پای کاذب قدرت
قدرت میل به گسترش و درواقع وسیعکردن قلمرو خود دارد. هر موجود زندهای اراده معطوف به قدرت دارد؛ حتی ارگانیسمهای تکسلولی (آمیبها) نیز برای قدرت میکوشند. پروتوپلاسم پای کاذب خود را دراز میکند تا به چیزی برسد که مقاومت میکند، البته این کار صرفا به دلیل گرسنگی نیست
قدرت میل به گسترش و درواقع وسیعکردن قلمرو خود دارد. هر موجود زندهای اراده معطوف به قدرت دارد؛ حتی ارگانیسمهای تکسلولی (آمیبها) نیز برای قدرت میکوشند. پروتوپلاسم پای کاذب خود را دراز میکند تا به چیزی برسد که مقاومت میکند، البته این کار صرفا به دلیل گرسنگی نیست؛ بلکه به خاطر اراده به قدرت است. قدرت چندان به دستورات و پندهای اخلاقی قائل نیست. همواره میل به گسترش خود دارد، تا جایی که با مقاومتی روبهرو شود. هرجا قدرتی هست، مقاومتی نیز شکل خواهد گرفت. آنچه در جامعه یا اجتماع بشریِ دنیای مدرن اهمیت دارد، همین اراده معطوف به مقاومت است. قدرتی وجود ندارد که با مقاومتی مواجه نشود؛ حتی در رابطه ارباب و رعیت نیز رابطه یکسویه وجود ندارد. ارباب نیازمند به تأیید و اطاعت رعیت خویش است. همین نیاز به تبعیت، شکلِ قدرت را محدود میکند. این میل به قدرت تا جایی پیش میرود که فوکو از آن به «برده میل خویش بودن» تعبیر میکند. سوءاستفاده از قدرت یعنی کسی که برده میل خویشتن شده است. این بردگی منجر به ازبینرفتن آزادی فرد میشود: «بردهسازی خویشتن به دست خویش». آنکه آزادی خودش را تضمین کند، بیش از دیگران خود را آزاد ساخته است. آنکه خودش، خودش را محدود میکند، بدون هیچگونه مقاومت بیرونی، ابتدا بهروزی خودش و بعد جامعهاش را رقم میزند.
البته این بخش از نگاه فوکو به قدرت، خالی از انتقاد نیست که منتقدان به آن پرداختهاند؛ اما میتوان گفت: «خطر سلطه بر دیگران و اِعمال قدرتی مستبدانه بر آنها فقط وقتی پیش میآید که فرد مراقب خویش نبوده و برده امیالش شده باشد». جوامع غیردموکراتیک از این تعابیر فوکو ادراک عمیقی دارند؛ نه از آن نظر که آن را به کار میبندند، بلکه برعکس از آن جنبه که با علم به این موضوع آن را رعایت نمیکنند. دولت و زیرسیستمهای آن هم مانند آمیبهایی در حال حرکتند و شیوه آنان اراده معطوف به قدرت است. نهادهای موازی که هر یک کار مشترکی را به دو شیوه متفاوت انجام میدهند، اما این میل به قدرت نتوانسته است سلطه را مطلق کند؛ چراکه میل به قدرت افزایش میل به مقاومت را نیز در پی دارد؛ مگر اینکه میل به قدرت با خشونت عریان همراه باشد. بدیهی است که دستیازیدن به خشونت برای کنترل زیرسیستمهای قدرت و جامعه به معنی قدرت نیست، بلکه مترادف خلأ قدرت است یا در واقع ترویج نوعی ناقدرت. در سیستمهای رضاشاهی این ناقدرت به شیوهای تاریخی در اذهان مردم ثبت شده است. خشونت رضاشاهی سیستمهای دولت و جامعه را از کار انداخت و در دوره پهلوی دوم ما با کاریکاتوری از این اِعمال خشونت عریان روبهرو بودیم. بگذریم. از اینجا به سمت تئوری سیستمهای اجتماعی لومان خواهیم رفت. نیکلاس لومان، سیستمهای اجتماعی را به زیرسیستمهای حقوق، دین، سیاست، اقتصاد و دانش تقسیم میکند و برای هر یک از این زیرسیستمها کارکردی را در نظر میگیرد. زیرسیستم سیاست، کارش توزیع قدرت، تخصیص منابع و اداره جامعه است که نماد این سیستم اطاعت است. زیرسیستم اقتصاد، آسیبشناسی اقتصاد، منتفعکردن آحاد مردم از منابع و ثروتها را در دستور کار دارد که نماد آن سود است و نماد سیستم دانش، حقیقت است و... . در واقع برای درک یک سیستم بهتر است بدانیم یک ناسیستم چیست. یک گونی سیبزمینی ناسیستم است؛ چراکه هیچ ارتباط ارگانیکی یعنی هماهنگی و تبعیت بین سیبزمینیهای موجود در یک گونی وجود ندارد و قدرتی که به این سیبزمینیها اعمال میشود، مقاومت چندانی برنمیانگیزد. برای همین است که دولتها درصددند با سیستمهای اجتماعی و آدمهای آن مقابله کنند و نگذارند آنان به اجماع دست پیدا کنند. حتی در سیستمهای دولتی به دلیل کارکردی مشابه، اجزا با یکدیگر هماهنگی، نسبت و تبعیت دارند؛ اما تلاش میشود این نسبتها برای مقاومت در برابر یک فشار بیرونی به اجماع دست پیدا نکنند. در نتیجه انسان با سیستمهایی روبهرو است که باید از ویژگیهای یک سیستم پیروی کنند؛ اما به دلیل فشارهای بیرونی کارکرد سیستمی خود را که همانا هماهنگی و تبعیت است، از دست داده و به یک ناسیستم تقلیل پیدا کنند. فراموش نکنیم این سیستمهایی که از آنها نام بردیم، زیرسیستمهای اجتماعی هستند؛ یعنی ناکارآمدی آنها مستقیما به جامعه برمیگردد و به ایجاد آشوب دامن میزند. آنچه به ناکارآمدی از آن نام میبریم، الزاما ناکارآمدی نیست، بلکه ایجاد یک ناکارآمدی و اخلال آگاهانه در سیستم است، برای مقاومتزدایی از سیستمهای اجتماعی در برابر قدرت. ازاینرو است که در بهت و حیرت همگانی از ناکارآمدی سیستمها، باز آنها در حال کارند. در حین نابسامانی انگار همه چیز بسامان است. در این محیط آمیبها قادرند پای کاذب خود را دراز کنند و از منابع ثروت و قدرت سود ببرند که الزاما محدود به موقعیت آنان نیست. اگرچه در این وضعیت مقاومت منسجمی در برابر اِعمال قدرت به سیستمهای اجتماعی وجود ندارد یا این مقاومت به دشواری شکل میگیرد؛ اما تصور اینکه این سیستمها با هر رخداد پیشبینینشدهای از هم فروبپاشد، دور از انتظار نیست.