کودتا یا ضد کودتا
۷۰ سال از رویداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میگذرد. تحولی که منجر به سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق و آغاز دوره دوم سلطنت پهلوی دوم تا سقوط وی در بهمن ۱۳۵۷ شد. با گذشت هفت دهه از حادثه ۲۸ مرداد، هنوز این واقعه محل بحث و جدل محافل سیاسی و استادان تاریخ و محققان است
۷۰ سال از رویداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میگذرد. تحولی که منجر به سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق و آغاز دوره دوم سلطنت پهلوی دوم تا سقوط وی در بهمن ۱۳۵۷ شد. با گذشت هفت دهه از حادثه ۲۸ مرداد، هنوز این واقعه محل بحث و جدل محافل سیاسی و استادان تاریخ و محققان است؛ رویدادی که هنوز برخی از اسناد و مدارک آن در آرشیوهای محرمانه نگهداری میشود و بهطورکامل در اختیار محققان قرار نگرفته است. در ایران آنچه تاکنون محل بحث و جدل بود و پس از سقوط شاه و برپایی جمهوری اسلامی بهشدت تشدید یافته، نقش عوامل داخلی مانند حزب توده، آیتالله کاشانی و دیگر مخالفان مذهبی و اشتباهات دکتر مصدق (پیرمرد لجوج در تعبیر برخی آقایان) و... بود و کمترکسی درباره اصل ماجرا و نقش برجسته عوامل خارجی در آن تردید کرده است. روایت غالب در این مورد، مخالفت انگلیس و آمریکا با ملیشدن نفت، قدرتگیری مصدق، تضعیف سلطنت و موقعیت محمدرضا و برنامهریزی مشترک MI6 انگلیس و سازمان اطلاعاتی آمریکا CIA برای سرنگونی محمد مصدق است که با طراحی آنان مسئولیت اجرای کودتا به کرمیت روزولت (1916-2000) محول شد و او با نقشآفرینی عوامل داخلی و تزریق پول آن را به اجرا گذاشت. اتفاقی که خانم مادلین آلبرایت، وزیر خارجه بیل کلینتون به آن اعتراف و بهطور ضمنی از ملت ایران عذرخواهی کرد. اخیرا دوست عزیزم سعید حجاریان که سابقه رفاقت قریب به نیمقرن با او داشته و همواره به آن مفتخر بوده و هستم، در مقالهای تحت عنوان «چه کسی کودتا کرد؟» نظریه جدیدی را درباره این رویداد تاریخی مطرح کرده است. حجاریان با پیشدرآمد دو روایت سلطنتطلبان و ملیگرایان از واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و نقد مختصر این دو، نظریه جدیدی را درباره دو کودتا یکی در ۲۵ مرداد توسط مصدق و دیگری در ۲۸ مرداد توسط شاه مطرح کرده که به قول نویسنده مقاله «برای تأیید یا ابطال آن نیازمند مدارک بیشتری هستیم». حجاریان با درک حساسیت موضوع مورد بحث آن را «صرفا در حد احتمال» بیان کرده و نظریه خود را چنین توصیف میکند: «اگر بپذیریم مصدق در ۲۵ مرداد کودتا یا بهتعبیری ضد کودتا کرده است، آن اقدام به پشتوانه قیام ۳۰ تیر صورت گرفته است که شاه ناگزیر از پذیرش مصدق بهعنوان نیرویی با پشتوانه مردمی شده است. از طرفی با اعلام جمهوری با نوعی تغییر رژیم از «سلطنت» به «جمهوریت» مواجه هستیم. این جمهوری تنها سه روز دوام آورد و با کودتای «سلطنت» علیه «جمهوریت» نظام سلطنت مجددا استقرار یافت. لذا میتوان از وقوع دو کودتا سخن گفت». پشتوانه نظریه حجاریان همانطورکه در روایت سلطنتطلبان درباره این واقعه و نقد آن توضیح میدهد «اختیارات قانونی شاه