|

گفت‌وگو با سیدجمال هادیان، مدیرعامل جدید انتشارات علمی و فرهنگی

بلور فرهنگ در دستان مدیران لرزان‌دست

سیدجمال هادیان طبائی‌زواره، سال‌ها در حوزه ارتباطات و فرهنگ پژوهش فعالیت کرده است. او در زمان حضور محمدجواد آذری‌جهرمی در دولت دوازدهم، در کسوت وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات، مدیریت ارتباطات رسانه‌ای این وزارتخانه را به عهده داشت و تلاش می‌کرد مناسبات دنیای رسانه‌ای امروز را درک کند و بیش از اینکه در نقش مُبلغ این وزارتخانه را بازی کند، در مواجهه با اهالی رسانه مفهوم ارتباطات را در حد روابط عمومی تقلیل نداد. از هادیان تاکنون بیش از 15 جلد کتاب و ده‌‌ها یادداشت تحلیلی و انتقادی منتشر شده است.

بلور فرهنگ در دستان مدیران لرزان‌دست

فرانک آرتا: سیدجمال هادیان طبائی‌زواره، سال‌ها در حوزه ارتباطات و فرهنگ پژوهش فعالیت کرده است. او در زمان حضور محمدجواد آذری‌جهرمی در دولت دوازدهم، در کسوت وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات، مدیریت ارتباطات رسانه‌ای این وزارتخانه را به عهده داشت و تلاش می‌کرد مناسبات دنیای رسانه‌ای امروز را درک کند و بیش از اینکه در نقش مُبلغ این وزارتخانه را بازی کند، در مواجهه با اهالی رسانه مفهوم ارتباطات را در حد روابط عمومی تقلیل نداد. از هادیان تاکنون بیش از 15 جلد کتاب و ده‌‌ها یادداشت تحلیلی و انتقادی منتشر شده است.

 

در حوزه کتاب و پژوهش آثاری منتشر کرده همچون نگارش آفرینش متن‌های کوتاه: سپاس، تبریک، دعوت، تسلیت و آمیخته، کتاب «اتول‌نامه»؛ فرهنگ ماشین‌نوشته‌ها در ایران، کتاب نوروزنامه: نوروز و آیین‌های آن همراه با یک 150 متن تبریک نوروزی، کتاب نفیس «غزال غزل» (مجموعه 256 غزل منتخب در وصف و ستایش امام هشتم‌) و رمان پانته‌آ؛ عاشقانه‌ای از ایران باستان و البته کارهای هنوز منتشرنشده. علاقه اصلی او بیشتر مباحث توسعه و فرهنگ عمومی است. اخیرا طی حکمی از سوی رئیس سازمان تأمین اجتماعی به عنوان مدیرعامل انتشارات علمی و فرهنگی منصوب شده است. انتشاراتی که قدمتی 70‌ساله دارد، ولی بازدهی گذشته را ندارد. به همین مناسبت با او گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌‌خوانید.

 

‌‌شناخت کلی که از شما دارم، این است که علاوه بر فعالیت در حوزه فرهنگ و هنر، در حوزه ارتباطات در وزارتخانه‌های مختلف همکاری داشتید و این حوزه را خوب می‌شناسید. تعریف شما از فرهنگ و توسعه فرهنگی چیست؟

 

خوشحالم که در گفت‌وگو با شما شرکت می‌کنم. شما که خبرنگار حرفه‌ای روزنامه وزین شرق و شبکه شرق هستید و این رسانه در رویکرد جدیدش مصاحبه‌های بسیار جذاب و گیرایی را با شخصیت‌های فرهنگی انجام می‌دهد. مغلطه‌ای درباره مفهوم فرهنگ در جامعه ما -که جامعه‌ای است با پیشینه فرهنگی‌هنری- وجود دارد که خیلی ظریف است. من فرهنگ را به فرش زیبای ایرانی تشبیه می‌کنم. وقتی فرش زیبای ایرانی را می‌بینیم، شیفته ظاهرش می‌شویم. به نقش‌های گل و مرغ، ترنج و محرابی که در فرش هست و به زیبایی در کنار هم جمع شده‌اند، خیره می‌شویم. فرش ایرانی به اندازه‌ای زیباست که گاهی حیف‌مان می‌آمد زیر پا بیندازیم. گاهی به عنوان تابلو آن را به دیوار می‌آویزیم اما اغلب غافل هستیم که پشت این فرش یک‌سری تاروپود و گره‌ها وجود دارد که اگر آنها سست شوند، این زیبایی ظاهری خواه‌ناخواه از هم منفصل می‌شود و از بین می‌رود.

 

‌یا دیگر جلوه‌گری نمی‌کند.

 

بله. فرهنگ دقیقا شبیه فرش است. زمانی که می‌گوییم هنر نزد ایرانیان است و بس، معمولا اطلاق‌ به ظاهر این فرش است؛ به گل و مرغ، تصویر، هنرهای نمایشی، موسیقی ایرانی، صنایع دستی و استادکاران ماهری که این آثار را خلق می‌کنند. در صورتی که بخش مهم فرهنگ و حلقه مغفول آن، فرهنگ عمومی است که همان تاروپود فرهنگ است. فرهنگی که من، شما و همه ایرانیان در بسترش به دنیا می‌آییم، زندگی می‌کنیم و بعد هم فنا می‌شویم و می‌رویم. گسست‌ها و شکاف‌های فرهنگ عمومی، پاشنه آشیل فرهنگ در ایران است و متأسفانه مرتب هم در حال افول است.

 

آیا برای این گفته شواهدی هم داریم؟ بله. بسیاری از پژوهش‌های علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی از جمله ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان، نشان می‌دهد فرهنگ عمومی در ایران در دهه‌های گذشته رو به افول بوده است. کما اینکه اگر مطالعه میدانی هم داشته باشید، وقتی در تاکسی و مترو هستید یا با اقوام‌تان شب‌نشینی می‌روید، همه از افزایش دروغگویی، بی‌اعتمادی، پایین‌آمدن سرمایه اجتماعی گله می‌کنند. از اینکه ما ایرانی‌ها نمی‌توانیم تن به کار گروهی بدهیم و اگر کاری را شروع کنیم به نهایت نمی‌رسانیم یا کسانی که چاپلوس هستند یا چاپلوس‌پروری می‌کنند، موفق‌ترند. برخی از اساتید علوم اجتماعی نزدیک 800 نقطه ضعف را برای فرهنگ ما برشمرده‌اند که بعضی‌های آن در جامعه بسیار رواج دارد و برخی کمتر. در حقیقت اینها شکاف‌هایی بین تاروپود فرهنگمان است.

