|

ایدئولوژی‌سازی از دموکراسی

باید از راه‌های دیگر به تحلیل سیاست داخلی ایران پرداخت. راه‌های دورتری که در مدت‌زمان کوتاه‌تری ما را به شناخت وضعیت موجود می‌رساند و تحلیل دقیق‌تری را ممکن می‌کند. چه کسی گفته است همواره برای حل مسائل باید نزدیک‌ترین راه را انتخاب کرد؛ در برخی مواقع نزدیک‌ترین راه به دلیل موانع بی‌شمار موجود، ما را دیرتر به مقصد می‌رساند. این تجربه را به‌صورت ملموس و عینی می‌توان در کلان‌شهرها دید.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

باید از راه‌های دیگر به تحلیل سیاست داخلی ایران پرداخت. راه‌های دورتری که در مدت‌زمان کوتاه‌تری ما را به شناخت وضعیت موجود می‌رساند و تحلیل دقیق‌تری را ممکن می‌کند. چه کسی گفته است همواره برای حل مسائل باید نزدیک‌ترین راه را انتخاب کرد؛ در برخی مواقع نزدیک‌ترین راه به دلیل موانع بی‌شمار موجود، ما را دیرتر به مقصد می‌رساند. این تجربه را به‌صورت ملموس و عینی می‌توان در کلان‌شهرها دید. راننده‌های این شهرها همواره برای رسیدن به مقصد نزدیک‌ترین راه را انتخاب می‌کنند، اما اگر این نزدیک‌ترین راه پرترافیک باشد، با موانعی بسیار ازجمله ایست بازرسی، بدیهی است کسی که راه دورتر و بدون ترافیک را انتخاب کرده است، زودتر از دیگران به مقصد خواهد رسید. این مقدمه می‌خواهد نشان دهد که چگونه از ایده‌های غیرسیاسی می‌توان برای تحلیل‌های سیاسی بهره برد. در هفته گذشته مختصری درباره زندگی و تعابیر به‌کاررفته در آثار سیمون وی نوشتم، آنچه این بار می‌خواهم بر آن تأکید کنم، تعبیر «نگریستن» است. وی این تعبیر را در اواسط قرن نوزدهم به کار برده و اینک بیونگ چول هان بعد از قرن‌ها آن را به شکل دیگری مطرح کرده است. تعبیر سیمون وی از «نگریستن» و تعبیر چول هان از «زمان‌پریشی»، به مسئله زمان و جایگاه انسان در زمان می‌پردازد. بدون در نظر گرفتن تغییراتی که در تلقی ما از زمان رخ داده نمی‌توان به مسئله سیاست پرداخت، مگر اینکه بگوییم سیاست‌های عمل‌گرایانه می‌تواند مستقل از رویکردهای نظرورزانه امر سیاسی را در خلأ شکل دهد. اگرچه در سیاست داخلی ایران، نه‌تنها با غیاب سیاست‌های عمل‌گرایانه و نظرورزانه در خلأ به سر می‌بریم، بلکه تحلیلگران جناح‌های سیاسی ایران بیش از همه به رفع موانع اقتصادی تأکید دارند و حتی یکی از اصلاح‌طلبان باور دارد مسائل جامعه ایران را می‌توان با حل مسائل اقتصادی سروسامان داد. طیف دیگر بر این باور است که به‌‌ غیر از دموکراسی و ایجاد فضای