|

پیمان فراموشی

آیا روشنفکران سوریه می‌توانند رؤیا را بازسازی کنند؟

سقوط حکومت بعث در سوریه نقطه عطفی در تاریخ این کشور است؛ لحظه‌ای سرشار از چالش‌ها و فرصت‌ها برای بازسازی کشوری که بر اثر جنگ داخلی ویران شده است. فراتر از اقتصاد فروپاشیده، کشمکش‌های فرقه‌ای و تفرقه سیاسی، نقش روشنفکران، هنرمندان و نیروهای دموکراسی‌خواه سوریه به‌عنوان عاملی حیاتی در شکل‌دهی به آینده این کشور پدیدار می‌شود.

پیمان فراموشی

سامان صفرزائی: سقوط حکومت بعث در سوریه نقطه عطفی در تاریخ این کشور است؛ لحظه‌ای سرشار از چالش‌ها و فرصت‌ها برای بازسازی کشوری که بر اثر جنگ داخلی ویران شده است. فراتر از اقتصاد فروپاشیده، کشمکش‌های فرقه‌ای و تفرقه سیاسی، نقش روشنفکران، هنرمندان و نیروهای دموکراسی‌خواه سوریه به‌عنوان عاملی حیاتی در شکل‌دهی به آینده این کشور پدیدار می‌شود. آیا این گروه‌ها قادر خواهند بود چشم‌اندازی ارائه دهند که جامعه تکه‌تکه‌شده سوریه را به دموکراسی، حفظ تمامیت ارضی، خشونت‌پرهیزی و حاکمیت قانون نزدیک کند؟ برای بررسی این پرسش، ضروری است تجربیات روشنفکران در دیگر جوامع پسا‌جنگ داخلی مطالعه شود، موفقیت‌ها و ناکامی‌های آنان تحلیل شود و چشم‌انداز روشنفکری سوریه نیز به دقت بررسی شود تا مشخص شود آیا در این چشم‌انداز بذرهای تغییر معنادار وجود دارد یا خیر.

 

 نقش روشنفکران در ملت‌سازی

 

در طول تاریخ، روشنفکران در دوران پس از جنگ‌های داخلی نقش‌های متنوعی ایفا کرده‌اند. برخی از آنان در طراحی سیاست‌های فراگیر و تقویت آشتی ملی مؤثر بوده‌اند، درحالی‌که دیگرانی نتوانسته‌اند از فرقه‌گرایی یا فشارهای اقتدارگرایانه فراتر روند و کشورشان در بی‌ثباتی باقی مانده است. زمان‌بندی ورود آنان به عرصه -چه در جریان درگیری و چه در دوران پس از آن- و وضوح دیدگاه‌هایشان معمولا تعیین‌کننده بوده است.

 

اسپانیا: روشنفکران در دوران گذار به دموکراسی

 

گذار اسپانیا به دموکراسی پس از مرگ فرانکو در سال ۱۹۷۵ نمونه‌ای جذاب از نقش روشنفکران در شکل‌دهی و معنابخشی به چشم‌انداز سیاسی است. پس از دهه‌ها سرکوب، آزادی‌های سیاسی ناگهان فرصت‌ها و مخاطراتی را به وجود آورد. روشنفکران برجسته‌ای مانند فرناندو ساواتر، خورخه سمپرون‌ و مانوئل واسکس مونتالبان نقش‌های مهمی در بازآفرینی گفتمان فرهنگی و سیاسی اسپانیا ایفا کردند.

 

ساواتر، فیلسوف و مقاله‌نویس، به‌طور گسترده درباره اخلاق و ارزش‌های دموکراتیک نوشت و شهروندان را به پذیرش پلورالیسم و گفت‌وگو دعوت کرد. کتاب او با عنوان اخلاق برای آمادور به مرجعی مهم برای جوانانی تبدیل شد که در جست‌وجوی وضوح اخلاقی در جامعه‌ای به‌سرعت در حال تغییر بودند. در همین حال، سمپرون که سابقه مبارزه با رژیم فرانکو را داشت، با استفاده از خاطرات خود نظیر زندگی‌نامه فدریکو سانچز، وحشت‌های دیکتاتوری و معضلات اخلاقی کنش سیاسی را افشا کرد. مونتالبان نیز از طریق رمان‌های کارآگاهی خود مانند دریاهای جنوبی به نقد اقتدارگرایی باقی‌مانده و افراط‌گری‌های نظم نوپای نئولیبرال اسپانیا پرداخت.

