قشریگری و تسخیر دولت
شاید قشریگری و عوامزدگی در همه جوامع وجود داشته باشد، اما مهم این است که در ایران به آن اجازه میدهند که دولت و نظام تصمیمگیری را تسخیر کند. قشریگری با ظاهری مقدسمآب به هراسافکنی در مراکز مهم میپردازد، سایه سنگینی را بر تصمیمگیری دولتی میافکند و از طریق همین سایه هراسآلود، نظام سیاستگذاری را مختل میکند. حادثه مشهد متأسفانه یک استثنا در نظام تصمیمگیری ما نبوده و نیست؛ در ممیزی کتاب، فیلم و موسیقی، در ممیزی رسانههای رسمی و در ممیزی گرایشهای سیاسی توسط نهادهای اصلی، قشریگری اصلیترین گرایشی است که بر کرسی تصمیم مینشیند.
شاید قشریگری و عوامزدگی در همه جوامع وجود داشته باشد، اما مهم این است که در ایران به آن اجازه میدهند که دولت و نظام تصمیمگیری را تسخیر کند. قشریگری با ظاهری مقدسمآب به هراسافکنی در مراکز مهم میپردازد، سایه سنگینی را بر تصمیمگیری دولتی میافکند و از طریق همین سایه هراسآلود، نظام سیاستگذاری را مختل میکند. حادثه مشهد متأسفانه یک استثنا در نظام تصمیمگیری ما نبوده و نیست؛ در ممیزی کتاب، فیلم و موسیقی، در ممیزی رسانههای رسمی و در ممیزی گرایشهای سیاسی توسط نهادهای اصلی، قشریگری اصلیترین گرایشی است که بر کرسی تصمیم مینشیند. مقدسمآبی، تظاهر و ریاکاری، سازوکارهای رسمی و غیررسمی را درمینوردد و نظام تصمیمگیری رسمی را تسخیر میکند. قشریگری، روح و روان و عقل تصمیمگیران و صاحبان قدرت را میرباید. اساسیترین حیله مقدسنمایان بیهنر این است که دستگاه شناختی و دیدگاه معرفتی مسئولان و متنفذان را به «حصار هراس» درمیآورند. هراس، منطق تصمیمگیری را در انسان مختل میکند و آنقدر ظرفیت دارد که مقامات اصلی تصمیمگیر را به همهچیز و همهکس بدبین کند و تصمیماتی بگیرد که با بدیهیات منافع ملی، با حیثیت نظام، با سیاست خارجی و با آبرو و اعتبار ایران مغایر باشد. متأسفانه چنین گرایشهای قشری عملا سبب شده است در برخی حوزهها فاصله عمیقی بین نظام سیاسی و مردم پدید آید و دغدغههای شمار وسیعی از مردمان، پایبند قلیلی از قشریون شود. اینها نهتنها نهادها را بلکه حتی دانشهای فقه، سلامت و سیاست را هم به تسخیر درمیآورند. این سه دانش با توجه به تأثیرگذاری عمیقی که در تودهها دارند، در معرض خطر قشریون هستند. دانشمندان این رشتهها نیز در معرض همین خطرند. قشریون بیش از هر بخش دیگری در جامعه در معرض بازیخوردن از سیاستبازان حرفهای و تبدیلشدن به پیادهنظام سازمانهای جاسوسی هستند. قشریگری در دل مدیران هراس میافکند و آنها را نسبت به عواقب بیتوجهی به انگیزههای اقلیت مقدسمآب هراسان میکند. برخی مدیران ضعیفالنفس به جای در نظر گرفتن منافع عمومی، به انگیزههای این اقلیت چشم دارند و تصمیمهای خود را با میزان آنان تنظیم میکنند؛ بدون اینکه حتی دستور مستقیمی از آنان بگیرند. جلوگیری از ورود بانوان به ورزشگاه در مشهد یک استثنا در نظام تصمیمگیری ما نیست، بلکه چنین روشهایی به یک قاعده و غده در نظام تصمیمگیری تبدیل شدهاند. بسیاری از مدیران هیچ اعتقادی به آنچه تحت تأثیر این اقلیت قشری انجام میدهند ندارند، بلکه برای حفظ میز و موقعیت خود چنین میکنند. به قول یک دانشجوی تیزبین: «اینها به ما گیر میدن که بهشون گیر ندن»؛ به همین سادگی. کافی است ببینیم مسئولان پخش سیما با چه میزان بالایی از احتیاط و وسواس، برنامه سادهای همچون مراسم قرعهکشی بازیهای جام جهانی در قطر را پوشش میدهند و کام طرفداران چنین برنامههایی را تلخ میکنند که مبادا صدای اقلیتی درآید. این تنها یک نمونه از هراسانگیزی قشریگری است که به رسانه خلاصه نمیشود و سیاست، فرهنگ، سلامت، مدیریت و حتی اقتصاد را هم در بر میگیرد. این پدیده به تدریج مردم بهویژه لایههای غیرسیاسی را در برابر حکومت قرار میدهد. از اینرو است که براندازان از شوق تحریم احتمالی «فیفا» به وجد آمدهاند. اینکه مسئولان تأثیرگذار به عواقب بدیهی این پدیده مخرب بیتوجه هستند، به این دلیل است که اغلب خود یا نهادهایشان به تسخیر قشریون درآمدهاند. دولتهای هاشمی، روحانی و احمدینژاد در معرض این پدیده بوده و دولت رئیسی هم تحت تأثیر همین سایه هراسانگیز است. همه دولتهای پیشین در برابر قشریگری مقدسمآب به معنی واقعی کلمه شکست خوردهاند. مصادیق آن بهویژه در سیاستهای فرهنگی نمایان بوده است. در همه جوامع قشریگری و عوامزدگی وجود دارد، اما نکته مهم در جمهوری اسلامی این است که این پدیده بهراحتی ساختارهای تصمیمگیری رسمی را تحت سلطه خود درمیآورد، تشکیلات دارد، سازمان عرفی غیررسمی دارد و در برابر فاجعههایی که در دیپلماسی عمومی میآفریند پاسخگو نیست و در هنگامههای حادثه رنگ عوض میکند و مسئولیت عواقب بهوجودآمده را گردن دیگران میاندازد. در همه جوامع قشریگری و عوامزدگی وجود دارد، اما نکته مهم این است که این پدیده در ایران نهتنها در حوزههای فرهنگی، بلکه بهویژه در سیاست سلامت، سیاست خارجی، سیاستهای امنیتی و سیاست رسانهای نیز تأثیرگذار است. ایکاش حادثه مشهد یک توطئه یا استثنا بود. به باور من این حادثه نه یک توطئه و نه یک استثنا، بلکه یک قاعده و غده در نظام سیاستگذاری ماست؛ قاعده و غدهای که بر اساس آن معمولا افراطیترین نظرات و گرایشها وارد دستور کار قدرت میشود و نظام تصمیمگیری را تحت تأثیر خود قرار میدهد. این در حالی است که این گرایشهای قشری، هم در جامعه و هم در میان نخبگان در اقلیت هستند و تنها هنرشان نفوذ مستقیم و غیرمستقیمی است که در دستگاهها و نهادها و بیوت دارند. اینان اما این ظرفیت مخرب را دارند که با دامنزدن به کینهها، «آلترناتیوی زرد» برای جمهوری اسلامی در میان تودههای جامعه گسترش دهند.