 

‌ به نکته درستی اشاره کردید. همان‌طور که سابقه هفت‌هزار و ۵۰۰ سال فرهنگ داریم و این نقطه قوت ماست، در عین حال عدم تداوم آن می‌تواند به نقطه ضعف ما تبدیل شود. البته فرهنگ عمومی جدای از بحث سیاست‌ورزی قطعا به مسائل دیگری مرتبط می‌شود. از نظر شما آن موارد چیست؟

 

ریشه‌های تاریخی فرهنگ عمومی گسترده است و معمولا با آن تصور ظاهری که درباره فرهنگ داریم، متفاوت است و بیشتر به هنرها یا آیین‌های ایرانی اطلاق می‌شود اما فرهنگ عمومی چیزی است که در رفتار ما بروز پیدا می‌کند. اگر بخواهیم به تاریخ رجوع کنیم، نقطه تحولی داریم که ورود اسلام به ایران است. وقتی که وارد می‌شود حدود ۲۰۰ سال تعارض فرهنگی وجود دارد ولی بعد نشانه‌های تمدنی ما با معارف و معاریف اسلامی مخلوط می‌شود و فرهنگ ایرانی-اسلامی به وجود می‌آید که ایرانی‌بودن و اسلامی‌بودن مکمل هم می‌شوند.

 

‌ همان چیزی که آقای مطهری در کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» نوشتند و به آن اشاره کردند.

 

بله. این همگرایی تکمیل می‌شود و آثار برجسته‌ای به وجود می‌آید. اما در طول فرازونشیب‌های تاریخی گاه این فرهنگ عمومی صعود می‌کند و بالا می‌رود و گاهی پایین می‌آید. آیا حاکمان ایران نیز در این صعود و افول‌ها مؤثر بوده‌اند؟ بی‌تردید بله! بالاخره حاکمان برخاسته از مردم هستند و برعکس می‌توانیم بگوییم مردم بیش از هر چیز به حاکمان خودشان شبیه‌اند. با این همه در دنیای امروز مهم این است که در یک جامعه اعم از حاکمان و مردم، این فهم به وجود بیاید که فرهنگ و به ویژه فرهنگ عمومی و هویت ملی در رأس همه جنبه‌های فرهنگی و البته در رأس همه ابزارهای توسعه است. شوربختانه این بخش از فرهنگ ما دچار گسستگی شده است. بی‌تردید اگر برای اصلاح این ضعف‌ها و گسست‌ها که در طول زمان به وجود آمده‌اند، قدم برنداریم، در مسیر توسعه باز می‌مانیم. هرچند ما در کاروان کشورهای در حال توسعه دنیا قرار داریم اما در انتهای این کاروانیم. در بین کشورهای در حال توسعه برخی‌ها به سرعت مسیر توسعه را تمام می‌‌کنند و برخی باز می‌مانند و به کندی پیش می‌روند که البته این کندی به عوامل متنوعی بستگی دارد.

 

‌به نظر شما روند توسعه در ایران چگونه است؟

 

به نظرم توسعه وقتی ارزشمند است که متوازن باشد نه دندانه‌ای! این‌گونه که از شرایط برمی‌آید ما با توسعه متوازن فاصله داریم و توسعه در ایران بیشتر از نوع دندانه‌ای است. به عبارتی در برخی حوزه‌های علم و فناوری خیلی جلو رفته‌ایم اما در بسیاری از حوزه‌ها جا مانده‌ایم. یکی از مهم‌ترین شاخص‌های توسعه، تقویت هویت ملی و فرهنگ عمومی است. اگر برنامه‌های چشم‌انداز ۲۰۳۰ یا برنامه‌های توسعه را در کشورهای حواشی ما یا کشورهای در حال توسعه مطالعه کنید، خواهید دید که در رأس برنامه‌های توسعه‌شان، تقویت هویت ملی و فرهنگ عمومی را نوشته‌اند. در حالی که فرهنگشان به لحاظ دیرینگی، وسعت و اثربخشی هرگز قابل مقایسه با ما نیست.

 

آنها این بخش را در رأس برنامه‌های توسعه قرار داده‌اند و پیش‌فرض توسعه دانسته‌اند. مثلا شما اگر بخواهید سرمایه‌گذاری خارجی داشته باشید و اقتصاد را اصلاح کنید، با دروغ، ریا، رانت و زدوبند امکان‌پذیر نیست. رواج اینها در جامعه نشانه گسست و افول فرهنگ عمومی است. فرهنگ عمومی که اصلاح شود، مسیر توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خودبه‌خود هموار می‌شود و سرعت توسعه افزایش پیدا می‌کند. به همین دلیل است که کشورهای در حال توسعه موفق، در رأس برنامه‌های چشم‌اندازشان تقویت هویت ملی و فرهنگ عمومی را قرار می‌دهند.

 

‌ یا اساسا مثلا ما به توسعه پایدار که نرسیده‌ایم. اگر هم حرکتی باشد در منحنی سینوسی قرار می‌گیرد یا حتی اگر این مسئله را در مقایسه با کشورهای همسایه و اسلامی در نظر بگیریم، جاهایی بالقوه‌های عمیق داریم ولی در عمل با رفتار دوگانه‌ای مواجه هستیم. مثلا مردم زیاد فیلم می‌بینند ولی شاخصه کتابخوانی در ایران پایین است. به همین دلیل ایران به جامعه‌شناسی منحصربه‌فرد خود نیاز دارد. تحلیلتان چیست؟

 

اشاره‌ای به توسعه پایدار کردید. توسعه پایدار جزئی از توسعه متوازن است. وقتی می‌گوییم توسعه پایدار، مفهومش بیشتر ناظر بر محیط زیست است. از برنامه‌های مهم و کلیدی و از نشانه‌های توسعه متوازن این است که محیط زیست بسیار برای کشور در حال توسعه مهم می‌شود.

 

‌ به دلیل اینکه همواره جغرافیا، تمدن‌ساز بوده. در جایی که آب بوده، اطرافش تمدن‌ها شکل گرفته‌اند. وقتی محیط زیست پایداری نداشته باشیم، انگار اصلا هیچ چیزی نخواهیم داشت.

 

نکته مهم این است که کشورهایی که در مسیر توسعه متوازن حرکت می‌کنند حتما محیط زیست را هم بلافاصله بعد از تقویت فرهنگ عمومی و هویت ملی در جایگاه دوم قرار می‌دهند. به حفظ ذخایر ژنتیکی و طبیعی توجه می‌کنند، به کاهش ردپای کربن و گسترش استفاده از انرژی‌های تجدیدپذیر پایبند هستند. این موضوع برای سازمان ملل و نهادهای بین‌المللی حامی محیط زیست نیز بسیار اهمیت دارد و جزء شاخص‌های مهم توسعه قرار دارد. در جامعه‌ای که افرادش بگویند «دیگی که برای من نمی‌جوشد...» این جامعه دچار بی‌تفاوتی شده است. یعنی به جز منفعت شخصی هیچ چیز برایش اهمیت ندارد و محیط زیست که جای خود دارد! یعنی برایش مهم نیست که کوه‌خواری، دشت‌خواری، رودخواری و طبیعت‌خواری شود! برایش مهم نیست که صنعتی که ایجاد می‌شود، آلوده‌کننده است و هدررفت انرژی دارد! این جامعه نمی‌تواند توسعه متوازن را لمس کند و مزایایش را بچشد.