 

تناقضات میان روشنفکران در این دوره بسیار مشهود بود. پیمان فراموشی 

 

(Pacto del Olvido)، توافقی سیاسی برای جلوگیری از پیگیری قضائی جنایات دوران فرانکو، نمونه‌ای از این تنش‌ها بود. روشنفکرانی مانند خولیان ماریاس از این پیمان به‌عنوان گامی عمل‌گرایانه برای ثبات حمایت کردند، در‌حالی‌که دیگرانی مانند سمپرون آن را به دلیل تداوم‌بخشیدن به مصونیت از مجازات، مورد انتقاد قرار دادند. این اختلافات نقش دوگانه روشنفکران را به‌عنوان معماران و منتقدان گذارهای دموکراتیک نشان می‌دهد و بر مرز باریک میان سازش و همدستی تأکید می‌کند.

حوزه فرهنگی نیز به همان اندازه پویا بود. شاعرانی مانند آنتونیو گاموندا و فیلم‌سازانی مانند کارلوس سائورا به کاوش در موضوعاتی مانند حافظه، فقدان و هویت پرداختند. اثر گاموندا با عنوان توصیف دروغ به شکلی تأثیرگذار به بررسی سایه‌های ماندگار فرانکویسم پرداخت، در‌حالی‌که فیلم‌های سائورا‌ از‌جمله پرورش کلاغ‌ها، زخم‌های روانی به‌جامانده از اقتدارگرایی را واکاوی کرد. این آثار به گشودن گفت‌وگوهای عمومی گسترده‌تری درباره گذشته و آینده اسپانیا کمک کرده و جامعه روشنفکری و هنری را به بخشی جدایی‌ناپذیر از گذار دموکراتیک تبدیل کردند.

 

روشنفکران اسپانیای پس از فرانکو، با وجود نقش‌آفرینی چشمگیرشان، به دلیل ناتوانی در پرداختن کامل به نابرابری‌های ساختاری و تنش‌های منطقه‌ای، نظیر جنبش‌های استقلال‌طلبانه کاتالونیا و باسک، مورد انتقاد قرار گرفتند. این مسائل حل‌نشده محدودیت‌های مشارکت روشنفکرانه را در جوامع عمیقا قطبی‌شده برجسته می‌کند، حتی زمانی که گذار اولیه به نظر موفق می‌آید.

 

جنگ داخلی آمریکا: وفاداری‌های متضاد و مبارزه برای بازسازی

 

جنگ داخلی آمریکا (۱۸۶۱-۱۸۶۵) ظرفیت‌ها و محدودیت‌های مشارکت روشنفکرانه را در جریان یکی از تفرقه‌برانگیزترین درگیری‌های یک ملت نشان داد. روشنفکران برجسته‌ای مانند رالف والدو امرسون و فردریک داگلاس از صدای خود برای حمایت از لغو برده‌داری و دموکراسی استفاده کردند. داگلاس به‌ویژه چشم‌اندازی از آزادی را ترسیم کرد که نه‌تنها شامل رهایی، بلکه برابری کامل مدنی و سیاسی برای آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار بود. سخنرانی‌های ماندگار او، مانند چهارم جولای برای برده چیست؟ (1852) همچنان محکومیتی قدرتمند علیه تناقضات در آرمان‌های دموکراتیک به شمار می‌آیند.

 

دوره بازسازی (۱۸۶۵-۱۸۷۷) که به دنبال جنگ داخلی آغاز شد، شاهد نقش‌های حیاتی روشنفکران در شکل‌دهی به گفتمان ملی درباره نژاد، حقوق و حکومت‌داری بود. دبلیو.ای.بی. دوبوآ در کتاب بازسازی سیاه در آمریکا این دوران را توصیف و آن را فرصتی از‌دست‌رفته برای ایجاد یک دموکراسی چندنژادی معرفی کرد. دوبوآ تأکید کرد که چگونه روشنفکران و رهبران سیاسی شمالی که ابتدا از حقوق مدنی حمایت می‌کردند، اغلب در برابر مقاومت جنوب و اولویت‌های اقتصادی عقب‌نشینی کردند.

