|

زندگی و آثار شارل بودلر

فضیلتِ شوربختی

«شارل بودلر» نوشته هانری تراوایا زندگی‌نامه بودلر، شاعر دوران‌ساز فرانسوی است که به‌تازگی در نشر نیلوفر منتشر شده است. زندگی و آثار بودلر، کتابی از مجموعه بیوگرافی‌ نویسندگان بزرگ به قلمِ تراوایا است که حدود سی بیوگرافی از نویسندگان معروف نوشته است.

فضیلتِ شوربختی

پارسا شهری

 

«شارل بودلر» نوشته هانری تراوایا زندگی‌نامه بودلر، شاعر دوران‌ساز فرانسوی است که به‌تازگی در نشر نیلوفر منتشر شده است. زندگی و آثار بودلر، کتابی از مجموعه بیوگرافی‌ نویسندگان بزرگ به قلمِ تراوایا است که حدود سی بیوگرافی از نویسندگان معروف نوشته است. تراوایا نویسنده متولد روسیه که پس از انقلاب اکتبر 1917 به فرانسه مهاجرت می‌کند، از مجموعه بیوگرافی‌های نویسندگان بزرگ، شش کتاب درباره فلوبر، موپاسان، زولا، ورلن، بودلر و بالزاک نوشته و در دیگر زندگی‌نامه‌ها به نویسندگان و مشاهیر روس پرداخته است. از مجموعه این زندگی‌نامه‌ها پیش‌تر دو کتاب درباره زندگی و آثار داستایفسکی و امیل زولا در نشر نیلوفر منتشر شده و زندگی‌نامه بودلر سومین کتاب از این مجموعه با تألیف هانری تراوایا است. کتاب در 21 فصل تدوین شده که به پدر، مادر، پدرخوانده، تحصیلات، دوران نوجوانی و سپس گسستن از خانواده می‌پردازد و از فصل 11 زندگی ادبیِ بودلر آغاز می‌شود؛ نخستین گام‌ها در ادبیات: «در 23 آگوست 1846، نشریه پژواک تئاترها، متنی را با امضای بودلر-دوفه منتشر می‌کند که یک سال پیش با امضایی ناشناس در نشریه کورسر ساتان منتشر شده و عنوان آن چنین بود: چگونه می‌توان بدهی‌های خود را پرداخت، وقتی صاحب نبوغیم.

مقاله تصویر بی‌مانندی از بالزاک را ترسیم می‌کند. نویسنده مقاله فوت و فن‌های تجاری بالزاک را به ریشخند می‌گیرد و درعین‌حال از خلاقیت و نیروی ابتکارش در نویسندگی تمجید می‌کند: این اوست، این مرد ورشکسته افسانه‌ای با کارهای اغراق‌آمیز و وهمی‌اش که همیشه روشن‌کردن فانوس اتاقش را از یاد می‌برد؛ این دنبال‌کننده بزرگ رؤیاها، بی‌شک در جست‌وجوی مطلق؛ این کنجکاوترین، خنده‌دارترین، گیراترین شخصیت کمدی انسانی؛ این اصیل‌ترین و تحمل‌ناپذیرترین در زندگی، همچنان‌ که دلپذیرترین در نوشته‌هایش؛ این پسر درشت‌اندام پف‌کرده از نبوغ و خودپسندی، که بسیاری فضیلت دارد و بسیاری عیب؛ ویژگی‌هایی که به تردیدمان می‌افکنند، زیرا انگشت‌ نهادن به یکی از آنها، بیم فراموش‌شدن بقیه را در پی دارد و به‌این‌ترتیب ضایع‌کردن این مرد غول‌آسای اصلاح‌ناپذیر و افسونگر را». تراوایا اشاره می‌کند که قلم، اعتمادبه‌نفسی حیرت‌انگیز را نشان می‌دهد. «بودلر در بیست‌وپنج سالگی در نثر، استاد مطلق توانمندی‌هاست». دو هفته بعد، بودلر نخستین شعر مهم خود را، «دون ‌ژوان در دوزخ» در نشریه «آرتیست» منتشر می‌کند. این شعر که ابتدا «توبه‌ناپذیر» نام داشت، آشکارا ملهم از دو تابلوی دولا کرواست: «غرق‌شدن دون ژوان» و «زورق دانته». اما این شعر بودلر که به‌ تعبیر تراوایا، «زیباییِ خاکسترین» دارد، کاملا نادیده گرفته می‌شود.