دموکراتیک در جامعه، نمی‌توان کاری از پیش برد. بدیهی است راهکارهای اقتصادی و سیاسی، یعنی توزیع عادلانه ثروت و ایجاد دموکراسی از الزامات جامعه مدرن است. اما نکته اساسی‌تر این است که دیگر با آموزه‌های پیشین درباره اقتصاد یعنی ستایش بازار آزاد و گشاده‌دستی دولت در تقدیم همه عوامل به بازار، مشکلی از مردم حل نخواهد کرد. دوره‌های مختلف رؤسای جمهور در ایران نشان داده سیاست‌های نئولیبرال در شکل و شمایل‌های متفاوت نتوانسته برای برون‌رفت از وضعیت بحرانی اقتصادی کمک مؤثری به تهی‌دستان کند و هر روز مستمندان فقیرتر شدند و ثروتمندان ثروتمندتر. اصرار صاحب‌نظران نئولیبرال در جناح‌های سیاسی اصولگرا و اصلاح‌طلب به این ایده اقتصادی، آن را بیش از پیش تبدیل به ایدئولوژی غالب در سیاست‌های اقتصادی ایران کرده است. اما از آن مهم‌تر تأکید مبالغه‌آمیز بر دموکراسی است؛ آن‌هم از سوی کسانی که واقعا به جامعه دموکراتیک باور ندارند و تأکید این گروه از تحلیلگران و نخبگان سیاسی بیش از آنکه وفاداری به دموکراسی باشد، ایدئولوژی‌سازی از دموکراسی است. نمی‌دانم تا چه میزان می‌توان این تعبیر از دموکراسی را صحیح دانست، اما آنچه انکارناپذیر است، فعالیت کسانی است که از دموکراسی و جامعه دموکراتیک دفاع می‌کنند، در حالی که تجربه زیسته آنان نسبتی با دموکراسی ندارد. اصولگرایان در صدر این جناح‌ها هستند و اصلاح‌طلبان با سوءاستفاده ابزاری از دموکراسی برای بقا و رسیدن به قدرت تلاش می‌کنند. در کنار این جناح‌های سیاسی داخلی، بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور نیز با استفاده از فضای سیاسی بسته داخلی بر طبل دموکراسی می‌کوبد و از دموکراسی برای انتقام‌گیری و به قدرت رسیدن سخن می‌گوید. تردیدی نیست که اینجا دموکراسی همان ایدئولوژی است، اما سویه غم‌انگیز ماجرا آنجاست که عده‌ای وفادارانه به دموکراسی باور دارند، اما آنان نیز قادرند با تأکید بیش از اندازه بر دموکراسی، آن را به ایدئولوژی مسلط تبدیل کنند. آنان طوری از دموکراسی سخن می‌گویند که گویا تنها راه‌حل، رسیدن به دموکراسی است و غیر از آن راهی وجود ندارد. بی‌تردید دموکراسی می‌تواند تنها راه رسیدن به جامعه دموکراتیک و اقتصاد بسامان باشد، اما با نگاه یک‌سویه به دموکراسی خاصه دموکراسی پارلمانی و اصرار بر نادیده انگاشتن معایب و مضرات دموکراسی، به ایدئولوژی تقلیل پیدا می‌کند. مگر نه‌ اینکه کشورهایی همچون آمریکا و برخی کشورهای اروپایی، اینک با بحران دموکراسی روبه‌رو هستند.

