شرم
سال کارى ١٤٠٤ با یک خبر تأسفآور شروع شد. خانم دکتر جوان دستیار سال آخر رشته زنان در شهر تبریز مشکلات را طاقت نیاورد و به زندگی پشت کرد. آخرین نوشتهای که از او در فضای مجازی باقی مانده، شرح دردهای عمیقی است که یک انسان حساس با روحی لطیف را بهشدت میآزارد؛ انسان باشعوری که عاقلانه میاندیشد و عاقلانه آرزو میکند، اما رؤیایش دستنیافتنی از کار درمیآید.


سال کارى ١٤٠٤ با یک خبر تأسفآور شروع شد. خانم دکتر جوان دستیار سال آخر رشته زنان در شهر تبریز مشکلات را طاقت نیاورد و به زندگی پشت کرد.
آخرین نوشتهای که از او در فضای مجازی باقی مانده، شرح دردهای عمیقی است که یک انسان حساس با روحی لطیف را بهشدت میآزارد؛ انسان باشعوری که عاقلانه میاندیشد و عاقلانه آرزو میکند، اما رؤیایش دستنیافتنی از کار درمیآید. انسان کوشایی که هیچ از تلاش فرونمیگذارد در شهری دیگر، اگر نه متخاصم بلکه حداقل رقیب شهر خود، ادامه تحصیل میدهد. اما احساس میکند تلاشهایش مانند تلاشهای انسانی است که در خواب میدود اما هیچگاه نمیرسد. سرانجام تن او توان تحمل باری را که حاصل تناقضات و مشکلات متعدد اجتماعی است، از دست میدهد.
دستیاری از ابتدا نوعی طبابت از نوع بهتر آن، علمی و آموزشی، به نظر میرسید اما اینطور نبود. بیگاری دشواری بود در شرایطی دشوارتر با روابطی کاری که بیشتر روابط بین افسران و درجهداران را به ذهن میآورد تا روابط بین همکارانی که حین کار آموزش هم میدهند. با مسئولیتهایی سنگین برای کارهای درمانی دشواری که معیارهای اخلاقی و قانونی آنها هنوز در کشور جا نیفتاده است. ابهامات و تنازعات درباره اجازه و تصمیم بین سزارین یا زایمان طبیعی در کشور بهشدت ادامه دارد. موازین علمی گاه با موازین قانونی در تضاد قرار میگیرند. محدودکردن سزارین برخلاف نظر متخصصان ممکن است عوارضی را حین زایمان طبیعی باعث شود که اگر رخ داد و کودکی ناقص به دنیا آمد، نه آن کسی که در جایگاه چنین تصمیمات مهمی است، بلکه دستیاری که تازه سال دوم آموزش را آغاز کرده، مسئول است. او که بهعنوان دانشجو از حداقل حقوق کارگران هم برخوردار نیست، بهعنوان طبیب، مسئول است، به کاری مشغول است که توانایی طبابت و شماره نظام پزشکی میخواهد. دادگاه هم او را بهعنوان طبیب مسئول میشناسد، حتی زمانی که آشکارا سیستم مسئول است.
او که بهتازگی به هنگام تعهد دستیاری برای اولین بار با سفته و چک و محضر و اعداد و ارقام آشنا شده، خانوادهای را زیر بار تعهدات سنگین برده، حالا یک بار دیگر با مبالغی هنگفت روبهرو میشود که باید با دست خالی یا از خانوادهای که تنها امیدشان همین دختر تحصیلکرده است، فراهم کند.
ورای مسائل مادی، چه دشوار و خردکننده است تحمل ناامیدی، زمانی که این روح لطیف را مسئول نقص عضو انسانی برای تمام عمر به حساب آوریم و براساساین مجازات کنیم. چه درد عمیقی باید هر لحظه تا پنجسالگی کودک تجربه کند و چه اشکها که حتی امکان فروریختن پیدا نکنند. اشکهای روح پاک و بیگناهی که فرو میریزند. دختر جوانی که قرار شد با کار بیمزد سوراخسنبههای سیستم بحرانزده سلامت کشور را سامان دهد حالا باید جور عوارضی را که هزاران عامل دیگر دارد هم برای ما بکشد. حتی اگر دستیار، آنکه آموزش میبیند، خطایی مرتکب شود، آیا خود او مسئول است یا سیستم آموزشیای که او را به کار گرفته؟ بیمارستانهای آموزشی در قطع کامل ارتباطات بینالمللی که باعث شده شیوه درست به کلی فراموش شود، در منتهای تنگدستی، با کمبود هیئت علمی و متخصص برای تمام ساعات شبانهروز، با بخشهای شلوغ، کثیف، خوابگاههایی که گویا تنها برای تولید خاطرات دردناک مهیا شدهاند، تعداد اندک پرستار و دارو و تجهیزات و... و هزار مشکل دیگر که محیطی دشوار برای طبیب و پرعارضه برای بیمار میآفرینند. و کسی که در نهایت باید دیه اینهمه نابسامانی را بپردازد، دختر جوانی است که خود قربانی همین سیستم است. سیستمی که قادر نیست حتی با اینهمه تجارب تلخ تغییری بسیار کوچک، اما اساسی در چارچوبها و گفتمان خود ایجاد کند. و با تقلیل موضوع به یک مسئله اداری و اقتصادی بر امواج ناامیدی میافزاید.
راستی آیا شرم میدانیم چیست؟
شرم گاه مایه امیدواری است!