گزارش تحلیلی از نمایشگاه گروهی «آرزوی رویدادن امری همراه با انتظار تحقق آن»
بدیهی را ببین
از میان بسیار کارها که «هنر» در پی انجام آن بوده و هست، یکی تماشاییکردن دوباره ابژههایی است که از فرط بدیهیشدن دیگر به چشم نمیآیند. ابژههایی که شکوه چیستی و عظمت مفهومیشان در چشم سهلانگار زندگی، رنگ باخته و دیگر چنانکه باید تماشا نمیشوند. هنر اما از این نیرو برخوردار است که درست همان چیزهایی را که دیگر به چشم نمیآیند، چنان در برابر نگاهمان آشکار کند که راهی جز از نو دیدن و تأملکردن نداشته باشیم.
آسیه مزینانی
از میان بسیار کارها که «هنر» در پی انجام آن بوده و هست، یکی تماشاییکردن دوباره ابژههایی است که از فرط بدیهیشدن دیگر به چشم نمیآیند. ابژههایی که شکوه چیستی و عظمت مفهومیشان در چشم سهلانگار زندگی، رنگ باخته و دیگر چنانکه باید تماشا نمیشوند. هنر اما از این نیرو برخوردار است که درست همان چیزهایی را که دیگر به چشم نمیآیند، چنان در برابر نگاهمان آشکار کند که راهی جز از نو دیدن و تأملکردن نداشته باشیم.
«آرزوی رویدادن امری همراه با انتظار تحقق آن» به کیوریتوری افسانه جوادپور که این روزها در گالری دیدار برپاست، پژوهشی نظری و عملی است که در تلاش است ابژهای اغلب نادیدنی را مرئی کند. ابژهای که روزگاران بسیاری است ما بیشتر ساکن و مأنوس معنای آن هستیم تا تماشاگر فرم و شکلش: گره.
گره در حافظه تاریخی، فرهنگی، هنری و مذهبی ایرانیان نهفقط کارکردهایی متنوع، بلکه ارجاعات مفهومی بسیاری دارد. شاید پر بیراه نباشد اگر بگوییم ایرانیان به سبب آغشتگی به شعر، خیلی زودتر از دیگران به معنای گره، گره میخوردند. هرچه نباشد کم از دهان پرعسل حافظ، سعدی، مولانا و فردوسی، گره نشنیدهایم. مثالش آنجا که حافظ اینچنین سروده: «چو نافه بر دل مسکین من گره مَفکن/ که عهد با سر زلف گرهگشای تو بست». گویی دلالتهای گره همچون هر امر نمادین دیگری، بدون آنکه به یاد بیاوریم کجا و کی، به ما منتقل شده است؛ چراکه ما حتی راهرفتن را نیز بر فرشهایی آموختهایم که نقش و نگار دلفریبشان حاصل دستان هنرمندانی است که گره بر گره میزنند.
برای افسانه جوادپور در شکلدادن به نمایشگاه گروهی «آرزوی رویدادن امری همراه با انتظار تحقق آن»، گره در میانه میلی امیدوار و گرهگشا، خود را عیان میکند. این میل در ابتدا با عنوان نمایشگاه که یکی از تعاریف فرهنگ فارسی عمید در مدخل «امید» است، آشکار میشود. او در بخشی از استیتمنت این نمایشگاه مینویسد: «در تجربه زیسته دوران معاصر، ممارست در به دست آوردن آزادی و استمرار مقاومت در برآوردهشدن خواستههای جمعی در اشکال مختلف، برای من چیزی جز وجود نفس امید در میان ما نیست؛ آنچه به باور ایرانیان از دیرباز، تنیده با مفهوم گره ظاهر میشود و در نهاد خود باور به بازیافتن و وصل را همراه دارد. نمونههای بسیاری از گرهزدنها در پرستشگاهها و معابد، شاخههای درختان مقدس، مچبندهای تبرکشده و آیینها و سنتهای مختلف در حافظه جمعی و تاریخی ما ثبت شده است. درهمتنیدگی باور به گشایش و گرهزدن، از سویی متناقض اما توأم و در امتداد یکدیگرند و در مسیری همسو پیش میروند. فردی که گره میزند بخشی از تمنای درونش را با فرمی در خودپیچنده، به جهان بیرون متصل میکند. در مواجهه با شرایط امروز، گویی هر گره، امیدی بر گشودهشدن در وجود خود دارد».