 

تناقضات روشنفکری آن دوران به‌شدت آشکار بود. درحالی‌که اندیشمندان پیشرو مانند چارلز سامنر از برابری نژادی و مداخله فدرال برای حفاظت از حقوق بردگان آزادشده دفاع می‌کردند، دیگرانی مانند هوراس گریلی آشتی با جنوب را حتی به قیمت عدالت ترجیح دادند. تغییر رویکرد گریلی از شور و حرارت ضد برده‌داری به تمرکز بر بازسازی اقتصادی، نمونه‌ای از تعهد متزلزل بسیاری از نخبگان شمالی بود که تلاش‌ها برای حفظ دستاوردهای بازسازی را تضعیف کرد.

 

مشارکت‌های فرهنگی و ادبی نیز بر آگاهی ملی تأثیر گذاشتند. کلبه عمو تام اثر هریت بیچر استو (۱۸۵۲) پیش‌تر احساسات ضد برده‌داری را برانگیخته بود، اما نویسندگان پس از جنگ، مانند آلبیون تورژه، با آثاری مانند مأموریتی بیهوده (1879) خشونت و خیانت در دوران بازسازی را به تصویر کشیدند. نوشته‌های تورژه چالش‌هایی را برجسته کرد که پیشگامان ایجاد جامعه‌ای عادلانه در میان دشمنی‌های باقی‌مانده از جنگ با آن روبه‌رو بودند.

 

در نهایت، شکست بازسازی محدودیت‌های نفوذ روشنفکران را در برابر نژادپرستی ریشه‌دار و مصلحت‌گرایی سیاسی آشکار کرد. پسرفت حقوق مدنی در دوران قوانین جیم کرو شکنندگی پیشرفت را زمانی نشان داد که این پیشرفت با تعهدات روشنفکری و سیاسی پایدار تقویت نشده باشد.

 

لبنان: عرب‌بودن

 

جنگ داخلی لبنان (۱۹۷۵-۱۹۹۰) بر خطرات شکست روشنفکران در جوامع به‌شدت تقسیم‌شده تأکید دارد. با وجود سنت روشنفکری پویای لبنان و چهره‌هایی مانند شارل مالک و غسان توینی که چشم‌اندازهایی از پلورالیسم ارائه می‌دادند، واقعیت‌های موجود اغلب این ایدئال‌ها را تضعیف می‌کرد. مالک، فیلسوف و دیپلمات که نقش مهمی در تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر ایفا کرد، مدافع حقوق بشر در سطح جهانی بود. با این حال، هم‌پیمانی او با جناح‌های سیاسی مسیحی در جریان جنگ داخلی لبنان، چالش‌های اجرای اصول جهانی در بافتی فرقه‌ای را نمایان کرد.

 

سمیر قصیر، روزنامه‌نگار و روشنفکر، به‌عنوان یکی از منتقدان صریح نظم فرقه‌ای لبنان ظهور کرد. کتاب او با عنوان عرب‌بودن خواهان احیای روشنفکری عربی و رد اقتدارگرایی و فرقه‌گرایی بود. ترور قصیر در سال ۲۰۰۵ نمادی از خطراتی بود که روشنفکرانی را تهدید می‌کرد که درصدد به چالش کشیدن ساختارهای قدرت ریشه‌دار بودند. به‌طور مشابه، نوشته‌های ادوارد سعید درباره تبعید و هویت، هرچند به‌طور خاص درباره لبنان نبود، در میان روشنفکران لبنانی که با مسائل تعلق و پراکندگی درگیر بودند، به‌شدت  طنین‌انداز شد.

 

شاعران و نویسندگان لبنانی نیز نقشی حیاتی در ثبت هزینه‌های انسانی این درگیری داشتند. اشعار خلیل حاوی که با مضامینی همچون یأس و نوزایی مشخص می‌شود، منعکس‌کننده مبارزات گسترده‌تر جامعه‌ای بود که جنگ آن را از هم گسیخته بود. خودکشی حاوی در سال ۱۹۸۲، در روزی که نیروهای اسرائیلی وارد بیروت شدند، نمادی از زخم‌های عمیق فرهنگی‌ای بود که این درگیری بر جای گذاشته بود. او با تفنگی در آپارتمان خود در نزدیکی دانشگاه آمریکایی بیروت به زندگی‌اش پایان داد.

 

روشنفکرانی که تلاش می‌کردند میان جناح‌های متخاصم میانجیگری کنند، اغلب به حاشیه رانده شده یا در دام همسویی با یکی از جناح‌ها گرفتار می‌شدند. غسان توینی، روزنامه‌نگار و سیاست‌مدار، از طریق روزنامه النهار و نوشته‌های سیاسی‌اش، خواهان آشتی ملی بود. با این حال، استمرار تقسیمات فرقه‌ای تلاش‌های او و دیگر روشنفکران را ناکام گذاشت و مانع از آن شد که روشنفکران لبنان بتوانند از شکاف‌های عمیق جامعه فراتر روند.