 

اینجاست که نسبت توسعه پایدار با فرهنگ عمومی معنا پیدا می‌کند. مهم‌ترین نکته‌ای که دولت‌ها باید برایش قدم بردارند -و برنداشته‌اند- طرح فراگیر ملی درباره ترمیم فرهنگ عمومی است. اول باید نقص‌ها و گسست‌های فرهنگ عمومی احصا شود و سپس راهکار ترمیم فرهنگ عمومی مشخص و اعمال شود و این فرایند ترمیم فرهنگ عمومی ممکن است چند دهه طول بکشد. یک روزی در این کشور کسی کمربند ایمنی نمی‌بست اما امروز همه ناخودآگاه از آن استفاده می‌کنند و تبدیل به یک فرهنگ شده است.

 

پس بسیاری از نقص‌های فرهنگی قابل ترمیم هستند. مهم این است که اقدام کنیم. آنچه الان از برنامه‌های حوزه توسعه در ایران برمی‌آید، مبین آن است که بخش فرهنگ و به ویژه فرهنگ عمومی مغفول مانده. بعد از انقلاب اتفاقات شگفت‌انگیزی در حوزه فرهنگ و تولیدات فرهنگ رخ داده است که نمی‌توانیم منکرش شویم. قبل از انقلاب هم صداوسیما، وزارت فرهنگ و هنر، انتشارات امیرکبیر، انتشارات علمی و فرهنگی و بنیاد حکمت و فلسفه وجود داشتند که در شکل‌دهی حوزه فرهنگ و هنر در طول یکدیگر فعالیت می‌کردند. مثلا انتشارات علمی و فرهنگی جدیدترین کتاب‌های علمی در حوزه علوم انسانی و هنر را بر اساس رسالتی که داشت، ترجمه می‌کرد و اینها به عنوان منابع مطالعاتی و علمی در ایران مورد استفاده قرار می‌گرفت. این فعالیت به انتشار بیش از سه هزار عنوان کتاب با محتوای فاخر منجر شد.

 

‌ شما بهتر از من می‌دانید که در آن دوره علوم انسانی‌مان قوام نگرفته بود و چیزی از خود نداشتیم. اول مثلا باید یاد می‌گرفتیم که در دنیا چه می‌گذرد و چاره‌ای نداشتیم جز از طریق نهضت ترجمه قوی شویم، ولی امروز چه باید کرد؟

 

درست است که بعد از انقلاب، تولید فرهنگی‌مان خیلی زیاد شد و رویکردهای‌مان هم عوض شد، اما اتفاقاتی هم افتاد که خیلی خوشایند نبود. مثلا رقابتی برای تأسیس نهادهای فرهنگی انجام شد. الان که با شما صحبت می‌کنم، بیش از ۸۰ نهاد فرهنگی وابسته به دولت و حاکمیت در حال گرفتن بودجه عمومی از دولت هستند و تقریبا همه موازی‌کاری می‌کنند. همه در رقابتی رانتی برای تولید کتاب، روزنامه، فیلم یا موسیقی هستند.

 

‌اما در جزیره‌های کوچک و مستقل به سر می‌برند که دستاورد قوی ندارند.

 

بله، اما تقریبا هیچ‌کدام در حوزه فرهنگ عمومی که اصل و اساس فرهنگ است، کار نمی‌کنند. تنها جایی که شاید چنین رسالتی دارد، «شورای فرهنگ عمومی» است که ذیل شورای‌عالی انقلاب فرهنگی است، ولی به لحاظ اجرائی در وزارت ارشاد قرار دارد. بزرگ‌ترین خدمات این شورا این بوده که یک‌سری روزها را نام‌گذاری کند و یک‌سری مناسبت‌ها را بزرگ بدارد؛ یعنی در رسالت اصلی‌اش که حوزه فرهنگ عمومی است، عملکرد قابل محاسبه‌ای ندارد.

 

در‌حالی‌که باید تمام توش و توان خود را در مطالعه آسیب‌های فرهنگ عمومی و روش‌های ترمیم آن بگذارد. فرهنگ عمومی را به‌عنوان یک موجود زنده فرض و همواره رصد کند، نقص‌هایش را ببیند و برای ترمیمش برنامه داشته باشد تا این بخش مهم از فرهنگ همگام با دیگر بخش‌های کشور ارتقا پیدا کند، اما شورای فرهنگ عمومی از این مهم غافل است.

 

تأکید می‌کنم که وزارت فرهنگ و ارشاد ما الان اهم فعالیت‌هایش در دو بخش خلاصه می‌شود؛ صدور یک‌سری مجوز و برگزاری یک‌سری جشنواره! اگر به جز این عملکرد، عملکرد دیگری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سراغ دارید، به من بگویید! از نظر من وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به‌عنوان مهم‌ترین نهاد و متولی فرهنگ در کشور باید بیش از همه این کارها، فضای فرهنگ عمومی کشور را رصد کند. نقص‌ها و آسیب‌هایش را بشناسد و ترمیم کند. از سینما، موسیقی، کتاب و دیگر ابزارهایی که در اختیار دارد، برای ترمیم فرهنگ عمومی استفاده کند. الان نه‌تنها این اتفاق نیفتاده، بلکه اهم بودجه‌ای که باید برای این کار خرج شود، بین نهادهایی که کارهای موازی انجام می‌دهند و در طول هم نیستند و اثربخشی چندانی ندارند، تقسیم می‌شود.

 

به نظرم در جامعه ما هنوز فهم این ضرورت مهم اتفاق نیفتاده است و اگر بخواهیم در مسیر توسعه سرعت پیدا کنیم، باید فرهنگ و هویت ملی‌مان را در رأس برنامه‌های توسعه قرار دهیم، نقص‌هایش را بشناسیم و برای ترمیمش چاره‌ای بیندیشیم. نکته دیگر اینکه همین فرهنگ و هویت ملی که در کشور ما به آن بی‌توجهی می‌شود، در بسیاری از کشورهای در حال توسعه و توسعه‌یافته، منبع درآمد است. اما ما هنوز از جنبه‌های اقتصادی حوزه فرهنگ و صنایع فرهنگی غافلیم و معمولا به آن به‌عنوان سرگرمی یا ابزاری برای تبلیغات می‌نگریم! معمولا دولتمردان ما به این می‌اندیشند که از این ظرفیت دیدار با هنرمندان، رفتن در مطبوعات، کتاب‌نوشتن و شبکه‌های مجازی فقط برای تبلیغ خودشان استفاده کنند، در‌صورتی‌‌که صنایع فرهنگی یا صنایع خلاق در دنیا، منبع درآمد بزرگی برای بسیاری از کشورها محسوب می‌شوند.

 

برخی از کشورها تا ۴۰ درصد تولید ناخالص ملی‌شان را از این راه به دست می‌آورند. می‌خواهم اشاره کنم که در سال‌های اخیر با توجه به تحریم‌ها و مشکلات اقتصادی تقریبا کمتر از یک درصد سهم اقتصاد جهانی را داشته‌ایم و از این یک درصد کمتر از یک درصدش درآمدی است که از صنایع خلاق یا صنایع فرهنگی به وجود می‌آید. می‌خواهم بگویم ظرفیت حوزه فرهنگ، گردشگری، هنرهای تجسمی، موسیقی، سینما، کسب‌وکارهای نوین و صنایع دستی می‌توانست منبع درآمد بزرگ و اشتغال برای ایران باشد. هرچند تلاش‌های کوچکی شده که هم‌راستا نبوده‌اند! یعنی اقتصاد خلاق یا اقتصاد فرهنگ و هنر در ایران مغفول مانده است، درحالی‌که به لحاظ اقتصادی می‌توانست خیلی به ما کمک کند.

 

‌ بحث فرهنگ و توسعه فرهنگی آن‌قدر وسیع است که سعی می‌کنم با توجه به تجربیاتی که شما داشته‌اید، محدودش کنم. به سه بنگاه فرهنگی اشاره کردید: انتشارات فرانکلین، انجمن حکمت و فلسفه و انتشارات امیرکبیر که از قبل از انقلاب فعالیت داشته‌اند. اما بعد از انقلاب چه بلایی بر سر مرحوم جعفری، مؤسس امیرکبیر آوردند! وقتی اندوخته‌ای را داشتیم که مثل ریشه‌های درخت در حال عمیق‌شدن بود، چه بلایی بر سرش آوردیم! مرحوم جعفری از این وضعیت خیلی ناراضی بودند. یا کتاب‌هایی که انتشارات فرانکلین منتشر می‌کرد، بعد از انقلاب در مقطعی اصلا اجازه نداشتیم اسم‌شان را بیاوریم. انجمن حکمت و فلسفه که الان هم هست، ولی چقدر فعال است و می‌تواند تأثیرگذار باشد، باید بررسی کرد. آیا فکر نمی‌کنید به جای اینکه به سمت توسعه‌یافتگی پیش رفته باشیم، در جاهایی توسعه را پس زده‌ایم؟

 

در حوزه فرهنگ وقتی دچار چالش می‌شویم که فرهنگ سفارشی و هنر کوششی شود.

 

‌ به قول آقای دکتر رضا داوری که می‌گوید «هنر دستوری نیست». هر چیزی که در این مدت دستوری بوده، چقدر نتیجه داده است؟

 

هنر وقتی ارزشمند است که جوششی باشد؛ یعنی از نهان دل هنرمند بیرون بیاید. هنرمند هم آفریده خداست و تفاوتش با بقیه مشاغل این است که آفریننده و پدیدآورنده است و خلق می‌کند و این خلق از نهانش نشئت می‌گیرد. بالاخره همه ما گوشه‌ای از وجود لایزال الهی هستیم؛ یعنی حس زیبایی‌شناسی که در ما هست، از خداوند تبارک و تعالی است. هنرمندان از این باب خیلی جلوتر ما هستند. معمولا کارهایی که سفارشی و کوششی باشند، ارزشمند نیستند.

 

بنگاه‌های فرهنگی و هنری زمانی دچار چالش شدند که فرهنگ سفارشی و هنر کوششی را باب کردند. یعنی بودجه‌ای به هنرمند دادیم و گفتیم شما فقط فلان موضوع را ایجاد کن و هنرمند برای ارتزاق -برخلاف میل باطنی‌اش- مجبور شد کار کوششی تولید کند و خودش هم راضی نبود! اهل فرهنگ و پدیدآور مجبور شد برای اینکه ارتزاق کند، به کاری تن بدهد که خودش رضایت نداشت. هر وقت شما کار جوششی انجام دادید، کاری که از نهان جان برآید، مورد استقبال مردم هم قرار می‌گیرد و این یک قاعده نانوشته است. نهادهایی که شما نام بردید، مثل علمی و فرهنگی که سال 1333 با اهتمام زنده‌یاد «همایون صنعتی‌زاده» بنیان نهاده شد، کار شخصی و کوششی بود.

 

درست است که در طول مسیر مورد حمایت حاکمیت وقت قرار گرفت اما تصمیم‌گیری برای اینکه چه اثری انتخاب شود، با چه هنرمندان و نویسندگانی در داخل و خارج قرارداد بسته شود، و این اهتمام و دغدغه‌ای که در فکر و ذهن مؤسس این بنگاه وجود داشت، سبب شد آثار برجسته‌ای به وجود بیاید که هنوز به‌عنوان مرجع و منبع دانشگاهی برای علاقه‌مندان مورد استفاده است و مسیر خیلی خوبی پیش رفته است. این کار آن‌قدر اهمیت داشت که ساختمانی که برای این کار ساخته شد، یکی از بهترین ساختمان‌ها و مهندسی‌سازترین ساختمان‌های زمان خودش بود. ببینید من به سال ۱۳۳۳ اشاره می‌کنم. زمانی که در منطقه بلوار آفریقا و تپه‌های عباس‌آباد تهران، ساختمانی وجود نداشته! آن زمان آقای «همایون صنعتی‌زاده» چنین بنگاهی را ایجاد کردند.

 

‌ و حتما عِرق و علاقه‌ای درونی داشتند.

 

آفرین؛ و حواسش بوده که دنیای آینده دنیایی است که رسانه‌های جدید می‌آیند. آن زمان استودیوهای تصویر و صدا ایجاد کرد که هنوز مورد استفاده است. توجه بفرمایید زمانی این کار را کرد که هنوز «تلویزیون ملی» شروع به کار نکرده بود. استودیو و آرشیو موسیقی ایجاد کرد. در حقیقت مؤسس چنین بنگاه‌هایی افرادی بودند که در همان زمان فضای بین‌المللی فرهنگ و هنر را رصد می‌کردند و عقبه تاریخی ایران را نیز می‌شناختند و فکرشان این‌طور بوده که آینده دستخوش یک‌سری تحولات می‌شود. تحولاتی که امروز من و شما در قالب رسانه‌های جدید و فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی می‌بینیم.

