|

نامزد اختصاصی یا ائتلاف سیاسی در انتخابات

در هر انتخاباتی مسئله اصلی برای احزاب این است که سهمی از قدرت کسب کنند و در انتخابات پیروز شوند یا اینکه از قِبَلِ انتخابات بتوانند سرمایه سیاسی خود را در جامعه، و نه در قدرت، تقویت کنند؟ بسته به پاسخ، استراتژی شما برای مشارکت در انتخابات مشخص می‌شود.

در هر انتخاباتی مسئله اصلی برای احزاب این است که سهمی از قدرت کسب کنند و در انتخابات پیروز شوند یا اینکه از قِبَلِ انتخابات بتوانند سرمایه سیاسی خود را در جامعه، و نه در قدرت، تقویت کنند؟ بسته به پاسخ، استراتژی شما برای مشارکت در انتخابات مشخص می‌شود.

انتخابات برای گروه‌های سیاسی چالشی است بین ویژگی‌های فردی-حزبی نامزدها و ائتلاف سیاسی. از این رو، یک گروه سیاسی دو گزینه دارد: یا باید نامزدی «اختصاصی» داشته باشد؛ یا اینکه از روی ناچاری به ائتلاف تن در دهد. این گزینه‌ها چالشی برای شناسایی سرمایه اجتماعی واقعی اوست. از آنجا که اغلب احزاب سیاسی در ایران احزاب روشنفکری طبقه متوسط هستند، معمولا در انتخاب نامزدهای خود در می‌مانند و در نهایت نمی‌توانند پایگاه اجتماعی شفافی را برای خود ساماندهی کنند. در تاریخ ایران ‌‌قدرت قبیله‌ای ‌مبنایی برای کسب قدرت سیاسی بوده است. می‌توان گفت که در غیاب سازوکارهای مدرنِ مبارزه سیاسی، این قبیله بوده است که به مثابه یک حزب قومی عمل می‌کرده و قدرت سیاسی فائقه را در ایران تشکیل می‌داده است. بنابراین سنت سیاسی در ایران مبتنی بر حذف قبایل دیگر (حذف احزاب دیگر) بوده است. اگرچه این سنت تا ابتدای دولت پهلوی ادامه داشته است، اما‌ پیکار سیاسیِ مستظهر به توده مردم در انتخابات(های) پس از انقلاب سبب شد تا دوباره گرایشات قبیله‌ای سر برآورد. در حوزه روستایی و طبقه حاشیه شهری، معنا و مبنای قدرت از کف جامعه برمی‌خیزد، از این رو‌ آن دسته از گرایشات سیاسی که با واسطه نهادهای حمایتی همچون کمیته امداد یا نهادهای شبه‌نظامی مرتبط با روستا به این «مخزنِ مولدِ قدرتِ توده‌ای» دسترسی دارند، می‌توانند آرا را به نفع خود سامان دهند. اینکه تا چه حد احزابی مانند کارگزاران یا اتحاد ملت توانسته باشند با نقب‌زدن به لایه‌های زیرین جامعه ایرانی به چنین مخزنی رسیده و به آن دسترسی داشته باشند، اطلاعی در دست نیست. بعید است که تلاشی درخور در این زمینه رخ داده باشد. جای سیاستِ حزبی در روستا و قبیله خالی است و امکان آن هم ظاهرا وجود نداشته است. شاید یکی از دلایل شگفت‌زده‌شدن اصلاح‌طلبان از برخی از نتایج انتخابات‌های ملی همین باشد. چون تلاش‌های انتخاباتی خود را وقف طبقه متوسط شهری کرده‌اند که به سختی رأی می‌دهد، به سختی متقاعد می‌شود و همواره متکثر و متفرق است.