با خواندن این سطرها، اولین سؤالی که به ذهن میرسد این است که هنرمند قدر نادیده هنرهای تجسمی در ایران، تا کجا توان همراهی با این میل امیدوار را دارد؟ به سخن دیگر، آنکه نهفقط در گره، بلکه در گرههای بسیار، روزگار میگذراند چگونه با گره مواجه شده و آن را به ماده کار خود بدل میکند؟ خاصه آنجا که در تاریخ معاصر با خواندن «ممارست در به دست آوردن آزادی و استمرار مقاومت در برآوردهشدن خواستههای جمعی در اشکال مختلف...»، بیش از هرچیز، تصویر گرههای ناخوشایند در ذهنمان تداعی میشود، چگونه میتوان همچنان امیدوار باقی ماند؟ شاید در پاسخ به سؤالاتی از این دست است که جوادپور در ادامه استیتمنت مینویسد: «لحظه آغاز ناامیدی است که آرزوی برآوردهشدن را در روان برانگیخته میکند، گره شکل مجسمشده از آنی میان این دو لحظه است که در فشردهترین حالت متریال و فرم، مترصد واقعشدن و رخدادن است و گویی دو وضعیت را تا لحظه برآوردهشدن تغییر، در تعلیق نگه میدارد. در میان بودگی، مفهومی از پیوند را در ماهیت گره نمایان میکند که توان اتصال، نگهداشتن و ساختن دارد. همچون نقطهای استحالهیافته که در نهایت تراکم یک آرزو، نمادی برای تداوم، ماندن، بودن و خواستن است».
جوادپور روی امیدوارش را در سطرهایی که ذکرش رفت عیان میکند. او سوی گرهگشای گره را میبیند و حرفی از اینکه گره نواحی نزدیک به خود را شکننده و آسیبپذیر و کمتحمل میکند، به میان نمیآورد؛ شاید به این دلیل که خوب میداند هنرمند اینجایی، بیش و پیش از هرچیز با فروبستگی گره در معاشرت است. درون چنین دوگانهای است که افسانه جوادپور، 9 هنرمند را گردهم میآورد. هنرمندانی که پیش از این نیز کموبیش با گره مأنوس بوده و آن را دستمایه ساختوسازهای خود قرار دادهاند. تارا آزرم، مریم اشکانیان، مرتضی بصراوی، ندا درزی، انیسه صالحنیا، فریده عبادی، سیدعلی سیدعلیخانی، حامد قجرپور نوبندگانی و تکتم همتی، هنرمندان حاضر در این پروژه هستند. گره برای هرکدام از آنها معنایی مخصوص به خود دارد؛ از جایی درون آنها بیرون آمده و خود را در آثارشان متعین کرده است.