 

شکست روشنفکران لبنان تنها محصول فشارهای بیرونی نبود، بلکه نتیجه تناقضات درونی نیز بود. بسیاری از روشنفکران قادر نبودند از وابستگی‌های فرقه‌ای خود رها شوند و این امر فراخوان‌های آنان برای وحدت را تضعیف می‌کرد. این تفرقه دشواری ایجاد یک پاسخ روشنفکری منسجم را در بستری که سیاست هویتی بر تمامی جنبه‌های زندگی عمومی غالب است، برجسته می‌کند.

 

روشنفکران سوری و چالش دموکراسی

 

چشم‌انداز روشنفکری پراکنده

میراث روشنفکری و هنری سوریه همواره زیر سایه حکومت‌های اقتدارگرا قرار داشته است. شخصیت‌هایی همچون شاعر ادونیس و نمایش‌نامه‌نویس سعدالله ونوس با نقد سرکوب و برجسته‌کردن تناقضات فرهنگ سیاسی عرب، تلاش کردند وضعیت را به چالش بکشند. نمایش‌نامه‌های ونوس، مانند جشن شبانه برای پنجم ژوئن، به بررسی مضامینی مانند شکست و خیانت پرداختند و با مخاطبانی که از رکود سیاسی ناامید شده بودند، عمیقا هم‌صدا شدند. با این حال، تأثیر این آثار عمدتا نمادین باقی ماند؛ زیرا سرکوب نظام‌مند، صداهای مخالف را خاموش می‌کرد. بسیاری از روشنفکران به تبعید رفتند و کسانی که باقی ماندند، با سانسور یا همراه‌سازی توسط رژیم مواجه شدند. این فرار «فکرها» توانایی سوریه را برای بازسازی روشنفکری در دوره پس از اسد تضعیف کرده است.

 

یکی از پرسش‌های کلیدی برای سوریه پس از اسد این است که آیا طبقه روشنفکری آن پیچیدگی‌های دموکراسی را فراتر از ظاهر آن درک می‌کند؟ فیلسوف فقید سوری، صادق جلال العظم، هشدار داده بود که پذیرش سطحی گفتمان دموکراسی بدون پرداختن به کمبودهای فرهنگی و نهادی زیربنایی می‌تواند به شکست بینجامد. نقدهای العظم بر اقتدارگرایی عرب، مانند اثر برجسته‌اش نقد خود پس از شکست، بر نیاز به فرهنگ پاسخ‌گویی و احترام به اختلاف‌ نظر تأکید داشت. با این حال، بسیاری از روشنفکران سوری در طول تاریخ دموکراسی را معادل حکومت اکثریت می‌دانستند و اهمیت حمایت از اقلیت‌ها و وجود موازنه‌های نهادی را نادیده می‌گرفتند. این درک سطحی خطر تشدید شکاف‌های فرقه‌ای و قومی را به همراه دارد و می‌تواند کشور را بیش از پیش ازهم‌گسیخته کند.

 

هنرمندان نیز نقشی حیاتی در شکل‌دهی به روایت‌های پس از درگیری دارند. در بافت سوریه، فیلم‌سازان تبعیدی مانند فراس فیاض و نویسندگانی همچون سمر یزبک تلاش کرده‌اند هزینه‌های انسانی جنگ را مستند کنند و با افشای جنایات رژیم اسد، داستان‌های مقاومت را برجسته کنند. خاطرات یزبک با عنوان عبور، گزارشی تکان‌دهنده از این درگیری ارائه می‌دهد که روایت بقا را فراتر از تعصبات جناحی بازگو می‌کند. این آثار می‌توانند به‌عنوان مبنایی برای آشتی ملی عمل کنند، مشروط بر آنکه در تلاش‌های گسترده‌تر برای بازسازی انسجام اجتماعی ادغام شوند. با این حال، تأثیر این آثار بدون حمایت نهادی یا مخاطبانی که پیام‌های آنها را بپذیرند، محدود باقی می‌ماند.

