|

باور به دیالکتیک

آن موقع‌ها که دانشجو بودیم و سری پرشور برای بحث و گفت‌وگو با حاشیه‌ای فلسفی داشتیم، با کلمه‌ای آشنا شدیم که بسیار جاذبه داشت و به‌ویژه طرفداران مارکسیسم آن را به کار می‌بردند و ما هم حسب موقعیت با آن برخورد می‌کردیم و به‌ویژه وقتی چهار رکن آن را می‌گفتند، عصبانی به طریقی بر آنها خرده می‌گرفتیم. آن کلمه جذاب و خیلی شیک که معمولا به‌عنوان دهان‌بند برای مخالفان به کار می‌رفت، کلمه مبارک دیالکتیک بود.

سیدمصطفی هاشمی‌طبا: آن موقع‌ها که دانشجو بودیم و سری پرشور برای بحث و گفت‌وگو با حاشیه‌ای فلسفی داشتیم، با کلمه‌ای آشنا شدیم که بسیار جاذبه داشت و به‌ویژه طرفداران مارکسیسم آن را به کار می‌بردند و ما هم حسب موقعیت با آن برخورد می‌کردیم و به‌ویژه وقتی چهار رکن آن را می‌گفتند، عصبانی به طریقی بر آنها خرده می‌گرفتیم. آن کلمه جذاب و خیلی شیک که معمولا به‌عنوان دهان‌بند برای مخالفان به کار می‌رفت، کلمه مبارک دیالکتیک بود. البته بعدها آهسته‌آهسته فهمیدیم که این کلمه یک پایه مارکسیسم نیست، بلکه مارکس آن را برای قانونمندکردن نظریه خود به کار گرفته است و خلاصه این‌طور فهمیدیم که دیالکتیک یعنی تضاد. حال با تسامح، تقریبا همه ترجمه دیالکتیک را تضاد معنی می‌کنند و البته در بسیاری موارد آن را برای اثبات حرف‌های خود (که ادعای نظریه‌بودن را دارند) به کار می‌برند و ازجمله کلام مولوی را شاهد می‌گیرند که می‌گوید:

این جهان جنگ است چون کل بنگری/ ذره‌ذره همچو دین یا کافری

جنگ فعلی، جنگ طبعی، جنگ قول/ در میان جزوها حربی است هول

به خاطر دارم زنده‌یاد دکتر حسن حبیبی کتابی از گورویج، جامعه‌شناس فرانسوی، با همین عنوان یعنی «دیالکتیک» ترجمه کرده بودند. حقیر هم نام گورویچ و حبیبی را دیدم و شروع به خواندن آن کردم، ولی هرچه بیشتر خواندم، کمتر فهمیدم. به خود دکتر حبیبی مراجعه و مشکل را گفتم، ایشان با همان خونسردی و با لبخند گفتند مثل من هستی!

صرف‌نظر از قشر دانشجو، به‌ویژه آنهایی که به کار اجتماعی و سیاسی راه دارند و به کلمه دیالکتیک علاقه دارند، آهسته‌آهسته دانشجویان قدیمی و حتی برخی طلاب حوزوی هم، اگرچه ممکن است به ظاهر کلمه علاقه نداشته باشند، اما به دلایل متعدد و شواهد واضح به مفهوم آن یعنی تضاد بسیار علاقه‌مند هستند و اصلا احساس می‌کنند که همه زندگی باید در تضاد باشد و دانسته یا نادانسته نه‌تنها کمکی به از‌بین‌بردن تضادها ندارند، بلکه به آنها دامن می‌زنند. شاید عقیده دارند که از پس تضادها، حقیقت نمایان و جایگزین آن می‌شود، چیزی شبیه گفته مارکس درباره تبدیل کمیت‌ها به کیفیت. مثل آنکه کمیت آب در نقطه‌ای از حرارت به بخار تبدیل می‌شود.

اما مگر می‌شود همه تضادها را دوست داشته باشند و دیالکتیک همه جای جامعه را گرفته باشد و هیچ‌کس درصدد رفع تضادها یا احیانا نرم‌کردن تضادها نباشد. البته کم‌و‌بیش می‌توان در مواردی آن را یافت، مثل ریاست جمهور محترم که تضادها را می‌خواهد به وفاق تبدیل کند و البته امتیازدهی را وفاق می‌خواند، ولی خود در ریل فروهشتگر تضاد حرکت می‌کند و عملا نمی‌تواند یا نمی‌خواهد کاری کند.