گره عارضهای عمدی است در طول مادهای که بتوان بر آن گره افکند. این تعریف از گره بر دو ساحت استوار است: یکی عمدیبودن که ناظر بر لزوم سوژهای است که دست به عمل میزند و از سوی دیگر، ناظر بر لزوم مادهای گرهپذیر است. «آرزوی رویدادن امری همراه با انتظار تحقق آن» نیز بر همین دو ساحت استوار است، اما فقط در این دو ساحت متوقف نمیماند. هنرمندان این نمایشگاه نهفقط در مقام سوژهای که دست به عمل میزنند، بلکه در مقام سوژهای خلاق، گره را به ماده اصلی ساخت آثارشان بدل کردهاند. تارا آزرم، نه با حجم، که با شکل گره در این پروژه حضور دارد. در دو طراحی از او که نقاش است، گره آن صورت درهمتنیده و ناگشودنی خود را عیان میکند. گرههای او تودههایی درهمتنیده هستند که جداکردن آنها به تمامی ناممکن به نظر میرسد؛ چنان ناممکن که برای خلاصی از شرشان باید بریده و دور انداخته شوند. مریم اشکانیان که هنرمندی بینارشتهای است، با دو حجم پارچهای عمودی و مرتفع در این پروژه حضور دارد. او مدتهاست با انتخاب گرهزدن به عنوان شیوهای برای خلق، هر واسطهای میان دست و اثرش را از میان برداشته است. اشکانیان به واسطه گرهزدن نهفقط به ساختن فرمهای جدید، بلکه به مواجهشدن با فشارهای درونی و بیرونیاش دست میزند. او با گرهزدن، حجمهایی میسازد که بیملاحظه هر توقع و انتظاری، خودشان هستند؛ فضا را اشغال میکنند و فرم نامتوازنشان، نگاهها را میدزدد. مرتضی بصراوی که مجسمهساز است، برای ساخت حجمی که در این نمایشگاه ارائه کرده، سراغ یکی از قدیمیترین دستبافتههای ایرانیان رفته است. به این سبب نهفقط در معنا، بلکه در ماده نیز از انبان پر ایده ایرانیان بهره برده است. بصراوی با نمد، حجمی مینیمال را ارائه کرده که کُرهای دفرمهشده است. نمد به او این امکان را بخشیده که اثر همچنان که در ماده اصلی برساخته گره است، برسازنده گرهی بیابتدا و انتها نیز باشد. حجم بصراوی با شکافی در سر، درون اثر را به بیرون متصل میکند؛ شکافی که درون کره نمدی را برای مخاطب قابل دیدن میکند. او این شکاف را استعارهای از انگاره امید میداند. ندا درزی که هنرمندی بینارشتهای است، با بخشی از یک اثر بزرگ در این نمایشگاه حضور دارد. گره برای او همچون جنینی است که اندکاندک شکل میگیرد، اما شکل نهاییاش قابل پیشبینی نیست. اثر ندا درزی سبز، قرمز، سیاه و سفید است. رنگهایی که هرکدام معنایی اینجایی و برخاسته از حافظه تاریخیمان دارند. جالب اینجاست که این قطعه از اثر ندا درزی در چیدمان افسانه جوادپور ناخودآگاه فرمی نیمهتمام از نقشه جغرافیایی ایران را تداعی میکند؛ فرمی که با برآمدگیهای تاولمانندش، روایتی تازه به اثر بخشیده است. در چیدمان جوادپور، رنگهای هنرمند، ارجاعاتی چندگانه یافته است و مخاطب در میان رنگها، تجربه زیسته ممارستهایش در به دست آوردن آزادی را مرور میکند. انیسه صالحنیا که معمار و فایبرآرتیست است، با حجم بلند و پهنی متشکل از طنابهای به هم گرهخورده در این نمایشگاه حضور دارد. صالحنیا در گفتوگو با افسانه جوادپور که در کاتالوگ نمایشگاه منتشر شده، میگوید: «من با هر گرهی که میزنم، انگار گرهی از درونم باز میشود؛ یعنی برای من نوعی تخلیه انرژی منفی است یا یک گره روانی از من باز میشود. کل این پروسه بافتن و گرهزدن برای من انگار از نظر ذهنی راهگشاست. اما برای من تعریف گره بیشتر از اینکه معنای بستن و مسدودبودن باشد، گشایش است». فضایی