|

جامعه نامرئی

در یکی از یادداشت‌های اخیر درباره «جامعه» و «اجتماع» و تفاوت آنها سخن گفتیم. آنچه جامعه را می‌سازد، اشتراک منافع و قرارداد بین آدم‌ها برای ایجاد توازن است، اما اجتماع از رابطه‌ای دلبخواهی شکل می‌گیرد و از تمایلات انسانی به زیست جمعی ناشی می‌شود.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

در یکی از یادداشت‌های اخیر درباره «جامعه» و «اجتماع» و تفاوت آنها سخن گفتیم. آنچه جامعه را می‌سازد، اشتراک منافع و قرارداد بین آدم‌ها برای ایجاد توازن است، اما اجتماع از رابطه‌ای دلبخواهی شکل می‌گیرد و از تمایلات انسانی به زیست جمعی ناشی می‌شود. قاعدتا اگر بخواهیم درباره وضعیت جامعه یا اجتماع بگوییم، باید این دو را از یکدیگر تفکیک کنیم؛ چراکه در آسیب‌شناسی جامعه، وضعیت اقتصادی تأثیر بسزایی دارد. در یک جامعه با اقتصادی مطلوب روابط آدم‌ها بسیار متفاوت از جامعه‌ای بحران‌زده به لحاظ اقتصادی است. اگرچه بحران اقتصادی در روابط اجتماعی هم تأثیر دارد، الزاما تعیین‌کننده نیست. در اجتماعی از فقرا و تهیدستان می‌توان روابط انسانی زیبایی را مشاهده کرد که در جامعه به معنای آنچه گفته شد، این وضعیت به‌ دشواری قابل مشاهده است. از این تفاوت دو نگاه نشئت می‌گیرد که تجلی آن در ادبیات، شعر و رمان قابل پیگیری است. ادبیات بیش از آنکه از جامعه سخن بگوید، تصویری از اجتماع انسانی را توصیف می‌کند. البته این به آن معنا نیست که جامعه در شعر و رمان وجود ندارد. دست‌ بر قضا رمان‌هایی با محوریت جامعه نوشته شده‌اند که در مواردی نگاهی بنیادی‌تر از رمان‌‌های اجتماعی به مسائل داشته‌اند. شاید یکی از تفاوت‌های نویسندگان دهه 40 و نویسندگان کنونی -‌البته بدون ارزش‌گذاری- در همین نکته نهفته باشد. رمان «نیمه غایب» حسین سناپور ازجمله رمان‌های اجتماعی سالیان اخیر است که بر روابط انسانی آدم‌ها در اجتماع تأکید می‌کند. در مقابل می‌توان از رمان «همسایه‌ها» اثر احمد محمود نام برد که با اینکه در آن تصویری از اجتماع آدم‌ها در یک مکان شکل گرفته است، اما نگاهی جامعه‌‌نگرانه دارد. جامعه‌ای که شرایط اقتصادی آن، زندگی آدم‌ها را از ریخت انداخته است. احمد محمود نشان داده با‌ اینکه انسان‌ها در یک شبکه اجتماعی کوچک زندگی می‌کنند، چون زیست‌شان در یک وضعیت اقتصادی نابسامان است، کلیت (جامعه) در حال فروپاشی است و به تبع آن اجتماع نیز در حال اضمحلال است و نزدیکی دلبخواهی آدم‌ها به نزدیکی اجباری تبدیل شده است. اما آنچه سیاست را غافلگیر می‌کند، نه آدم‌های یک جامعه و نه آدم‌های اجتماع هستند، بلکه برعکس آدم‌هایی هستند که از هر دو مجموعه کنار گذاشته شده‌اند و متعلق به «جامعه نامرئی»‌اند. وجود دارند، زیرپوستی مؤثرند، اما دیده نمی‌شوند. آنها بمب‌های زمان‌مندند که سیاست، اجتماع و جامعه را تهدید می‌کنند. رمان «بوف کور» صادق هدایت و رمان‌های غلامحسین ساعدی و بهرام صادقی نمونه‌های بارز این آدم‌های نامرئی‌اند. نامرئی‌ها دستمایه بسیار خوبی برای خلق آثار داستانی هستند؛ چراکه نویسندگان و شاعران قادرند پیش از فرارسیدن لحظه موعود، این آدم‌ها را در آثارشان مرئی کنند. اما دولت‌ها با جامعه به معنای کلی آن و اجتماع به معنای ایدئولوژیک آن سروکار دارند. والتر لیپمن در کتاب «فلسفه اجتماع» می‌گوید: «چگونه می‌توان منافع عمومی را از روی آگاهی مورد قضاوت قرار داد؟ ملت یا جامعه از تعداد افراد زنده، مرده و به دنیا نیامده تشکیل می‌شود، بنابراین آیا می‌توان با یک پیش‌بینی ساده پاسخ این سؤال را داد، البته خیر؛ زیرا معلوم نیست وقتی افراد جدید یا نسل جدیدی در جامعه پیدا شوند و فرصت رأی‌دادن پیدا کنند نحوه فکر آنها چگونه خواهد بود و درباره منافع عمومی چه نظری خواهند داشت. بنابراین نمی‌توان با یک نوع مراجعه به افکار عمومی فرضی تعیین کرد که منافع عمومی چیست. ما خودمان حتی نمی‌دانیم که سنخ فکر و نحوه ‌نظریات‌مان در پنج سال آینده چگونه خواهد بود و چگونه فکر خواهیم کرد، به‌ویژه نمی‌دانیم که کودکان امروزی که در گهواره هستند، وقتی به سن رشد رسیده و پا به درون اتاق‌های اخذ رأی ‌گذاردند، چه نوع فکری خواهند داشت‌». لیپمن افراد مرده را نیز در شکل‌گیری جامعه کنونی دخیل می‌داند. گویا آنها اگرچه مرده‌اند، اشباحی‌اند که تفکرات‌شان به‌ واسطه ما در جامعه جاری خواهد شد. لیپمن در جایی آشکارا از تعبیر «اشباح» استفاده می‌کند و آیندگان که می‌آیند، همان آدم‌ها یا جامعه نامرئی هستند که فعلا دیده نمی‌شوند. جامعه نامرئی‌ای که در کشورهای دموکراتیک فقط در سطح رأی‌دهی دگرگونی به وجود خواهند آورد، اما در کشورهای غیردموکراتیک منجر به غافلگیری و تغییرات بنیانی خواهند شد. بسیاری از رمان‌های دهه‌های 40 و 50 ازجمله رمان «طوطی» زکریا هاشمی به‌وضوح فروپاشی جامعه را در محله‌ای بدنام به تصویر می‌کشد. این محله بیانگر این نکته است که جامعه‌ای نامرئی وجود دارد که می‌توان از طریق آن فروپاشی جامعه و اجتماع انسانی را پیشاپیش مشاهده کرد. . جامعه نامرئی خطرناک‌تر از آن است که بتوان آن را نادیده گرفت. آدم‌های این جامعه هر روز از کنار ما می‌گذرند و بدون اینکه ما آنها را ببینیم، زیرچشمی رفتار ما را می‌پایند و به نگاه ما، پوزخند می‌زنند.