|

بازگشت دوباره به اصالت خانواده

فهیمه نظری، جامعه‌شناس و پژوهشگر اجتماعی: «در آغوش درخت» یک فیلم ایرانی خوش‌ساخت و اثرگذار به کارگردانی و نویسندگی بابک خواجه‌پاشا و تهیه‌کنندگی محمدرضا مصباح و سجاد نصراللهی‌نسب، حاصل مشارکت سازمان سینمایی سوره و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و برگزیده جشنواره فیلم فجر سال 1401 است.

بازگشت دوباره به اصالت خانواده

فهیمه نظری، جامعه‌شناس و پژوهشگر اجتماعی: «در آغوش درخت» یک فیلم ایرانی خوش‌ساخت و اثرگذار به کارگردانی و نویسندگی بابک خواجه‌پاشا و تهیه‌کنندگی محمدرضا مصباح و سجاد نصراللهی‌نسب، حاصل مشارکت سازمان سینمایی سوره و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و برگزیده جشنواره فیلم فجر سال 1401 است.

داستان فیلم «در آغوش درخت»، داستانی پرتکرار و عادی از زندگی ماست‌ که این بار با نگاهی نو روایت می‌شود. این فیلم با دقت تمام به یکی از مشکلات جدی خانواده امروز ایرانی می‌پردازد و بحران جدی یک خانواده کوچک را در قاب‌هایی زیبا به تصویر می‌کشد.

دغدغه خواجه‌پاشا پرداختن به بحران بی‌مهری و بی‌توجهی زن و شوهر است. خانواده «فرید» که در فضای خارج از تهران و در حوالی شهر زیبای ارومیه زندگی می‌کنند، دارای دو پسر باهوش و مهربان هستند که شخصیت محوری داستان را ایفا می‌کنند. «فرید» (شوهر) و «کیمیا» (زن) زندگی مشترک دارند، ولی کانون خانوادگی‌شان سرد است. «فرید»، کسب‌وکار آزاد دارد و «کیمیا» به پرورش ماهی مشغول است؛ هردو مشغول به کارند ولی دلشان مشغول به یکدیگر نیست. استقلال مالی دارند و دغدغه اقتصادی در کار نیست. روابط آنها سرد و بی‌گفت‌وگو است و گرم و عاشقانه نیست. «فرید» و «کیمیا» در یک رابطه تضادی کنار هم اما دور از توجه به یکدیگرند! آنها به چشمان هم نگاه نمی‌کنند، صحبت مشترکی ندارند‌ و دیگر مزاح‌های «فرید»، «کیمیا» را نمی‌خنداند. «فرید» و «کیمیا» فقط همزیستی می‌کنند، نه زندگی!

نویسنده و کارگردان «در آغوش درخت» به‌خوبی المان‌های سردی روابط بین «فرید» و «کیمیا» را با پنهان‌کردن احساسات‌، استرس و اضطراب‌های فراوان، گاز‌گرفتن نوک انگشتان دست، صحبت‌نکردن با یکدیگر، کوتاه و منقطع گفتن و نگران‌بودن «کیمیا»‌ نمایش می‌دهد. ترس «کیمیا» بازگو نمی‌شود. ترس قدیمی او به سالیان گذشته برمی‌گردد که هرگز جرئت بازگوکردن آن را نداشته و او را در دایره محدود ترسش نگاه داشته و به او اجازه بیرون‌رفتن از محدوده جغرافیایی و محصور زندگی نداده است. «فرید» نیز نگران و مستأصل‌ سیگار می‌کشد و شاید به زندگی دیگری فکر می‌کند.

«فرید» و «کیمیا»های بسیاری در ایران در مواجهه با این وضعیت، گره کار را به مشاوران می‌سپارند‌ تا آنها برایشان تصمیم بگیرند؛ اما آنها هستند که تصمیم نهایی را می‌گیرند.

در‌نهایت «کیمیا» و «فرید» تصمیم به طلاق می‌گیرند. تصمیم به جدایی همان خطای سریع و فوری این روزهای زوج‌هایی است که رأی و نظر را سریع به عمل تبدیل می‌کنند، تصمیمی از روی ناآگاهی و بی‌خبری از فردای آن. تصمیمی که به‌راحتی بنیان خانواده را فرو می‌ریزد و آینده فرزندان را ویران می‌کند. پیشنهاد «کیمیا» عملی می‌شود و آنها از یکدیگر طلاق می‌گیرند و قرار می‌شود‌ تکلیف «طاها» و «علیسان» با فاصله و جدایی روشن شود.