قاعدتا همدلی دسته آخر یعنی وفاداران به دموکراسی بیش از دیگران منزلت و اعتبار دارد اما مشکل اساسی این است که غالب این جریان‌ها و نحله‌های فکری که در ایران از دموکراسی سخن می‌گویند، شرایط کنونی جامعه ایران را که متأثر از شرایط جهانی است، نادیده می‌گیرند. دموکراسی ناموجود باید بر کدام‌یک از‌ ستون‌های جامعه موجود ممکن شود. زیربنای این دموکراسی حتی از سمت کسانی که صادقانه به دموکراسی دل بسته‌اند و خط قرمز آنان باور به دموکراسی است، نادیده گرفته می‌شود. درواقع مردمی برای برپایی دموکراسی وجود ندارد، حتی ما با توده‌ها هم روبه‌رو نیستیم که بیم آن برود به توده‌های فاشیستی تبدیل شوند. دموکراسی به مردم نیاز دارد و فاشیسم به توده‌های مطیع. در دنیای دیجیتالی امروز چیزی به نام مردم و توده به معنای سنتی آن وجود ندارد و مهم‌تر از آن، معنای زمان و جایگاه انسان در بستر زمان به‌کلی تغییر کرده است. سیمون وی به «نگریستن» و توجه باور دارد. او متأثر از جنگ جهانی دوم است و رژیم‌های فاشیستی که از طریق دموکراسی به مسند قدرت رسیده‌اند. البته سیمون وی نگاهی الهیاتی به نگریستن و توجه دارد، اما می‌خواهد نشان دهد چگونه آدمیان زمانه او نگریستن و توجه را از دست داده‌اند. او برای فهم تصاویر و نمادها می‌گوید: «نباید در تفسیر آنها کوشید، بلکه باید در آنها نگریست تا زمانی که ناگهان روشنی آغاز شود. در کل، این روشی است در به‌کارگیری عقل، روشی به نام نگریستن. به‌کارگیری این قاعده برای تمایزگذاری میان امر واقعی و امر وهمی. در حوزه ادراکات حسی‌مان، اگر از آنچه می‌بینیم مطمئن نباشیم، در حال نگاه‌کردن تغییر مکان می‌دهیم و آنچه واقعی باشد به‌ این‌ ترتیب آشکار می‌شود. در زندگی درونی، زمان جای مکان را می‌گیرد. ما با گذر زمان تغییر می‌کنیم و اگر به‌ موازات این تغییر، نظر دوختن به آن امر سابق را ادامه بدهیم، سرانجام توهمات پراکنده می‌شوند و امر واقعی آشکار می‌شود. البته به این شرط که توجه ما نوعی نگریستن باشد و نه یک دلبستگی‌».1 دلبستگی اینجا همان ایدئولوژی است که نمی‌گذارد نگریستن محقق شود. عمق نگریستن و کشف لحظه‌های زندگی، نه فریفته و دلبسته رؤیا بودن. گمان می‌رود جامعه کنونی ایران نه‌تنها دقت لازم برای نگریستن ندارد، بلکه خود را در یک صحنه نمایش می‌بیند و درصدد است تا همه ابعاد زندگی‌اش را به نمایش بگذارد. فراموش نکنیم بازیگران به‌جز نقش خود به دیگری نظر نخواهند کرد. در فاصله چند قرن بعد، بیونگ چول هان وضعیت جامعه جهانی را حتی تیره‌تر از زمان سیمون وی ترسیم می‌کند. در اینجا دیگر این آدم‌ها نیستند که اتمیزه شده‌اند، بلکه زمان است که اتمیزه شده است. در زمان اتمیزه‌شده هیچ معنایی شکل نمی‌گیرد: «امروز امور زمانی در قیاس با گذشته بسیار سریع‌تر منسوخ می‌شوند. آنها به‌سرعت به تاریخ می‌پیوندند و به‌‌این‌‌ترتیب دیگر توجه ما را جلب نمی‌کنند. زمان حال به نوک باریک زمان واقع تقلیل می‌یابد. زمان حال دیگر دوام نمی‌آورد. هایدگر در مواجهه با سلطه زمان حالِ ناپیوسته و نقطه‌وار و فاقد تاریخ به‌ ناچار احساس می‌کند که باید خصلت اکنونی‌بودن امروز را از آن بزداید. برخلاف آنچه به‌ اشتباه تصور می‌شود، شتاب علت منجمد‌شدن زمان حال یا زوال‌یافتن دیرند نیست. رابطه میان فقدان دیرند و شتاب پیچیده‌تر از اینهاست. زمان دقیقا به این دلیل که دیگر هیچ وقفه‌ای در درون خود ندارد، همچون بهمن با سرعت تمام در حال سقوط است‌».2 چول هان باور دارد جوامع زمانه شتاب را پشت سر گذاشته‌اند و دیگر اسیر شتاب زمانه نیستند، بلکه آنچه بلای جوامع امروز است «زمان‌پریشی» است. در این زمان‌پریشی که حاصل سلطه جهان دیجیتال است، هیچ‌چیز درون‌ماندگاری شکل نخواهد گرفت. اینک پرسش اساسی اینجاست که در این شرایط و بستر این‌چنینی تکلیف دموکراسی چیست و به‌میانجی چه مفاهیمی باید دموکراسی را طلب کرد و آیا دموکراسی با تعریف‌های سابق مطابقت و همخوانی دارد؟

***

1. «جاذبه و رحمت»، سیمون وی، با مقدمه و ضمیمه‌ای به قلم گوستاو تیبون، ترجمه بهزاد حسین‌زاده، نشر نی

2. «رایحه زمان: جستاری فلسفی در باب هنر درنگ‌کردن»، بیونگ چول هان، ترجمه فریدا فرنودفر، نشر چرخ