 

آیا روشنفکران سوری می‌توانند شکاف‌ها را پر کنند؟

 

برای طراحی موفقیت‌آمیز سیاست‌هایی که هم‌زمان تمامیت ارضی و دموکراسی را ترویج دهند، روشنفکران سوری باید بر چندین مانع کلیدی غلبه کنند:

پرکردن شکاف‌ها: جامعه روشنفکری باید به‌عنوان میانجی میان جناح‌های متخاصم عمل کرده و گفت‌وگو و درک متقابل را ترویج دهد. این امر نیازمند عبور از نخبه‌گرایی شهری و تعامل با جوامع حاشیه‌نشین روستایی و اقلیت‌هاست. مشارکت گسترده‌تر می‌تواند به تقویت پل‌های اعتماد میان گروه‌های مختلف کمک کند. به چالش کشیدن میراث‌های اقتدارگرایانه: دهه‌ها سرکوب، ذهنیت‌های اقتدارگرایانه را حتی در میان مخالفان تثبیت کرده است. روشنفکران باید پیشگام تلاش‌ها برای از بین بردن این میراث‌ها باشند و از حکمرانی شفاف و اصلاحات نهادی حمایت کنند. این شامل آموزش عمومی درباره اهمیت پاسخ‌گویی، حقوق شهروندی و ایجاد سازوکارهای دموکراتیک پایدار است.

 

درس‌گرفتن از تاریخ: با مطالعه موفقیت‌ها و شکست‌های روشنفکران در دیگر جوامع پساجنگ داخلی، متفکران سوری می‌توانند از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری کنند. برای مثال، درس‌هایی از بلایای تقسیمات فرقه‌ای لبنان یا روی‌آوری به ظرفیت‌های شگفت‌انگیز «پیمان فراموشی» پسافرانکو در اسپانیا می‌تواند بینش‌های ارزشمندی در اختیار روشنفکران قرار دهد تا زخم‌های خونین اجتماعی و سیاسی را التیام بخشند و به ساخت جامعه و مردمی که اراده گذر از خون را دارند، کمک کند. چنین تحلیلی می‌تواند راهنمایی برای ایجاد مسیرهای متفاوت و پایدارتر باشد. ایجاد روایت‌های فراگیر: هنرمندان و نویسندگان باید به شکل‌دهی یک هویت ملی مشترک کمک کنند که فراتر از تقسیمات فرقه‌ای و قومی باشد. این امر مستلزم خلق روایت‌هایی است که درد و رنج همه جوامع را به رسمیت بشناسد و در عین حال آینده‌ای جمعی را ترسیم کند. چنین روایت‌هایی می‌توانند به‌عنوان ابزاری برای آشتی ملی و بازسازی انسجام اجتماعی عمل کنند.

 

روشنفکران سوری با بهره‌گیری از این استراتژی‌ها، می‌توانند نقشی محوری در ایجاد پلی میان شکاف‌های عمیق اجتماعی و سیاسی ایفا کنند و زمینه‌ساز گذار به یک جامعه دموکراتیک و متحد شوند.

 

چشم‌انداز تاریک است

 

تاریخ به‌خوبی نشان داده است که روشنفکران و نیروهای دموکراسی‌خواه اغلب زیر فشار واقعیت‌های پسا‌جنگ داخلی دچار لغزش می‌شوند. سوریه، با زخم‌های عمیق ناشی از جنگ و شکاف‌های تثبیت‌شده، نمونه‌ای به‌ویژه تیره از این مسئله است. پراکندگی جامعه روشنفکری، همراه با نفوذ گسترده میراث‌های اقتدارگرایانه، امید اندکی برای خوش‌بینی باقی می‌گذارد. کمال صلیبی، تاریخ‌نگار لبنانی، زمانی گفت: «در خاورمیانه، گذشته هرگز واقعا نمی‌گذرد، بلکه همچون شبحی زنده می‌ماند و هر تلاش برای ساختن آینده را تسخیر می‌کند».

 

هرچند سقوط نظام سیاسی در دمشق فرصتی نادر برای تغییر فراهم می‌کند، اما در عین حال ابعاد عظیم وظایف پیش‌رو را نیز آشکار می‌کند. بدون چشم‌اندازی روشن از سوی روشنفکران و تعهدی واقعی به اصول دموکراتیک، سوریه در خطر فرورفتن در چرخه‌ای جدید از درگیری و تفرقه است. پرسش این است: آیا روشنفکران سوری می‌توانند فراتر از محدودیت‌های خود بروند و سیاستی تدوین کنند که دموکراسی و تمامیت ارضی و خشونت‌گریزی را تضمین کند؟ تاریخ نشان می‌دهد که احتمال موفقیت بسیار اندک است، اما اهمیت مسئله در بالاترین حد ممکن است.