کارگردان «در آغوش درخت»، بسیار خلاقانه، سادگی و بی‌آلایش‌بودن فرزندان خانواده را با هویت و استقلال دادن و در‌عین‌حال وابستگی و دلبستگی آن دو به هم خلق می‌کند. دو برادری که هرچند کودک هستند، اما در بیشتر قاب‌های تصویر با همدیگر و یکدل‌اند و همدیگر را تأیید می‌کنند و در واکنش به صحبت‌های مادر که به آنها گفته بود از این پس بایست هردوی شما از هم جدا شوید، با در آغوش گرفتن یکدیگر به مادر واکنش نشان دادند. صحنه‌ای زیبا و بدون هیچ توضیح اضافه‌ای!

بابک خواجه‌پاشا، نویسنده اثر، با زیرکی تمام به رخدادها و توفان‌های ریزودرشت زندگی اشاره می‌کند؛ رخدادهایی که تلنگری جدی در بزنگاه‌های زندگی هستند و نهیب می‌زنند تا قبل از آمدن توفان بزرگ‌تر، درایت داشته باش و قدر داشته‌هایت را بدان!

«در آغوش درخت» به‌خوبی خودخواهی‌های مادر و پدر خانواده را از یک سو و دلبستگی‌های دو برادر را از سوی دیگر،‌ به تصویر می‌کشد؛ یک کشاکش بی‌نظیر و یک مقاومت نرم و دلنشین برادرانه!

سرانجام، جریان تند غفلت و خودخواهی پدر و مادر، کودکان را به آن توفان گرفتار و از جلوی دیدگان آنها غیب می‌کند. «کیمیا» ترسش را فراموش می‌کند، جسورانه دل به آب می‌زند، فرید متوجه غفلت و بی‌مهری‌اش شده و این بار هر دو در جست‌وجوی گمشدگان مشترک خود و از محدوده ترس «کیمیا» بیرون می‌روند. اهالی برای پیدا‌کردن دو کودک گمشده در آب به کمک می‌شتابند، ولی این «فرید» و «کیمیا» است که دل در سینه ندارند.

خواجه‌پاشا با خلق صحنه‌هایی چون رودخانه مواج، شوکه‌شدن مادر از گم‌شدن فرزندان، تلاش نیروی هلال احمر و کمک همسایه‌ها، لحظاتی ناب می‌آفریند که تعلیق دلچسبی برای بیننده اثر ایجاد می‌‌کند. بهترین صحنه فیلم در گفتار «فرید اونها زنده‌اند» نمایش داده می‌شود.

امید دوباره جوانه می‌زند. سرانجام در کوران زندگی، یک نشان و اثر نمایان می‌شود. پلاکی از «علیسان» در کنار آب، ردی از گمشدگان و امیدواری دوباره برای زنده‌یافتن «طاها» و «علیسان»، آنها را بیشتر مصمم می‌کند. «کیمیا» به یاد می‌آورد ممکن است آنها در باغ پدربزرگ باشند؛ همان‌جا که پدربزرگ مبتلا به آلزایمر، خنده‌کنان گفته بود: «من نور می‌خورم‌». درنهایت «طاها» و «علیسان» را در آغوش درخت بزرگ توت پیدا می‌کنند. حالا «فرید» و «کیمیا» دو فرزندشان را در آغوش می‌گیرند.

این همان لحظه زیبا و آرام و نویدبخش فیلم است! ستایشی دوباره و بازگشت به اصالت خانواده! فیلم «در آغوش درخت» ارزش دیدن دوباره و یا چندبار‌ه دارد. دیدن این فیلم را به همه خانواده‌هایی که زندگی‌شان در آستانه فروپاشیدن است، توصیه می‌کنم.

خواجه‌پاشا در«آغوش درخت» به‌درستی این پیام ارزشمند را به بیننده می‌دهد: «باید خانواده را ارج نهیم. قدردان آن باشیم. خانواده اولین و آخرین نهاد پشتیبان ماست؛ هرچند در معرض توفان‌ها و بی‌مهری‌ها قرار گرفته باشد».

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها