سال اخیر را که بعد از مرگ مهسا امینی برای مطالبه پوشش اختیاری از طرف بخشی از جامعه ایجاد شد، تحت تأثیر قرار داد.
سلبریتیهای هنری و ورزشی علیرغم احترام و محبوبیتی که دارند و در مجرا و موقعیت زمانی خود حتما مفید است، اما حضور تهییجگرایانهشان که خود محصول سیاستزدایی از عرصه عمومی است، در انتخابات و عرصه سیاسی، صرفا تنور کنش سیاسی را در بازه کوتاهی در ایران شعلهور میکرد، اما پس از مدتی خاکستر ناامیدی و سرخوردگی از این تهییج به جای میماند؛ چراکه کار آنها تحلیل و توصیه اجتماعی و سیاسی نیست. اما اکنون بعد نزدیک به دو دهه که سلبریتیها نقش پررنگی در انتخاباتها و بالاتر، در سیاست ایران پیدا کرده بودند، با بازگشتی که جامعه به سیاست داشته است، شاهد کاهش یا حتی حذف و بیرمقشدن حضور سلبریتیها در فضای تحلیل و توصیه سیاسی در ایران هستیم.
۲- بازمرجعیت یافتن آکادمیسینها، تحلیلگران و روشنفکران عمومی در ایران:
در رصدی که حداقل از افراد پیرامون خود داریم، مشارکتجویان، برای رأیدادن به اکتیویستها و اندیشمندانی همچون موحد، شبستری، عبدی، فاضلی، رنانی، حجاریان، غنینژاد، اباذری، زیدآبادی و دیگران ارجاع میدهند و تحریمکنندگان انتخابات نیز به گفتههای افرادی همچون مهرآیین، قادری و... . به نظر میرسد با کنار گذاشتهشدن نسبی سلبریتیها از عرصه سیاسی شهروندان به دنبال گروههای مرجعی برای تأیید تصمیمهای خودشان در عرصه سیاسی میگردند، از اینرو پذیرفتهاند اندیشمندانی که سالهای عمر خود را صرف بررسی و مطالعه کردهاند، صاحبنظرتر از آنان برای اظهارنظر هستند.
۳- بازگشت روشنفکران: یکی از مهمترین سوابق حضور اندیشمندان و روشنفکران بهعنوان هدایتگران جامعه در کنش سیاسی، در سال ۸۴ رخ داد. در آنجا نیز آنها در دو سوی میز مشارکت و تحریم به قبض و بسط نظر خود پرداختند. اما پس از آن به هر دلیلی اعم از دوریگرفتن روشنفکران یا تغییر معادلات سیاسی و اقتصادی، در موجی ستیزگرایانه، نیروی اجتماعی روشنفکران از جامعه دور شد و کنشگری جامعه با سلبریتیها و جریان اقتصادی حاکم جهتدهی شد. اما شاید این برای نخستین بار است که روشنفکران نقش خود را در قامت نماینده جامعه و پرسشگر از قدرت و شخص ریاستجمهور تعریف میکنند. در تمام این سالها روشنفکران خطابهگرانی بودند که جهت خطابهشان به سوی قدرت و در نفی عملکرد قدرت برای ثبت در تاریخ بود. اما نامه رنانی و در ادامه اباذری در دفاع از جامعه و تقویت قدرت پرسشگری نوشته شده و قدرت را خطاب و مورد پرسش قرار دادهاند.