در عزل نخستوزیر بر اساس قانون اساسی و متمم آن» است. از منظر این برداشت، عزل مصدق از اختیارات شاه مصرح در قانون اساسی و تمرد مصدق به هنگام تسلیم نامه عزل توسط سرهنگ نصیری و بازداشت وی اقدامی غیرقانونی بود. در بیان حجاریان این اقدام کودتای جمهوریت (که دکتر فاطمی وزیر خارجه مصدق در پی آن و اتفاقا مصدق مخالف و موافق سلطنت بدون دخالت پادشاه در امور اجرائی بود) علیه سلطنت و تحولات منجر به سرنگونی مصدق ضد کودتای سلطنت علیه جمهوریت بود. اگر چنین روایتی از آن واقعه را بپذیریم که مصدق با پشتوانه مردم و علیالخصوص قیام ۳۰ تیر که شاه را وادار کرد مجددا او را به منصب نخستوزیری بازگرداند، اقدامات طرفداران شاه (شعبان جعفری سردسته اوباش، طیب رضایی لیدر دستهجات مذهبی، ملکه اعتضادی سرکرده فواحش تهران و هدایت اشرف پهلوی مرتبط با عوامل اصلی کودتا) در ۲۸ مرداد و سرنگونی مصدق، کودتای سلطنت علیه جمهوریت سهروزه (در بیان حجاریان) و اقدامی در چارچوب قانون اساسی وقت بود. مطلع هستم پرداختن به موضوعی با این درجه از اهمیت و یکی از مهمترین رویدادهای سیاسی تأثیرگذار در سرنوشت «ملک و ملت» در صد سال گذشته، در ستونی با محدودیت چندصد کلمه، امری است سهل و ممتنع؛ بنابراین تلاش میکنم در این یادداشت موجز با طرح چند موضوع و صرفا در قالب تضارب آرا به موضوع مورد بحث جناب حجاریان ورود کنم. رجای واثق دارم که اندیشمندان حوزه سیاست با کنکاش علمی بهگونهای مستوفا نظریه جدید متفکر اصلاحطلب تأثیرگذار بر سپهر سیاسی کشور را مورد بحث و مداقه قرار خواهند داد.
1- واقعه ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بیش از آنکه موضوعی داخلی و اختلافات شاه و مصدق (که برخی آن را به اختلاف قجری-پهلوی بین مصدق و شاه تقلیل دادهاند) یا نقشآفرینی بازیگران دیگر مانند سرلشکر زاهدی، آیتالله کاشانی، حزب توده، شعبان جعفری و ملکه اعتضادی باشد، به دلیل دال اصلی و نقطه کانونی این واقعه یعنی «نفت» که کودتا را رقم زد، تحولی بینالمللی است. نطفه کودتا نیز در روز ۲۵ مرداد و ابلاغ نامه عزل مصدق توسط سرهنگ نصیری و بازداشت وی بسته نشد. این واقعه صفحه آخر سناریویی بود که از چند سال قبل و شناختی که از مصدق داشتند، در خارج طراحی شده بود. بر اساس این سناریو میبایست مصدق به عنوان عنصری بهشدت ملیگرا که عزمی جزم در رهاکردن کشور از قید حاکمیت انگلیس داشت، با کودتا از قدرت کنار گذاشته شود. همچنین چنانچه پیشتر اشاره شد، نقطه کانونی این رخداد «ملیکردن نفت و مخالفت شدید انگلیس و آمریکا با آن» بود.
کرمیت روزولت، مدیر بخش خاورمیانه سازمان اطلاعاتی آمریکا و مجری کودتای ۲۸ مرداد، اعتراف کرده است که «سال ۱۳۳۰ و با شروع اختلافات ایران و انگلیس درباره نفت، شرکت سابق نفت ایران و انگلیس از او خواسته بود نقشه سرنگونی مصدق را مشترکا بررسی کنند». همچنین حجاریان در مقاله خود به نامه والتر اسمیت، معاون وزیر خارجه آمریکا به رئیسجمهور اشاره میکند که بر اساس این نامه ظاهرا مصدق از آنچه قرار بود اتفاق بیفتد، مطلع شده بود و اقدام وی در بازداشت سرهنگ نصیری را یک ضدکودتا توصیف کرده است.