که جوادپور حجم صالحنیا را در آن اینستال کرده، اتاقی با طاق ضربی است. حاصل ترکیب و رابطه میان معماری و فضا و اثر و البته رنگ قرمز طنابها کلیتی میسازد از تجسم جریانیافتن خونی تازه در رگهای فضایی باقیمانده از گذشتهای دور. گویی اثر صالحنیا همچنان که هنرمندش را التیام بخشید، فضا را نیز نجات داده و به زندگی بازگردانده است. فریده عبادی که فایبرآرتیست است، با حجمی اسپیرال که با گرههای بسیار درون خود پیچیده و فرورفته است، در این نمایشگاه حضور دارد. اثر عبادی در فرم و متریال سعی در تجسم وجهی زنانه دارد. گره برای او نه یک ابژه کاربردی یا تزیینی، که مابازای کلمات و جملاتی است که بر زبان نمیآیند. او با هر گره، حرف میزند و همین گره بهمثابه زبان است که لحنی زنانه به اثر بخشیده است. اگرچه در چیدمان جوادپور این اثر به دیوار سالن اصلی گالری دیدار نصب شده و چسبیده است، بهتر بود با فاصلهگرفتن از دیوار به مخاطب امکان چرخیدن به دور حجم داده میشد. سیدعلی سیدعلیخانی که مجسمهساز است، با اثری تلخ و درخشان و شگفتانگیز در این نمایشگاه حضور دارد. او گره را نه در فرم مأنوس و آشنای آن، بلکه در فرم موبند زنان، ماده اصلی کار خود قرار داده است. حجم سیدعلیخانی در نگاه اول، وقتی ثابت و بیحرکت است، فقط بازتولید موبند در ابعادی بزرگ است، اما درست همان لحظه که به حرکت درمیآید و گهوارهگون بر قاعده نیمدایرهای خود به چپ و راست میرود، ناگهان مخاطب را با بیرونآمدن مخروطی دراز که با بافتی از موی بز پوشیده شده، شگفتزده میکند! از یک سو مخروطی با موی سیاه و از سویی دیگر مخروطی پوشیده از موی سفید بافته بز بیرون میزد؛ حرکتی که هربار اشارتی است به سختی و آسانی، پیری و جوانی و سختی و آرامش. حامد قجرپور که نقاش و مجسمهساز است، با یک چیدمان در این نمایشگاه حضور دارد. او از ترکیب میل برهمزدن نظم آهنین گره و خاطرههای آیینی و مذهبی گره در کودکیاش، به ساختی آزاد و بداهه از گره دست یافته است. حجمهای فیگوراتیو و پرتعداد او در این چیدمان اندازههای متنوعی دارند که دایرهوار به سوی نقطه مرکزی که حجمی کوچک و برخلاف دیگر ابژهها قرمز است، میرود. این نقطه قرمز با کمی فاصله در بخش فوقانی به حجم بافتنی دیگری میرسد که از سقف به پایین سرازیر شده است. اینچنین است که چیدمان در رفتوآمدی بیانتها از زمین به سقف و از سقف به زمین میرسد. تکتم همتی که فشندیزاینر و فایبرآرتیست است، با اثری که چیدمان بدنی بر صلیب را تداعی میکند، در این نمایشگاه حضور دارد. اثر او دو رو دارد؛ یک رو، تداعیکننده گرههای زندگی است که گاه به غایت متراکم و برآمدهاند و روی دیگر، صحنه پرتکرار روبانهای دخیلبستهاند. همتی در این دو سو، جهان درون و جهان بیرون را در مقام کلی منسجم متعین کرده و نظام بخشیده است. هر فروبستگی، مابازایی برای گشودگی دارد و در میانه این امیدواری و ناامیدی است که آن تن به صلیب کشیدهشده میلرزد و تاب میخورد.
«آرزوی رویدادن امری همراه با انتظار تحقق آن» بیش از هرچیز نتیجه به ثمر رسیده یکی از معدود پروژههای به حقیقت کیوریتوریال سالهای اخیر است. جوادپور نه در مقام یک انتخابکننده، بلکه با ایدهای پژوهششده به سراغ هنرمندان مد نظرش رفته است. اگرچه محدودیتهای فضا به چیدمان برخی از آثار وضعیتی محافظهکارانه بخشیده است، وضعیتی که انرژی برخی از آثار را در بروز و گیرایی، محبوس کرده و زائل میکند.