۴- خلق سوژه انتخابگر و پرسشگر: نکته دیگر که خود از نتایج دستاورد دوم محسوب میشود، خلق سوژه پرسشگر است. از آنجا که در زمان انتخابات در وضعیت تکافو ادله قرار گرفتهایم و به نظر میرسد هم موافقین شرکت در انتخابات و هم مخالفین آن، استدلالهای قوی و جدی داشتند، نیروهای اجتماعی ضمن توجه به آرای روشنفکران و دانشگاهیان، در انتهای امر و با مراجعه به خودشان، به احساسات و تمایلاتشان، برای رأیدادن یا رأیندادن به تصمیم رسیدند. این یعنی میتوان دید که تا حدودی بذرهای شکلگیری سوژه انتخابگر سیاسی در ایران پاشیده شده است و میتوان به جوانهزدن آن امیدوار بود. به یاد بیاورید موجهای اجتماعی انتخاباتهای سه دهه گذشته را که زود شکل میگرفتند و افراد زود تکلیفشان مشخص میشد و به موج اجتماعی میپیوستند و درواقع از خودشان سلب مسئولیت میکردند. در این انتخابات، در دور اول علیرغم همه تلاشها، این موج به راه نیفتاد؛ چراکه در حدود ۱۰ تا ۱۴ درصد مردمان در نهایت به جمعبندی (بخوانید تصمیم و اراده فردی) برای شرکت در انتخابات نرسیدند و این را باید بهمثابه دستاورد در نظر گرفت.
در دور دوم هم باز این موج راه نیفتاد و مشارکت با افزایش در حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد مواجه شد و این را باید به فال نیک گرفت که افراد درگیری هیجانی و عاطفی با موجها پیدا نکردند، شرم درونشان، غم درونشان، آنها را مستقل از موج نگه داشته است.
به نظر میرسد فرصت ایجادشده برای بازگشت روشنفکران به عرصه عمومی را باید مغتنم شمرد و با تقویت کنشگری ایشان، عرصه عمومی را از دست سلبریتیها بیرون کشید. روشنفکران باید این بار رو به سوی جامعه قرار بگیرند و با نقدهای خود در بزنگاهها به تقویت جامعه اقدام کنند، آنها نقش بیبدیلی در ایجاد سد در برابر سیاستزدایی از عرصه عمومی دارند. آنها باید به نقش تاریخی خود بازگردند.
از سوی دیگر همانگونه که در آغاز این متن نوشته شد، متن حاضر متنی در دفاع از امر اجتماعی و جامعه است. نویسندگان این متن به همه آن کسانی که رأی دادند یا ندادند، میگویند که تمام امیدواری و ناامیدی شما باید به رسمیت شناخته شود. امید شما برای شاید گشایشی حداقلی باید به رسمیت شناخته شود، کمااینکه سوگواری شما برای آنچه در خیابان رخ داد هم باید به رسمیت شناخته شود.
مشارکتجویان و تحریمکنندگان با جمیع استدلالهایشان در موضعی از حق قرار گرفتهاند. هیچ فرد و حزب و جناحی حق اینکه کسی را تحت فشار قرار بدهد، ندارد. اگر در انتخابات شرکت کردید، بیشرم از اینکه داغدیدگان درباره افراد چه فکر میکنند، باشید، اگر در انتخابات شرکت نکردید هم هراس از فردای ایران نداشته باشید. اجتماع و جامعه اگر تقویت شود هر امر خوشایند یا ناخوشایندی را سروسامان میبخشد. باید گفت این جامعه با تمام مسائل اقتصادی و سیاسیاش به اندازه کافی هراسزده است، پس فرد فرد ایرانی را به پذیرش مسئولیت و میل شخصیشان فرابخوانیم؛ چراکه از تقویت افراد، جامعهای شکل خواهد گرفت که اگر روزهای سیاهتر و تلختری در انتظار آن باشد، خود را بهتر مدیریت خواهد کرد و اگر روزنههایی برای بهبود اوضاع ایجاد شود، از آن استفاده بهتری میکند. باید در مقابل تمام کسانی که استقلال جامعه را ذیل تهدید به هراس فردای ایران یا سرکوب این جامعه تضعیف میکنند، ایستاد و در مقابل آنان فریاد زد که بگذارید این جامعه نفس بکشد، شجاع باشد و مسئولیت خودش را بر عهده بگیرد.
بازگشت سیاست به جامعه و اندیشمندان به کنشگری، خون تازهای است که سوای نتایج انتخابات، در رگهای آزادیخواهی جریان پیدا کرده است.