|

برای حکیم شاپور عظیمی

نمی‌دانم از کجا و کی روال شد که به شاپور عظیمی بگوییم حکیم. اما هر کس که آن را اولین بار روال کرد دمش گرم. شاپور، حکیم بود. نکته‌هایش درباره سینما، آدم‌ها و جهان هستی اگرچه گاه پوسته‌ای از طنازی داشت، ولی به شکلی خیام‌وار، هزل و هجوی به سست‌بنیادی اوضاع و احوال درون و پیرامون بود.

برای حکیم شاپور عظیمی

مهرزاد دانش

 

نمی‌دانم از کجا و کی روال شد که به شاپور عظیمی بگوییم حکیم. اما هر کس که آن را اولین بار روال کرد دمش گرم. شاپور، حکیم بود. نکته‌هایش درباره سینما، آدم‌ها و جهان هستی اگرچه گاه پوسته‌ای از طنازی داشت، ولی به شکلی خیام‌وار، هزل و هجوی به سست‌بنیادی اوضاع و احوال درون و پیرامون بود. با آنکه سواد سینمایی و ادبی بالایی داشت (ترجمه‌های خوبش از طیف متنوعی از متون تئوریک، آموزشی، پژوهشی، داستان، جستار، ادبیات و... دلالت بر همین گستره بینش و دانشش داشت؛ از کتاب دشوار «معناسازی استنتاج و بلاغت در تفسیر سینما» اثر دیوید بوردول گرفته تا «الهامات معنوی در سینما» نوشته استیفن سایمون)، اما چنان بی‌غل‌وغش و صمیمی و عاری از تکبر و تفرعن بود که حتی در همان اولین لحظات آشنایی و همنشینی، دلت برای نازنین‌بودنش غنج می‌زد و مشتاق بودی مدت‌ها در محضرش بنشینی و حکمت بشنوی؛ ولو آنکه در مواردی، مثل علاقه و شیفتگی به سینمای هند، با او هم‌نظر هم نباشی. برخلاف ظاهر پرهیبتی که در اندام و سبیل و محاسن داشت، دلی نازک همچون شیشه در قفسه سینه‌اش می‌تپید، بس احساسی بود و گاه که از برخی علایقش حرف می‌زد، نمناکی چشمانش به بغض گلویش می‌رسید. تکیه کلامش درباره چیز‌هایی که دوست داشت این بود که «آن را هستم» و این آن، می‌توانست یک فیلم، یک کتاب، یک موقعیت، یک مفهوم، یک دیالوگ و یک آدم باشد.

یک بار سر فیلمی با موضوع عاشورا که داشتیم با هم حرف می‌زدیم، ضعف‌های فیلم را برایش برمی‌شمردم. افاضاتم که تمام شد نگاهی پرمهر بهم انداخت و گفت: «مهرزاد اینهایی که گفتی درست؛ ولی من امام حسین را هستم». با همین «هستم» و «نیستم»‌هایش، درباره مطالبت هم مشفقانه نظر می‌داد؛ آن سان که از تعاریفش بسی خوشحال می‌شدی و از انتقاداتش هم حتی ذره‌ای کدورت به دل نمی‌گرفتی. چون می‌دانستی هر چه می‌گوید، از عشق به سینماست. جدا از وجهه منتقد و مترجم، یک سینه‌فیل تمام‌عیار بود. می‌توانست یک‌نفس فصل‌هایی ممتد از دیالوگ‌های هامون و سوته‌دلان را از بر با همان لحنی که بازیگرانشان می‌گفتند بی‌هیچ لکنت بگوید و مسحور حافظه و بیان و عشقش سازدت.

آقای شاپور عظیمی عزیز، حکیم نازنین! در هر محفل سینمایی، از تحریریه مجله فیلم گرفته تا سالن سینمای جشنواره، یادت زنده است. تو را بودیم و هستیم.