تراوایا در روایتش از زندگی بودلر نشان می‌دهد که آنچه مایه دریغ و افسوس بودلر بوده، دلواپسی‌های مادی است که به الهاماتش لطمه وارد می‌کند. در‌عین‌حال، بودلر در دوران آشوب‌های سیاسی به سر می‌برد و به‌ لحاظ رویکرد سیاسی چندان میلی به نیروهای موجود در صحنه ندارد؛ «برای بودلر، آنارشیست و جمهوری‌خواه یکی است». منتها بودلر با اینکه طرفدار پروپاقرصِ انسان‌های نخبه است، دوستان بسیاری در میان جمهوری‌خواهان دارد، مانند لویی منار که بعد از انتشار مقاله‌ای انتقادی و آزارنده در «کورسر ساتان» کم‌وبیش با او از در آشتی درمی‌آید. بودلر به هر حال تحت تأثیر افکار آزادی‌خواهانه دوستانش قرار می‌گیرد، در جروبحث‌های آن زمان شرکت می‌کند و وقتی بحث به تخریب و بازسازی می‌رسد، استاد بی‌رقیبِ بحث‌ها می‌شود. «اگر بودلر در اعتقادهای سیاسی‌اش چندان پایدار نیست، برخلاف آن در گزینش‌های ادبی‌اش به‌شدت پابرجاست» و با کشف گزیده‌ای از ادگار آلن پو، تکانه‌ای شدید بر او وارد می‌شود. «بودلر در ادگار پو، تباهی، خشونت، رمز و راز و علاقه‌اش به کمال‌گرایی را دوست دارد و فکر می‌کند شباهت غریبی بین او و پو وجود دارد. تراوایا در فصلی جداگانه به‌ طور مفصل از ارتباط بودلر با ادگار آلن پو می‌نویسد که حتی بعد از مرگ او نیز ادامه پیدا می‌کند: «از زمان درگذشت ادگار آلن پو در سال 1489، شبح نویسنده خیال‌باف آمریکایی از عذاب‌دادن بودلر دست نکشیده است. در هر پیچ‌وخم زندگی، بودلر شباهتی بین خود و نویسنده درگذشته می‌یابد».

بودلر بی‌نظمی‌ها، تهیدستی، کاهلی و توهم‌های شیطانی ادگار پو را همسان رفتارها و پندارهای خود می‌داند. به‌این‌ترتیب، «او برادری در آن سوی اقیانوس‌ اطلس داشت و هرگز او را ملاقات نکرده بود» و امروز دیگر نمی‌توانستند با هم ارتباطی داشته باشند، مگر «از ورای لرزش‌های حساس عوالم اثیری». بودلر با یادآوری چهره شگفتِ آلن پو که اینک درگذشته است، تصویری از بداقبالی می‌سازد، انگار در سکوت اتاقش در حال اعتراف باشد: «سرنوشت‌های محتوم و مهلک وجود دارند: در ادبیات هر کشوری، انسان‌هایی وجود دارند که عبارت بداقبال با قلمی اسرارآمیز در چین‌های پیشانی‌شان نقش بسته است... . می‌توان گفت فرشته نابینای تاوان بر برخی انسان‌ها تسلط یافته و آنها را برای عبرت‌آموزی دیگران شلاق می‌زند. با این حال، وقتی زندگی‌شان را با دقت بنگرید، در آنها استعداد، فضیلت و جذابیت می‌یابید»، با‌این‌همه بودلر می‌گوید ادگار آلن پوِ تهیدست، زجرکشیده و پاریا، بیشتر خوشایند من است تا گوته و والتر اسکات آرام و پرهیزکار. پس، «با کمال میل از او سخن خواهم گفت و از طبقه ویژه‌ای از انسان‌ها، درست همان‌گونه که شریعت ما از زبان خداوند می‌گوید: او به‌ خاطر ما بسیار رنج کشید». بودلر نیز به‌ تعبیر پل الوار، گونه‌ای زیبایی بود که در آن غیر از شوربختی چیز دیگری وجود ندارد.