روایتی از کودکان محروم از تحصیل کودکانی بدون کولهپشتی مدرسه
دخترک یک لقمه نون دهنش میذاره و چشمش میفته به ساعت دیواری خونهشون که عدد هشت رو نشون میده. - مامان! ساعت چنده؟
شرق: دخترک یک لقمه نون دهنش میذاره و چشمش میفته به ساعت دیواری خونهشون که عدد هشت رو نشون میده. - مامان! ساعت چنده؟
مامان گوشی قدیمیشو که صفحهاش جابهجا ترکخورده نگاه میکنه: - هفته مامان. بدو دیر شد. باز صابکارت شاکی میشه میگه اخراجت میکنه. از هولش چای داغ رو یکجا سر میکشه. داغی گلوشو میسوزونه و همینطور پایین میره تا به معدهاش برسه. دکمههای مانتوشو میبنده: - ببین مامان میتونم ساعتو بخونم. الان اون ساعت رو هشته.
مامان، بیحوصله کیسۀ بزرگ تکههای پارچه خیاطی رو گره میزنه و میره دم در: – اون ساعت خواب رفته. ولشکن. حقوق شهریور رو که بهم بدن، براش باتری میخرم. مامان دست دخترک رو میکشه و با هم میرن توی خیابون. رد نگاه دخترک گیر میفته توی جمع دختربچههای دیگهای همسنوسال خودش، با روپوش و مانتوی مدرسه و شاخههای گل دستشون. یک تاکسی کنار خیابون وایساده و منتظر مسافر. صدای رادیوی روشنش میپیچه توی گوش دخترک: - خب باز اول مهر شد و صدای زنگ مدرسهها.
مانتوی مامانشو میکشه و با انگشتاش عدد هفت رو نشون میده: - مامان، ببین. دیروز اینو از تلویزیون یاد گرفتم؛ مهرماه هفتم ساله، ماه اول پاییز. مهر، آبان،... . یکی دیگه از انگشتاش باز میشه و هفت میشه هشت. به عدد بعدی نرسیده، صداش توی صدای موتور پرهیاهوی اتوبوس گم میشه. شاید خیلی از ما ندونیم، بچههایی توی کشور خودمون، به دلایل اقتصادی و هویتی از تحصیل محروم هستن. کودکانی که هر سال هم به تعدادشون اضافه میشه. اونا نمیتونن مثل بچههای دیگه از اول مهر، صبح کولهپشتی روی دوش بندازن و راهی مدرسه بشن.
این بچهها وقتی از چرخه تحصیل دور میافتن، معمولا درگیر معضلات اجتماعی مثل ازدواج در کودکی، کار کودک یا اعتیاد میشن. ما توی انجمن دوستداران کودک پویش، رسالت خودمون در منطقه و محل فعالیتمون رو (روستاهای حاشیه جنوب شرقی تهران) بازگردوندن کودکانی از این دست به مدرسه قرار دادیم. ما همه تلاشمون رو میکنیم تا با فرایندهای حقوقی و مددکاری و آموزشی و... این بچهها رو وارد نظام رسمی آموزش کشور کنیم. اما باز هم با وجود همه پیگیریهای ما، تعداد زیادی از این بچهها پشت درهای بسته مدارس دولتی، از مهر جا میمونند.
ما 15ساله که برای این بچهها، مهر رو به آبان میاریم و براشون توی خنه کودک کوچیک اما پر از عشق و شورمون، یک مدرسه ساختیم. یِکم دیرتر از اول مهر، توی همین حوالی آبان شاید، ولی نمیذاریم اشتیاق اونا برای تحصیل ناکام بمونه. چون باور داریم تحصیل رایگان، حق هر کودکه. و البته که ما این کار رو تنهایی انجام ندادیم و کمکهای مردمی تنها منبعمون برای سرپا نگه داشتن این مدرسه بوده. ما امسال بیشتر از هر سال دیگهای، به این همراهی شما نیاز داریم.
این مدرسه باید ۹ ماه دیگه برای این بچهها و با حضور این بچهها سرپا بمونه. سهم هرکدوم ما برای روشن نگه داشتن این چراغ، فقط ماهی 100 هزار تومان یا 10 دلاره. هرکدوم ما میتونیم با ثبتنام توی پویش «مهرِ آبان»، و تعهد پرداخت ماهانه هر تعداد از سهمهای 100 هزار تومانی یا 10 دلاری، حامی آموزش این کودکان باشیم. یادمون نره که فقط تا آخر آبان وقت هست برای شرکت در پویش مهر آبان برای بچههایی که مدرسهشون توی آبان شروع میشه.