 

در حقیقت درست است که آن موقع آنها با کتاب شروع کردند، ولی منظورشان تولید محتوای مناسب برای کودکان و نوجوانان، استادان دانشگاه، مردم عامی و در یک جمله، ارتقای فرهنگ عمومی مردم بود. در این زمینه هم آزادی عمل داشته‌اند. نه کسی به آنها ایراد می‌گرفته، نه گزینشی و نه سفارشی در کار بوده. عقلا و دانشمندان علوم انسانی از بهترین و برجسته‌ترین و شاخص‌ترین افراد در هیئت‌مدیره قرار می‌گرفتند و آنجا را اداره کردند. من همیشه انتشارات امیرکبیر یا علمی و فرهنگی را با سرو ابرکوه مقایسه می‌کنم. سرو ابرکوه میوه نمی‌دهد اما حاضر نیستیم یک شاخه‌اش قطع شود.

 

درست است که ثمر ندارد، اما نشانه هویت تاریخی ماست. در سایه‌اش می‌نشینیم و کیف می‌کنیم که چهار هزار سال است به محیط زیست احترام گذاشته‌ایم. ما هنوز افتخار می‌کنیم که خواجه نظام‌الملک اولین دانشگاه‌های ایران را تأسیس کرد. هنوز افتخار می‌کنیم که امیرکبیر دارالفنون را تأسیس کرد. هنوز افتخار می‌کنیم که مثلا رشیدالدین فضل‌الله، ربع رشیدی را تأسیس کرد. اینها را که دور نمی‌ریزیم، بلکه به حافظه تاریخی خویش می‌سپاریم و به آنها می‌بالیم.

 

‌ یا حتی کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان.

 

آفرین، اینها بنیادهایی هستند که... .

 

‌ آن‌قدر ریشه داشتند که تا امروز مانده‌اند. ممکن است شاخ و برگ‌های‌شان بریده شده باشد، ممکن است تنه کوچک شده باشد، اما ریشه عمیق دارند.

 

دقیقا، فضای فکری جامعه ایران مدیون اینهاست. درست است که از فضای فکری و فرهنگی راضی نیستیم، اما آن چیزی هم که داریم، حاصل تلاش این بنگاه‌های بزرگ بوده که افرادی هم که در آنجا کار می‌کردند، فارغ از فضای سیاسی فقط برای ایران کار می‌کردند.

 

‌فکر می‌کنم علتش این است که هنوز در عمق وجودی مردم و دی‌ان‌‌ای‌ این عشق وجود دارد. انگار مردم ما می‌طلبند که چنین اتفاقاتی بیفتد و امروز شاهد باشیم که شما به عنوان ریاست جدید انتشارات علمی و فرهنگی قرار است کارهای جالبی بکنید.

 

از اینکه در جایی قرار گرفته‌ام که در گذشته شخصیت‌ها و پدیدآورندگان بزرگی بر صندلی آن تکیه زده‌اند، شرمنده‌ام و همین کارم را سخت می‌کند. انتشارات علمی و فرهنگی که با نام «فرانکلین» شروع کرده در طول حیات خویش فرازوفرودهای زیادی داشته است. بعد از انقلاب هم که رویکردها کمی تغییر کرد، باز هم به فعالیت خودش ادامه داد. اما مثل همه مؤسسات دیگر وقتی دولتی شد دوران افولش شروع شد.

 

‌در کدام وزارتخانه؟

 

وزارت آموزش عالی و سپس وزارت کار و امور اجتماعی و آنها که نتوانستند از پسش بربیایند -به هر حال بنگاه بزرگی بوده و هست- و در دو دهه اخیر به عنوان یک شرکت سهامی عام ذیل سازمان تأمین اجتماعی قرار دارد با این هدف که سازمان بتواند با استفاده از آوردن سایر بنگاه‌هایش این نهاد فرهنگی را حفظ کند و سرپا نگه دارد.

 

‌ چه ربطی به وزارت کار و سازمان تأمین اجتماعی داشته است؟ یعنی هیچ کس دیگری گردن نمی‌گرفته؟

 

بله. تصور می‌کردند باید دولتی شود تا به حیاتش ادامه دهد. در صورتی که اگر اهداف و راهبردهای این انتشارات تا توجه به مقتضیات زمان بازنگری می‌شد و سهام و مدیریتش به اهل فرهنگ واگذار می‌شد، می‌توانست مستقل از دولت به حیاتش ادامه دهد. اهالی فرهنگ در صورت استقلال، بهتر از هر کسی می‌توانند نهادهای فرهنگی را اداره کنند. نگاه کنید هر فعالیت سینمایی که به خانه سینما یا نهادهای سینمایی یا هر فعالیت مرتبط با نشر را وقتی به اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان واگذار می‌کنند بهتر نتیجه می‌گیرند. چون آنها به حوزه‌های تخصصی خود عِرق دارند و موی خود را در این کار سپید کرده‌اند.

 

‌ چون قضیه را صنفی می‌بینند و یک روزی گذرشان به آنجا خواهد رسید.

 

بله. وقتی تفکرمان دولتی می‌شود، بنگاه‌های ما شکست می‌خورند. برای انتشارات علمی و فرهنگی نیز این اتفاق افتاد و کم‌کم افول کرده است. بسیاری از پدیدآورندگان مشهور ناامیدانه از همکاری با این انتشارات سر باز زده‌اند و به تدریج فعالیت‌های جوششی سفارشی شده و گاهی افرادی که هرگز در ساحت هنر و فرهنگ و نشر سررشته‌ای نداشته‌اند، در رأس این نهاد ریشه‌دار فرهنگی قرار گرفته‌ و بدنه مدیریتی و اداری آن را فربه کرده‌اند تا جایی که هزینه‌ها بیش از درآمدها شده و این بنگاه معتبر و ریشه‌دار دچار چالش‌های عدیده شده و نتوانسته تولیدات شاخص و درخشان خودش را تکرار کند.

 

‌آیا دوباره می‌تواند به آن حالت پویا برگردد؟

 

بله. اتفاقاتی که برایش افتاده باید جریان معکوس پیدا کند. یعنی بدنه بزرگ، کوچک شود. هزینه‌هایش مدیریت شود. به رسالت اصلی‌اش که ارتقای فرهنگ عمومی است بازگردد تا دوباره فرهیختگان و پدیدآورندگان شاخص ایرانی پایشان به خانه خودشان باز شود و آثار تازه و فاخر تولید شود. درست است که می‌گوییم سرانه مطالعه‌ در ایران پایین است و یکی از دلایل آن را هم مسائل اقتصادی خانواده‌ها می‌دانیم و می‌گوییم در سبد خانواده مردم معمولا بخش فرهنگ و به‌ویژه کتاب جایی ندارد یا حداقل در رده‌های آخر قرار دارد، اما معتقدم یکی از دلایل مهم این چالش عرضه آثاری است که به لحاظ کیفی ضعیف هستند.