می‌خواهید چند مورد از تضادها را ذکر کنم: تا سیه روی شود آنکه در او غش باشد. تضادها هم از جنس مادی است و هم معنوی! البته در مثال‌ها ریز و درشت وجود دارد ولی همگی را می‌توان از یک جنس به‌شمار آورد. مثلا ارز برای نیازهای تولیدی کارخانجات نمی‌دهیم ولی می‌گوییم نداریم و با همان ارز اتومبیل وارد می‌کنیم. از کسر بودجه رنج می‌بریم و آن را باعث تورم و... می‌دانیم ولی بودجه را انبساطی با رشد 40 درصد می‌نویسیم، از آلودگی هوا رنج می‌بریم و هیچ فکری برای اتومبیل‌های موجود و در دست ساخت نمی‌کنیم، با نداشتن ارز بنزین وارد می‌کنیم ولی جلوی قاچاق و خروج بنزین و گازوئیل را نمی‌گیریم (یا نمی‌توانیم بگیریم).

شبکه‌های اینترنتی را فیلتر می‌کنیم ولی همه از‌جمله برخی مسئولان با فیلترشکن از آنها استفاده می‌کنند و پست می‌گذارند. از بازسازی‌نشدن روستاها و بافت‌های فرسوده سخن می‌گوییم ولی در شهرها مظاهر تجملی را رشد می‌دهیم. از رشد جمعیت سخن می‌گوییم ولی امکان ازدواج را روزبه‌روز سخت‌تر می‌کنیم. از رشد فرهنگ و آموزش و تربیت بچه‌ها می‌گوییم ولی بودجه مدارس دولتی را قطع می‌کنیم و اصلا به امر تربیت توجهی نمی‌کنیم.

از جوان‌گرایی می‌گوییم ولی پیرمردها را به کارهای اصلی کشور می‌گماریم. از توجه به حمل‌ونقل عمومی و ریلی می‌گوییم ولی آنها را در بدترین شرایط نگه می‌داریم. 

از کمبود آب و خطرات نابودی زمین و کشاورزی می‌گوییم ولی هیچ توجهی اجرائی به آن نمی‌کنیم. از اجرای برنامه هفتم توسعه می‌گوییم ولی در بودجه برای اجرای مفاد آن جایی نمی‌گذاریم. فضای جنگ و دشمنی با آمریکا حاکم بر کشور را 40 سال است لمس می‌کنیم ولی در داخل سیاست‌های لیبرالیستی و تورمی را دنبال می‌کنیم و طوری وانمود می‌کنیم که روابط خارجی تأثیری در زندگی مردم ندارد. از دولت قبل خرده می‌گیریم که اوراق قرضه فروخته و دولت را بدهکار کرده‌اند ولی خودمان اوراق بیشتری منتشر می‌کنیم. از ورود کالای قاچاق گله‌مند می‌شویم ولی عملا برای قاچاقچیان ارز و سکه به بازار می‌ریزیم. از جذب سرمایه خارجی می‌گوییم ولی در مقابل صدور سرمایه نه‌تنها ساکتیم، بلکه ابزار آن را فراهم می‌کنیم. از بهداشت مردم سخن می‌گوییم ولی هیچ فکری برای آلوده‌شدن رودخانه‌ها و آب‌های زیرزمینی نمی‌کنیم. از احیای توریسم خارجی می‌گوییم ولی عملا فضا را برای نیامدن آنها فراهم می‌کنیم. اینها فقط نمونه‌هایی از کار است. به تضادهای سیاسی و سیاست‌های خارجی هم نمی‌پردازیم ولی اگر بخواهیم نمونه روز را بگوییم، همین لایحه بودجه انبساطی است که در مجلس انبساطی‌تر خواهد شد، درحالی‌که سایه جنگ و گرفتاری‌های خارجی و دشمنی‌های خارجی‌ها و مشکلات مرزی و تورم و رکود را در پیش داریم و به‌جای بودجه انقباضی، بودجه انبساطی می‌نویسیم. دولت هم می‌گوید هرجا را که دست بگذارم، صدا بلند می‌شود. خلاصه روی ریل افزایش تضادها حرکت می‌کنیم. آیا واقعا به این باور رسیده‌ایم که تغییرات کمّی و افزایش تضادها به تغییرات کیفی می‌انجامد؟ و آیا عمدا کسانی ریل‌گذاری نمی‌کنند که نهایتا تغییرات کیفی در کشور روی دهد؟ کمی به این موضوع فکر کنیم، شاید علاج واقعه را قبل از وقوع بتوانیم.