قیمت انرژی و تصمیمناپذیری ساختارزدایانه
این روزها موضوع جراحی اقتصادی بحث اول محافل تخصصی و حتی خانوادگی است. هرازگاهی رئیسجمهور یا اهالی دولت درمورد لزوم اصلاح قیمتهای انرژی سخن میگویند. قبلا بلافاصله فردای آن روز سخنان روز قبل را انکار یا تصحیح کرده و از لزوم همراهی مردم با این قضیه یاد میکردند. اما اکنون رفتهرفته شفافتر و جدیتر به این قضیه و لزوم آن اشاره میکنند.
این روزها موضوع جراحی اقتصادی بحث اول محافل تخصصی و حتی خانوادگی است. هرازگاهی رئیسجمهور یا اهالی دولت درمورد لزوم اصلاح قیمتهای انرژی سخن میگویند. قبلا بلافاصله فردای آن روز سخنان روز قبل را انکار یا تصحیح کرده و از لزوم همراهی مردم با این قضیه یاد میکردند. اما اکنون رفتهرفته شفافتر و جدیتر به این قضیه و لزوم آن اشاره میکنند.
دولتیها میگویند کشور چارهای جز رفتن به سمت برخی اصلاحات ندارد. این اصلاحات به خودی خود و روی کاغذ اجتنابناپذیر هستند اما همه از تبعات حاصل از آن در هراس هستند. قضیه فوق را از منظر فلسفه قارهای چگونه میتوان صورتبندی کرد؟
فلسفه به ما میآموزد که بهترین تصمیم الزاما انتخاب بهترین امر (یا آنچه به بهترین امر بینجامد) نیست. به عبارت دیگر، اینکه بهترین انتخاب نمیتواند همواره بهترین تصمیم باشد. به لحاظ نظری شاید بتوان این مفهوم را ذیل وجوهی از پراگماتیسم و خوانش ویژهای از ساختارزدایی توضیح داد.
ما اکنون در ایران با انواعی از وضعیتهای تصمیمناپذیر دست به گریبان هستیم. راهحلهای گوناگونی در علوم اقتصاد، سیاست و جامعهشناسی و مالیه عمومی برای این وضعیتها ارائه شده است. نگاه فلسفی به ما میگوید استراتژیهای مربوطه نیز میتواند از همین مبنا تبعیت کند.
دولت به عنوان یک نهاد عالی باید الزاما بهترین تصمیم را بگیرد. شاید بهترین تصمیم آن باشد که بدترین انتخاب را داشته باشد. این وضعیتی است که سالها در حوزه انرژی حاکم بوده است.
امر تصمیمناپذیر امری است که در وجوه مختلف خود میلغزد و بلاتکلیف است. کریچلی اشاره میکند عدالت از منظر دریدا نوعی تجربه امر تصمیمناپذیر است.
ساختارزدایی ابتدا تصمیمپذیری ساختاری بسیاری از عرصههای امر اجتماعی را نشان داده و سپس از امکانیبودن (یعنی غیرضروریبودن) این امر پرده برمیدارد.
بنابراین در قضیه قیمت انرژی نوعی تصمیمناپذیری و تصمیمپذیری در کار هستند و به تنشی شکل میدهند که جامعه کنونی را ممکن میکند.
اکنون رئیسجمهور باید نظریهای راجعبه تصمیمی اتخاذ کند که در قلمرو امر تصمیمناپذیر اتخاذ شده باشد. این مفهوم از زبان آغاز میشود. هر واژه میتواند با وجوه مختلف خود و طی معانی گوناگون، در تقابل و تضاد قرار گیرد؛ یعنی یک واژه با خودش «این - همان» نیست. در عرصه اتخاذ تصمیمهای راهبردی هم شاید همین وضعیت برقرار باشد.
وقتی رئیسجمهور از «جراحی» سخن میراند، درواقع اشاره به همزیستی متقابل معانی متضادی است که نوعی «سودمندی خطرناک» یا «خطر سودمند» محسوب میشود.
ما همواره پذیرای نوسانات معینی بین امکانات موجود هستیم. این بدان معنی است که نباید آن را نوعی تعینناپذیری مبهم تلقی کنیم. اشارات مکرر آقای رئیسجمهور و برخی اعضای کابینه به قضیه انرژی و اصلاح قیمت به همین دلیل است. نظام حاکمیتی بهخوبی میداند هر تأویل در هر زمینه مشخص نمیتواند بهتر از زمینههای دیگر باشد. یک تصمیم هنگامی میتواند شکل واقعی پیدا کند که متضمن عناصری از تصمیمناپذیری باشد. عبور از سرگشتگی امر تصمیمناپذیر مستلزم آن است که داوریها و باورهای پذیرفته قبلی خود را موقتا تعطیل یا اپوخه کنیم و این همان عرصهای است که نیروی تصمیمگیر از آن وحشت دارد. وقتی کییرکگور میگوید وهله تصمیم چونان نوعی جنون و خشم است به همین موقعیت اشاره دارد. به طور کلی در سیاست هرگونه تصمیم و طبعا مسئولیتهای ناشی از آن بدون تجربه نوعی تصمیمناپذیری نمیتواند شکل بگیرد. سیاستگذار از شرایط بعد از ۱۳۹۸ نمیداند که در مقطع اتخاذ تصمیم درباره بنزین چه آگاهی خاصی میتواند از شرایط به دست آورد، وگرنه دستور افزایش قیمت میتواند در هر لحظه صادر و تمامی قوای قهری حاکمیتی را در پشت آن قرار داد. اگر هیچ مسئله و مشکلی در میان نبود، آنگاه هیچ تصمیمی هم وجود نمیداشت. به همین دلیل است که میگویند اخلاق و سیاست با تصمیمناپذیری آغاز میشود. از همین نقطه است که امکان دگرگونگی نیز فراهم میآید.
قضیهای مانند بنزین در قالب یک آپوریا (دشواره) و ملازم تصمیمناپذیری دربرابر انتخاب است. اینجا دیگر «یا این - یا آن» رنگ میبازد و راهبرد «هم این-هم آن» و یا «نه این - نه آن» به میان میآید. به تعبیر لاکلائو، ما پیشاپیش در قلمرو ساختارزدایی هستیم.
اکنون قضیه اصلاحات انرژی در قالب امری تصمیمناپذیر فراروی حاکمیت و دولت قرار گرفته است. این را نباید صرفا تردید بین تصمیمها ملحوظ کرد، بلکه باید تجربه آن امری دانست که اگرچه با نظم امور محاسباتی بیگانه است، اما کاملا ضروری است و دولت چارهای جز مواجه با آن ندارد.
وقتی بهترین تصمیم ما به بهترین انتخاب میرسد، احتمالا مبتلابه درجاتی از انتزاع هستیم. در یک وضعیت انضمامی چهبسا بهترین تصمیم برای بهترین راهبرد آن باشد که بدترین انتخاب را داشته باشیم. این مسئلهای است که درک آن بسیار پیچیده اما بینهایت ضروری است.
*منابع در دفتر روزنامه محفوظ است