 

مبنای بسیاری از کتاب‌های حاضر در بازار نشر کتاب‌سازی است نه آفرینندگی! به عبارتی کتاب خوب کم است. کسی هم که کتاب‌شناس باشد و کتاب خوب معرفی کند،‌ کم است. مطمئن باشید اگر به هر فرد علاقه‌مندی کتاب خوب معرفی کنید، تا صفحه آخر می‌خواند و به مطالعه علاقه پیدا می‌کند. اما اگر کتابی بدهید که به لحاظ متن یا ترجمه دچار ایراد باشد، انگیزه و علاقه‌اش کاهش می‌یابد. این نکته‌ای است که بنگاه نشر باید به آن توجه کند. کتابی را ترجمه و تولید کند که به لحاظ متن، محتوا و شکل برای مخاطب جذاب باشد. این قضیه در مورد سینما، هنرهای تجسمی و موسیقی هم کاملا صادق است. معتقدم بسیاری از تولیدات فرهنگی در ایران در عین حال که به لحاظ کمی فراوان‌اند، به لحاظ کیفی هنوز با شاخص‌های فرهنگی ایرانیان انطباق ندارند. امیدوار هستیم در شرکت علمی و فرهنگی بتوانیم این رویکرد را تغییر دهیم و به رسالت بنیان‌گذاران این نهاد دیرپا عمل کنیم.

 

‌ شنیده‌ام شرایط برای کار فرهنگی خیلی مساعد نبوده و به جای اینکه عمق داشته باشد، پهنا داشته است. چه اولویت‌هایی را برای ارتقای کار مدنظر دارید؟

 

یک نکته ساده و ظریف در حوزه فرهنگ وجود دارد. وقتی می‌گوییم نشر آثار فرهنگی مفهوم ۷۰ سال قبل یعنی فقط نشر کتاب را ندارد. تولید محتوا یعنی نشر هر نوع محتوای فرهنگی اعم از کتاب مکتوب، الکترونیکی و صوتی، پادکست، فیلم، وب‌سری و همه محتوایی که سکوهای توزیع و پخش محتوا در شبکه‌های اجتماعی تولید یا توزیع می‌کنند.

 

‌این نگاه به اصطلاح نگاه گل‌و‌گشادی است؟ آیا از عهده این کار برمی‌آیید؟

 

البته نگاه موسعی است. این‌طور نیست که جایی مثل علمی و فرهنگی که با انتشار آثار فاخر پشتوانه‌ای دارد، وارد همه این حوزه‌ها با گستره کمی شود. تولیدات باید کم اما باکیفیت باشد که بتواند مخاطب را جذب کند.

 

‌ یعنی حتی ممکن است فیلم تولید کنید؟ مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؟

 

ممکن است، اما این‌طور هم نیست که مثلا انتشارات علمی و فرهنگی الان وارد فاز اجرا در همه کارها شود. انتشارات علمی و فرهنگی با این پشتوانه نرم‌افزاری و آرشیو و اعتباری که دارد، یک پلتفرم فرهنگی است. یعنی بسیاری از کسانی که به نشر و تولید محتوای مکتوب و صوتی و تصویری علاقه‌مندند در یک زنجیره جدید تولید محتوا در یک مرکز نوآوری یا خانه خلاق فعال وارد شده و به انتشارات علمی و فرهنگی وصل می‌شوند.

 

انتشارات علمی و فرهنگی از این زنجیره مراقبت می‌کند که محتوای فاخر دربیاید. یعنی ما آمادگی پیدا می‌کنیم که افراد جوان، وزین و دارای علم و ایده‌ به ما وصل شوند و از این اعتبار، پیشینه و محتوایی که در آرشیومان داریم، شروع به تولید محتوا کنند و ما از آنها حمایت می‌کنیم. این حمایت فقط مالی نیست. ممکن است به آنها فضا بدهیم یا آرشیومان را در اختیارشان بگذاریم. در همین مدت کوتاهی که من آمده‌ام برخی از پلتفرم‌های بزرگ تولید محتوا درخواست انجام کار مشترک دارند، اما شرط ما این است کاری که انتشارات علمی و فرهنگی در آن مشارکت می‌کند، حتما باید با رسالت و جایگاه و اعتبار این بنگاه فرهنگی همخوانی داشته باشد. یعنی باید فاخر باشد و این کار را شروع کرده‌ایم.

 

‌ بودجه‌تان از کجا تأمین می‌شود؟

 

یک مغلطه درباره بودجه وجود دارد. بسیاری از کسانی که ادعای کار فرهنگی دارند صرفا منتظر هستند که از دولت پولی برسد و تولید داشته باشند. این راحت‌ترین کار است. تاریخی از خلاقیت برای شما بگویم. در دوران انقلاب صنعتی ماشین بخار اختراع شده بود. اروپا به سرعت صنعتی می‌شد و بسیاری از وسایل مثلا ماشین لباسشویی و ظرفشویی و سایر ماشین‌های اتوماتیک ساخته شدند. فرم ساده وسایلی که در زندگی کاربرد دارد، اتومبیل و خیلی چیزهای دیگر اختراع شد. اما در حوزه مد و لباس یک گرفتاری وجود داشت. خیلی از مخترعان دنبال این بودند که یک ماشین دوخت -به قول من و شما چرخ خیاطی- اختراع کنند که نمی‌شد و اشکالات زیادی داشت. یک فرد آمریکایی به نام «الیاس هاو» زمانی که به یک سوزن نگاه می‌کرد متوجه شد که اگر به جای ته سوزن، سر سوزن را سوراخ کند گره این مشکل باز می‌شود و این‌گونه چرخ خیاطی اختراع شد.

 

یعنی تفاوت آدم خلاق با آدم کلیشه‌اندیش در همین یافتن راهکارهای منحصر‌به‌فرد است. یک خلاقیت ممکن است دنیا را تغییر بدهد. همه چیز سرمایه‌گذاری مادی نیست. سرمایه ما اعتبار ما و محتوای ۷۰ساله‌مان است که دریایی از محتواست. در مشارکت فرهنگی اصل محتواست که ما آن را در اختیار داریم و می‌توانیم از آن تولید ثروت کنیم. یکی از نقاط ضعف فرهنگ عمومی ما این است که کمتر به کار گروهی تن می‌دهیم. معمولا تمایل داریم تنها کار کنیم و نام خودمان مطرح باشد. من معتقد هستم در مشارکت، همراهی و کارهای مشترک چیزی نهفته است که هرگز در کارهای شخصی نیست. انتشارات علمی و فرهنگی با کاریزمایی که دارد، نقطه مرکزی خواهد شد و از سایر تولیدکنندگان محتوا، سکوهای پخش، صندوق‌های نوآوری و شتاب‌دهنده‌‌ها، دوستانی که در کسب‌وکارهای نوین و استارتاپ‌های فرهنگی و هنری کار می‌کنند، دعوت می‌کند با هم همراهی کنیم و از این مشارکت ثروت تولید کنیم و این ثروت را پشتوانه کارهای فرهنگی قرار دهیم.

