نگاهی به سریال «ریپلی»
وسوسهها و جاهطلبیهایی که جنایت را رقم میزنند
مینیسریال «ریپلی» اثری از استیون زایلیان است که بهتازگی از شبکه نتفلیکس پخش شد. استیون زایلیان که علاوهبر کارگردانی، نویسندگی این مینیسریال را برعهده دارد به دلیل نویسندگی آثاری چون فهرست شیندلر، دارودسته نیویورکیها و مرد ایرلندی، یک برند محسوب میشود. در این مینیسریال هشتقسمتی از نمای اولِ نخستین قسمت آن تا نمای پایانی آخرین قسمتش با ترکیببندی چشمگیر و ظریف روبهرو هستیم.
فرزانه متین: مینیسریال «ریپلی» اثری از استیون زایلیان است که بهتازگی از شبکه نتفلیکس پخش شد. استیون زایلیان که علاوهبر کارگردانی، نویسندگی این مینیسریال را برعهده دارد به دلیل نویسندگی آثاری چون فهرست شیندلر، دارودسته نیویورکیها و مرد ایرلندی، یک برند محسوب میشود. در این مینیسریال هشتقسمتی از نمای اولِ نخستین قسمت آن تا نمای پایانی آخرین قسمتش با ترکیببندی چشمگیر و ظریف روبهرو هستیم. این سریال اقتباس تازهای از رمان مهم و تحسینشده «آقای ریپلی» اثر پاتریشیا های اسمیت است. این کتاب جایزه بزرگ برای ادبیات جنایی در بخش بهترین رمان جنایی بینالمللی را به دست آورد و در سال ۲۰۱۹، خبرگزاری بیبیسی کتاب «آقای ریپلی» را به عنوان یکی از ۱۰۰ رمان الهامبخش و تأثیرگذار، گزارش کرد. پیش از سریال «ریپلی»، دو اقتباس فیلم بلند سینمایی از این کتاب شده بود، یکی به نام ظهر بنفش با بازی آلن دلون و دیگری به نام آقای ریپلی با بازی مت دیمون، جود لا و کیت بلانشت. این مینیسریال در ژانر جنایی، معمایی و دلهرهآور قرار دارد و روایت داستان به اینگونه است که تام ریپلی، یک کلاهبردار خردهپاست که در جعل اسناد هم دستی دارد و ساکن نیویورک است. او یک روز توسط آقای گرینلیف شناسایی میشود و از او میخواهد با مبلغ قابل توجهی پول به ایتالیا برود و پسر عیاش و بیخیالش را به نام ریچارد به زادگاهش بازگرداند. او راهی آترانی در سواحل ایتالیا در ناپل میشود و اولین قدم برای یک زندگی پیچیده، مملو از فریبکاری، کلاهبرداری و قتل را برمیدارد. در این مینیسریال، اندرو اسکات در نقش تام ریپلی، جان فلین در نقش ریچارد گرینلیف و داکوتا فینینگ در نقش مارچ شروود بازی میکنند.
این درام جنایی به دلیل فیلمبرداری سیاهوسفید که یادآور سینمای نوآر است و اصولا در مدیوم تلویزیون نمیگنجد، یک نظم بصری خاص ایجاد کرده است. کارگردان فیلم درباره این سبک از فیلمبرداری میگوید: «نسخهای از کتاب ریپلی که روی میز کار داشتم یک عکس سیاهوسفید مهیج داشت. برای همین، موقع نگارش فیلمنامه، این تصویر در ذهنم بود که به این نتیجه رسیدم که قالب سیاهوسفید مناسب این داستان است و در واقع برای آن، زیبایی حیرتآوری را به همراه میآورد». فیلم که از تکنیک سایهروشن استفاده کرده، ارجاع و اشارهای مستقیم به شیفتگی تام نسبت به نقاشیهای کاراواجو، نقاش ایتالیایی، دارد. او که خود قاتلی فراری بود، در آثارش نور حرف اول را میزند و تام از این رو با او همذاتپنداری میکند. در واقع ریپلی با دیدن نقاشیهای کاراواجو، سیاهی و تباهی را از آن بیرون میکشد و قادر به دیدن زیباییهای این آثار نیست. این هنرمند تأکید زیادی بر نور داشت، اما ریپلی از نور برای مخفینگهداشتن استفاده میکند. سایههای فیلم، عمق بسیار بیشتری به تصویر میدهند از این رو از همان نمای اول در آپارتمان رم که نور و سایه، حرف اول را میزند، باید گفت این سریال واقعا یک شاهکار بصری باطراوت است که با فیلمبرداری باورنکردنی رابرت السویت، داستان را به سطح دیگری میبرد.