2- با وجود شکست مصدق با کودتای ۲۸ مرداد، اقدام این سیاستمدار ملی تأثیراتی جهانی داشت. کمااینکه برخی از تحولات در منطقه و جهان در کشورهای دیگر مانند ملیکردن کانال سوئز در مصر دوران ناصر و شکلگیری بلوک نهضت عدم تعهد در دوره جنگ سرد تحت تأثیر ملیکردن نفت در ایران و استراتژی موازنه منفی دکتر مصدق در سیاست خارجی بود. تحولاتی که احتمالا انگلیس و آمریکا با پیشبینی وقوع زنجیرهوار آن در کشورهای دیگر جهان سوم، تلاش کردند با خفهکردن اقدام مصدق در نطفه، مانع تأثیرگذاری آن بر دیگر کشورها شوند. به تعبیر شایان تأمل احمد غلامی (سردبیر سابق و یکی از نویسندگان همین روزنامه) در پیشدرآمد مصاحبه با یرواند آبراهامیان، پژوهشگر نامدار در تاریخ معاصر ایران، «ملیشدن نفت فقط مربوط به درآمدهای نفتی نبود. بیشتر مسئله نیل به استقلال ملی از امپراتوری بریتانیا مطرح بود. مثل هند، پاکستان، برمه و بسیاری از کشورهای دیگر که بعد از جنگ جهانی دوم از اربابان استعماری سابق خود مستقل شدند». چند سال قبل در بیان نقش و تأثیر مصدق در شکلگیری نهضت عدم تعهد در یادداشتی در همین ستون تحت عنوان «نام مصدق، زینتبخش اجلاس الجزایر (شرق، ۱۴ اسفند ۱۳۹۳) با اشاره به سخنان اخضر ابراهیمی، سیاستمدار برجسته الجزایری، چهرهای نامآشنا در عرصه بینالمللی، در این اجلاس نوشتم: ابراهیمی با اشاره به جایگاه برجسته جنبش و تأثیر آن در تأسیس راه جدیدی فراروی ملتها و نامبردن از بنیانگذاران جنبش (ناصر، سوکارنو، تیتو و نهرو) و تجلیل از آنان گفت: «آنچه امروز داریم مدیون سوکارنوها، ناصرها، نهروها و سایر شخصیتهای بزرگ نیست بلکه ما مدیون کسی هستیم که راه را به ما نشان داد و تلاش کرد خود و ملتش و جهان سوم را در مسیر جدیدی از مبارزه با استعمار و سلطهطلبی قرار دهد. اگرچه این مرد در میانه راه به دلیل همراهینکردن عوامل مختلف ما را تنها گذاشت ولی او راه را به ما نشان داد و از اینرو همه ما مدیون او هستیم و اگر امروز اینجا گردهم آمدهایم، باید یاد این بزرگ را گرامی بداریم». درحالیکه حضار مشتاق بیان نام آن فرد بودند که مقصود اخضر ابراهیمی با این تعابیر و تجلیل بود، او در میان بهت و حیرت حاضران گفت: «و او کسی نبود جز محمد مصدق» (و لم یکن ذلک الا محمد مصدق). ذکر نام مصدق کفزدن طولانی حضار را که دکتر ظریف نیز در میان آنها بود، به همراه داشت. به یاد دارم در جریانات منتج به کودتای نظامیان علیه انتخابات آزاد در الجزایر (۲۶ ژانویه ۱۹۹۲) یکی از سفرای غربی در ملاقات با نگارنده، دلیل مخالفت کشورهای غرب با جنبش اسلامخواهی و حاکمیت آنها از طریق انتخابات به قانون «دومینو» اشاره کرد و گفت: «پیروزی اسلامگرایان در الجزایر نقطه آغازین این قانون و سرایت آن به تمامی شمال آفریقاست. این خط قرمز اروپاست و بهتر است که در نطفه خفه شود».
3- میدانم که قصد حجاریان تقلیل رخداد بزرگ ۲۸ مرداد در سطح نازل «برداشتهای متفاوت و متضاد از قانون اساسی وقت در جریان عزل و تمرد» نیست، درعینحال بر این باورم که نظریه وی که البته خود آن را به علت نقص اسناد در حد احتمال میداند، با توجه به جایگاه وی در نظریهپردازی میتواند تأثیرات غیرقابلانکاری بهخصوص بر نسل جوان در تفسیر آن رویداد تاریخی داشته باشد و موجب برداشتهای ناصواب از کودتای ۲۸ مرداد علیه ملیترین دولت در دوران سلطنت ۳۷ساله پهلوی دوم شود. بهخصوص در شرایط امروزین کشور و سربرآوردن برخی از جریانات خارج از کشور که با سوءاستفاده از برخی ناکارآمدیها در کشور و رویکرد نسل جوان و طرح سؤالاتی درباره چرایی و ضرورت انقلابی است که منجر به سقوط نظام پادشاهی و برآمدن نظام جمهوری اسلامی شد.