 

‌ آقای آلوین تافلر در اواخر دهه 70 میلادی در کتاب «موج سوم» این موارد را پیش‌بینی کرده بود. ما این دوره‌ها را گذراندیم. اما امروز در دوره هوش مصنوعی هستیم. با این نگاه آیا مفهوم ترجمه عوض نشده؟ با مناسبات دنیای امروز چطور قرار است انتشاراتتان را به‌روز کنید و این دیدگاه چقدر می‌تواند روی مناسبات کاری شما تأثیر بگذارد؟

 

من به فضاهای نوین پیش‌رو فراتر از هوش مصنوعی نگاه می‌کنم. به یک تحول دیجیتال نگاه می‌کنم که در حوزه فناوری و صنعت نسبت به حوزه فرهنگ پیشی گرفته‌ است. تحول دیجیتال که می‌گوییم به‌جز هوش مصنوعی مثلا دیتاهای بزرگ و اینترنت اشیا و خیلی مفاهیم دیگر را نیز دربر می‌گیرد. هوش مصنوعی اخیرا خیلی برجسته و استفاده‌های جدیدی برای آن مطرح شده است. به نظرم می‌رسد پراکندگی عجیب و غریبی درباره آموزش و استفاده این مفاهیم در کشور ما وجود دارد. در عین حال‌ زیاد در مورد آن بحث می‌شود اما از کاربردهایش به خوبی استفاده نمی‌شود.

 

‌چون برای ما جدید است. چون ما همیشه تأخیر تاریخی داریم. تازه حرکت تاریخی ما خطی نبوده، دورانی بوده.

 

درست است. ما در انتشارات علمی و فرهنگی با دوستان متخصص مشورت کرده و تصمیم گرفته‌ایم بستری را فراهم کنیم که نقطه ثقل و اتصال بازیگران حوزه علوم انسانی و فرهنگ باشد. فکر می‌کنیم این کار را میان دیگری در حوزه تکنولوژی و صنعت انجام می‌دهند. پس ما باید در حوزه‌ای که تخصص داریم یعنی حوزه علوم انسانی و هنر این کار را انجام دهیم و تبدیل به مرکزی برای علاقه‌مندان به تازه‌ترین تحولات دیجیتال و هوش مصنوعی در حوزه علوم انسانی و هنر شویم تا علاقه‌مندان با مراجعه به اینجا به منابع، دوره‌های آموزشی‌ و کارگاه‌های عملی دسترسی پیدا کنند و زمینه تعریف پروژه‌های جدید در این بستر وجود داشته باشد. انتشارات علمی و فرهنگی مثل یک درخت ریشه‌دار است.

 

وقتی با استارتاپ‌های موفق صحبت می‌کنم، به خاطر من نه، به خاطر اعتبار علمی و فرهنگی انتشارات دست دوستی می‌دهند که بتوانند این پلتفرم را تقویت کنند و بتوانیم نهادی را ایجاد کنیم که با توجه به این اعتبار، تحول دیجیتال در فرهنگ و هنر و علوم انسانی را در بستر این اعتبار ۷۰‌ساله و همه آورده‌هایش رقم بزنیم. به یاری خدا فکر می‌کنم ۱۴۰۴ خبرهای خوبی خواهید شنید و دوستانی که در رشته‌های مختلف حوزه علوم انسانی و هنر کار می‌کنند می‌توانند از خدمات تحول دیجیتال و هوش مصنوعی در انتشارات علمی و فرهنگی بهره ببرند و این ارتباط سبب تولید محتواهای جدیدی خواهد شد. نکته بعدی اینکه درست است هوش مصنوعی در حوزه ترجمه، تألیف، ویراست و تولیدات هنری کارها را خیلی راحت کرده، ولی هنوز نقش افراد فرهیخته و پدیدآورنده حذف نشده است.

 

‌ به عبارتی هنوز مغز انسان کارکرد دارد.

 

به‌جز این وقتی شما یک نویسنده یا هنرمند صاحب سبک باشید و با هوش مصنوعی کار کنید، پدیده ویژه‌تری به شما می‌دهد تا زمانی که یک فرد مبتدی باشید و همان خواسته را داشته باشید.

 

‌ یعنی اگر افسارتان را دست هوش مصنوعی بدهید، اصل بر این است که افسار هوش مصنوعی دست افراد متخصص باشد.

 

دقیقا. هوش مصنوعی آن‌قدر باهوش است که بفهمد با یک هنرمند صحبت می‌کند یا غیرهنرمند و جوابش متفاوت است. پس افرادی که در حوزه فرهنگ و هنر صاحب نظر هستند مسلح به تحول دیجیتال و هوش مصنوعی شوند و ما تلاش می‌کنیم این کار را انجام بدهیم.

 

‌ اجازه دهید صادقانه و شاید کمی تند با شما صحبت کنم. مدیرانی داشتیم که همیشه به ما وعده می‌دادند که فلان کار را انجام خواهیم داد و ندادند! چقدر می‌توانیم مطمئن باشیم که وعده‌های شما عملی می‌شود؟

 

این گفته فقط درباره من صادق نیست، درباره همه مدیران صادق است. مخصوصا هرچه از بخش خصوصی به سمت بخش دولتی بیاییم ضریب موفقیت و اجرای وعده‌ها کمتر می‌شود. بالاخره به همه مشکلات داخلی و خارجی کشور واقف هستیم و نیازی نیست که بشماریم. تا پایمان را از این استودیو بیرون بگذاریم با خیلی از مشکلات مواجه هستیم. اما این قضیه به شخصیت افراد نیز برمی‌گردد. برخی از افراد به جای اینکه در برابر مشکلات متوقف شوند، با خلاقیت از روی مشکلات جهش می‌کنند یا برای آن مسیر میان‌بر عاقلانه می‌یابند. یک دفعه می‌بینید کسی مثل «ایلان ماسک» می‌آید و ظرف چند سال، تولید و استفاده از خودروهای برقی را در دنیا متحول می‌کند.

 

‌ یا خانه‌های ۴۰‌متری را.

 

یا سلول‌های خورشیدی را مطرح می‌کند که اگر تا به حال ۲۶ درصد بازدهی داشته به ۴۰ درصد می‌رسد یعنی دو برابر می‌شود. یعنی وسعتی که این نیروگاه خورشیدی می‌گیرد نصف می‌شود. یا می‌گوید استارشیپ را طراحی می‌کنم و می‌خواهم به مریخ بروم، آزمایش می‌کند و در حال رسیدن به موفقیت است.