این مینیسریال بهشدت به مطالعه عمیق انسانها و وسوسههایشان میپردازد. تام ریپلی که فردی از جامعه فرودست است با زندگی لوکس و بورژوازی ریچارد کاملا در تضاد است. او نمیتواند نگاههای بالابهپایین ریچارد و مارج (شریک زندگی ریچارد) را تاب بیاورد و از آن خسته شده است، در این میان هم فردریک مالز، نمایشنامهنویس انگلیسی، سروکلهاش پیدا میشود. تام خود را در مقابل آنها حقیر میبیند و برای رسیدن به خواستهاش که همان ثروت و قدرت است، دست به قتل میزند و دوربین کوچکترین لحظات وسوسههای جنونآمیز تام را مانند یک اسفنج جذب میکند. چگونه کسی که مرتکب چنین جنایتی شده هم میتواند جذاب و هم کاملا بیعاطفه باشد؟ شاید بهتر است بگوییم ترکیب عجیبی از جذابیت و خونسردی. در واقع این حس نابرابری و اینکه ریپلی استحقاق بیشتری برای داشتن یک زندگی بهتر دارد او را گناهکار و مجرم میکند. حالا ضدقهرمان ما که به پول رسیده به آن هم قناعت نمیکند و میخواهد همان سبک زندگی ریچارد را تقلید کند. از این رو بهترین خانه را در رم اجاره میکند و یا به بهترین هتلها میرود. اما تام ریپلی تا زمانی که مجبور نباشد دست به قتل نمیزند. او مجبور بود برای بقا ریچارد را بکشد و برای لونرفتن، فردریک را از میان بردارد. اما در ونیز اجباری برای از میان برداشتن مارج نمیبیند؛ چراکه درحالحاضر از سوی او در خطر نیست.
در سریال، آثار هنری هم نماد هستند و هم بهشدت تهدیدآمیز. دستها در سریال به عنوان یک نماد مهم به کار میروند؛ دستی که میتواند هنر را بیافریند و همزمان دست به جنایت بزند. از این رو در پلانهای زیادی میبینیم که دوربین بر روی دست متمرکز میشود. گربهای هم که در خانه اجارهای در رم وجود دارد یک بازرس و یک شاهد محسوب میشود؛ او رد اصلی جنایت را میبیند و شاهد زشتیهای تام ریپلی است.
قسمت اول و دوم این مینیسریال کند پیش میرود اما در واقع میخواهد به مخاطب، جزئیاتی را ارائه دهد که به پیشبرد داستان کمک میکند. در طول نمایش سریالی ندیدهام که اینهمه جزئیات به پاکسازی قتل، خستگی آدرنالین، دفع روشمند همه چیزهایی که ممکن است یک تازهکار اشتباه کند اصلا نگرانکننده نباشد. مینیسریال ریپلی نهتنها در داستان، بلکه در کل رویکردش، دریچهای تازه مقابل چشمان مخاطب باز میکند و هرچقدر سریال رو به جلو میرود، بهتر میشود. در واقع این مینیسریال به اعماق روح و روان شخصی با جزئیات میپردازد و میخواهد تا جایی که میتواند برای رسیدن به آنچه در ذهن خالقانش است، پیش برود. رویکرد کارگردانی، ایجاد تنش در سریال است که با سیری آهسته به سمت جنون میرود و لحظاتی از تأمل آرام ذهن یک روان مغشوش را برای ما بازگو میکند.
بازیگر اصلی فیلم، اندرو اسکات به طرز عجیبی باورنکردنی است. اندرو، ریپلی را از اعماق وجودش بیرون میآورد و بازی میکند. بازیگریِ ظریف و باورپذیر اندرو اسکات شما را میخکوب میکند. بازیگران مکمل نیز به همان اندازه برجستهاند.
موسیقی متن، مخلوطی از موسیقی استادانه، پرتنش، غمانگیز و خفهکننده است. مینیسریال ریپلی، تصویری واقعگرایانه و فریبنده از جاهطلبی یک انسان را نشان میدهد و بیشک یکی از بهترین مینیسریالهای ۲۰۲۴ است که تا مدتهای طولانی در خاطرهها باقی خواهد ماند.