اگر هدف یک حزب این باشد که بخواهد سرمایه سیاسی خود را شفاف کند و پایگاه ثابت و تعریف‌شده‌ای را برای خود تعیین کند، ناچار است تنها یک نماینده اختصاصی معرفی کند، از ائتلاف چشم بپوشد و خطر ردصلاحیت نامزدش را به جان بخرد تا بر صفحه سیاست، صورت نگارِ انجمن استغنا شود. اما اگر هدف، سهیم‌شدن در قدرت باشد، باید از فرصت تشکیل سرمایه سیاسی اختصاصی خویش چشم بپوشد. همواره احزاب در این چالش تناقض‌نما گرفتارند. «حزب اتحاد» یا «حزب کارگزاران» یک نمونه روشن است. این احزاب اگر بخواهند وزن واقعی خود را رقم بزنند، باید بر نامزد اختصاصی خویش تمرکز کنند اما، از آنجا که سیاست عرصه امکانات است، این توجیه فراهم می‌شود که به ائتلاف بیندیشند و با این گزاره‌های استدلالی به سراغ کاندیداها بروند: «سابقه نامزد مهم نیست. مهم این است که در گذار سالیان چقدر تغییر کرده است؟ اکنون چقدر به هم نزدیکیم؟ چقدر می‌تواند منویات ما را به پیش ببرد؟ چقدر می‌تواند منافع ملی را پوشش دهد؟». اگر از نامزدی غیر از نامزد اختصاصی خود حمایت کنند، بدان معناست که پایگاه سیاسی خود را به ویژگی‌ها و شهرت فرد دیگری پیوند زده‌اند و طفیلی «فردِ مشهور و مقبول» می‌شوند و در کرده دیگری و ناکرده خویش پاسخ‌گو خواهند بود. مسئله برای اینان از آن رو بغرنج‌تر می‌شود که علی‌رغم آنکه نامزد ائتلافی‌شان پیروز شود، نه «اجازه» شرکت در قدرت دارند و نه ضرورتا افکار و آمال‌شان در قدرت به پیش می‌رود؛ حداکثر دلخوشی آنان به این است که «وضع بدتر نشده است». همین امکان‌سنجی‌ها و یا علاقه به شرکت در قدرت و کسب مقام سیاسی است که احزاب را وادار به ائتلاف می‌کند. 

ائتلاف و پذیرش مقدورات سبب می‌شود که تقریبا هیچ‌گاه نتوانند بدنه اجتماعی خود را سامان دهند. چه بسیار مردمان نظری منفی به ائتلاف دارند و آن را به رأی‌فروشی تعبیر می‌کنند: «که به آیینِ شرف رأی‌فروشی نه رواست». اما ائتلاف یک توجیه نسبتا معقول دیگری هم دارد و آن اینکه این احزاب، سرمایه سیاسی خویش را به این دلیل قربانی کنند که خطری جدی از سوی رقیبان برای منافع ملی ببینند. در چنین صورتی است که می‌توان تصور کرد که منافع خود را قربانی منافع ملی می‌کنند؛ و این البته نیازمند شفاف‌سازی و متقاعدکردن مردم است. بنابراین باید بین دو گزینه «ساماندهی به سرمایه سیاسی خود» و «کسب قدرت ائتلافی» یکی را انتخاب کنند. در هر صورت بایستی ائتلاف آن‌قدر ارزش داشته باشد که فرصت ساماندهی به سرمایه سیاسی خود را قربانی آن کنند. در پایان بازی باید ببینند آن‌که به انتخابش کمک کرده‌اند، آن‌قدرها ارزش داشته است که فرصت خود را در اختیارش قرار دهند. توجه داشته باشید که سخن از «فرصت ساماندهی به سرمایه سیاسی» است و نه «فرصت دستیابی به قدرت». باید ببینید که تشکیل سرمایه مهم‌تر است یا کرسی قدرت؟ در هر ائتلافی شما فرصت کسب‌وکار مستقل سیاسی خویش را از دست می‌دهید، بنابراین باید ببینید که آیا ارزشش را دارد یا خیر؟ قصه شبیه داستان تشکیل سرمایه برای ورود به اقتصاد است. اگر عمری باشد ادامه این مطلب را در هفته آینده پی خواهیم گرفت.