 

می‌خواهم بگویم به شخصیت افراد هم برمی‌گردد. در طول ۲۲ سال فعالیت مداوم در حوزه فرهنگ و هنر شاهد بودم افرادی آمدند که هنرشناس و فرهنگ‌شناس هم بودند ولی وقتی به مانع می‌خوردند، با عافیت‌طلبی و محافظه‌کاری همان‌جا متوقف می‌شدند. اما افراد انگشت‌شماری هم داشتیم که وقتی می‌رسیدند، راه میان‌بر و پرش از مانع را پیدا می‌کردند و این‌طور نبوده که متوقف شوند. امیدوار هستم این نوع افراد (با لبخند) به عصر ماموت‌ها نپیوسته باشند و هنوز در کشور وجود داشته باشند. افرادی که از مشکلات جهش می‌کنند یا گره‌های کور را با دندان باز نمی‌کنند، بلکه با فرمول باز می‌کنند. یا به جای اینکه طولانی‌ترین راه را برای رسیدن به هدف انتخاب کنند، با ابتکار و مطالعه، راه میان‌بر را برمی‌گزینند.

 

‌ سید‌محمد بهشتی جمله‌ای بیان کردند که به نظرم چکیده شاعرانه حرف‌های شماست. می‌گفتند ایران کشور تک‌درخت‌هاست. درختی را در فضای بیابانی می‌بینید و مشخص است که چه تلاشی کرده تا رشد کند. حالا تصور کنید یک مدیر مثل همان تک‌درخت باشد و ببینید چه تلاشی کرده که پابرجا بماند. امیدوار هستم از این تک‌درخت‌ها در ایران زیاد باشند و تبدیل به جنگل شوند. اما شاید اعتمادبه‌نفس شما برمی‌گردد به تجربیاتی که داشته‌اید، زمانی که مسئولیت ارتباطات و اطلاع‌رسانی وزارت ارتباطات و همکاری با آقای آذری‌جهرمی را داشتید، خبرنگاران راضی بودند و زبان مفاهمه را ایجاد کرده بودید یا حتی در وزارت ارشاد، کارهایی که انجام دادید‌ یا کتاب‌هایی که نوشته‌اید. برایم جالب است سراغ موضوعاتی رفتید که هر کسی سراغشان نمی‌رود. حالا آیا این تجربیات بزرگ‌ترین پشتیبان شماست یا بودجه تأمین اجتماعی را در این کار مؤثر خواهید دانست؟

 

اگر بخواهم درست جواب بدهم، هیچ حسابی روی بودجه تأمین اجتماعی نکرده‌ام. هرچند در مراحل اول برای اینکه این قطار شروع به حرکت کند و سرعت بگیرد قطعا نیاز به حمایت نهاد بالادستی داریم اما به تدریج باید این بند ناف قطع شود. بالاخره باید یک نفر بیاید و جسارت داشته باشد و بند نافی را که چند دهه به دولت وصل شده، قطع کند. کار سختی است اما قابلیت اجرا دارد. البته بسته به میزان تلاشی که صورت می‌گیرد می‌تواند زود یا دیر اتفاق بیفتد. مطمئن هستم که این اتفاق می‌افتد در عین همه مشکلاتی که در کشور وجود دارد.

 

اما مهم این است که شما انعطاف داشته باشید و بتوانید از کنار اینها بگذرید. اگر قرار باشد مسیر روبه‌روی شما سنگلاخ نباشد و آسان باشد، مدیریت شما چه ارزشی دارد! هرکسی می‌تواند پشت این ماشین بنشیند و گازش را بگیرد و برود. وقتی در مسیر سنگلاخی هستید باید بدانید با چه دنده و فرمانی براند. چه زمانی زنجیر چرخ ببندید و بتوانید به قله برسید. اگر خودمان را عادت بدهیم که با مدیریت کلیشه‌ای همیشه از بودجه دولتی استفاده کنیم و کارمان را پیش ببریم سازمان موفق نخواهد شد. اگر بخواهیم یک مدیر فرهنگی خوب را بشناسیم، نشانه‌اش این است که وقتی از مدیریت دولتی هم فارغ می‌شود باز هم موفق است و به خلق و پدیدآوری در حوزه فرهنگ و هنر ادامه می‌دهد.

 

به عبارتی اوست که وقتی بر صندلی مدیریت می‌نشیند به آن جایگاه ارزش می‌بخشد. کسی می‌تواند در مدیریت هنری موفق باشد که در زندگی شخصی‌اش پدیدآورنده موفقی باشد. شوربختانه خیلی وقت‌ها بلور ظریف فرهنگ را دست کسانی داده‌ایم که پارکینسون داشتند (استعاره برای کسی که از مدیریت فرهنگی سر درنمی‌آورد). مدام لرزیدند تا این بلور را زمین زدند و شکستند، بعد وصله‌پینه کردند، دوباره به یکی دیگر داده‌ایم که دست او هم لرزیده و بلور ظریف فرهنگ را شکسته و تعداد شکستگی‌ها بیشتر شده و دوباره وصله‌پینه کرده‌‌اند. بهتر است این بلور را دست کسی بدهیم که دستش نلرزد، این حوزه را بشناسد، در این حوزه قاعده‌مند و خبره باشد. خودش پدیدآورنده باشد و درد فرهنگ داشته باشد.

 

همیشه می‌گویم اگر مدیریت را در هر رده‌ای از حوزه فرهنگ به کسی بدهید که در سابقه‌اش، پدیدآورندگی نداشته باشد، یعنی روزنامه‌نگار، نویسنده، مترجم، پدیدآورنده موسیقی یا سینما یا هنرهای تجسمی نباشد، چون دود چراغ این حوزه را نخورده و تجربه نکرده، قطعا موفق نیست. در حدود ۲۳ سالی که در حوزه فرهنگ مدیریت کرده‌ام بارها شاهد بوده‌ام که افرادی که –انسان‌های بسیار خوب و شریفی هم بوده‌اند- به عنوان مدیر فرهنگی تعیین شده‌اند اما در نهایت موفق نبوده‌اند چون علاقه و انگیزه به این حوزه و سابقه پدیدآورندگی نداشته‌اند. پدیدآورندگی به عنوان تجربه مؤثر در مدیریت خیلی مهم است. شما در حوزه رسانه پدیدآوردنده هستید و می‌دانید که به راحتی به دست نمی‌آید که یک نفر روزنامه‌نگار، نویسنده، ویراستار یا فیلم‌ساز خوبی شود. کسب این مهارت‌ها علاوه بر عشق و انگیزه توأم با مطالعه، تلاش و کارکردن است. این نکته بسیار مهمی است.

 

‌ پس منتظر خبرهای خوبی در سال ۱۴۰۴ از انتشارات علمی و فرهنگی هستیم؟

 

امیدوارم این‌گونه باشد. آنچه در ساخت فرهنگ مهم است نقطه اشتراک همه ما ایرانیان است و آن ایران است. وقتی مردم و جوانان درباره ایران صحبت می‌کنند اشک در چشمانشان جاری می‌شود. تا ایران و هویت ایرانی هست هیچ‌کدام‌ از ما نباید ناامید شویم و باید رو به جلو باشیم.

 

‌این نقطه اتصال همه ما به ایران است و باید هوای ایران را داشته باشیم.

 

دقیقا.