|

انتخابات و باورها

فرض کنیم شخصی می‌خواهد در انتخابات ریاست‌جمهوری که چند کاندیدا دارد، یکی را انتخاب کند. اکثر افراد می‌دانند که از کاندیداها چه می‌خواهند. به‌عنوان مثال از کاندیداها می‌خواهند که با تورم مقابله کند، اشتغال را افزایش دهد یا از بار مالیات بکاهد یا بخواهد آزادی فردی و اجتماعی بیشتری فراهم کند. در بسیاری از موارد ما نمی‌دانیم کاندیداها پس از رسیدن به قدرت چه خواهند کرد یا اطلاعات کمی دراین‌باره داریم.

حمزه نوذری جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

فرض کنیم شخصی می‌خواهد در انتخابات ریاست‌جمهوری که چند کاندیدا دارد، یکی را انتخاب کند. اکثر افراد می‌دانند که از کاندیداها چه می‌خواهند. به‌عنوان مثال از کاندیداها می‌خواهند که با تورم مقابله کند، اشتغال را افزایش دهد یا از بار مالیات بکاهد یا بخواهد آزادی فردی و اجتماعی بیشتری فراهم کند. در بسیاری از موارد ما نمی‌دانیم کاندیداها پس از رسیدن به قدرت چه خواهند کرد یا اطلاعات کمی دراین‌باره داریم. مسئله اینجاست که خود کاندیداها هم اغلب نمی‌دانند که پس از انتخاب چه خواهند کرد؟ گاهی اوقات برنامه روشنی ندارند و اگر کلیاتی هم به نام برنامه اعلام می‌کنند، جزئیات دقیق و روشنی ندارد و گزاره‌های کلی است که همه چیز را در بر می‌گیرد و هیچ چیز را هم نشان نمی‌دهد، اما حتی اگر برنامه مفصلی هم داشته باشند، هیچ‌گونه تضمینی نیست که علاقه‌مند باشند یا توانایی انجام آنها را داشته باشند یا به قول جامعه‌شناس معروف فرانسوی، ریمون بودون، حتی اگر تضمینی هم باشد که بدانم آنها برنامه اعلام‌شده را انجام می‌دهند، باز نخواهم دانست که آیا آن اقدامات در عمل به همان نتایجی که در تحلیل خودم به آن باور دارم، خواهند رسید یا نه. اگر چنین است؛ پس چگونه افراد از میان کاندیداها انتخاب می‌کنند. بودون می‌نویسد در چنین مواقعی بحث ارزش‌ها پیش می‌آید. مثلا فردی تابع این ارزش است که ما موظف به تکلیف هستیم، به جای آنکه تابع بررسی نتایج عمل باشیم و اگر کاندیدایی چنین ارزشی را پاس بدارد، به او رأی خواهد داد. اگر کاندیدایی بیش از همه بر عدالت تأکید کند، اما سخنی از آزادی فردی و اجتماعی به میان نیاورد و به جای آن مدام از آزادی اقتصادی سخن بگوید، با ارزش‌های فردی که پایبند آزادی است تا عدالت همخوانی ندارد. پس افراد براساس ارزش‌ها و باورهایی که دارند، انتخاب می‌کنند. این حرف به آن معنا است که در رأی‌دادن، افراد تابع عقلانیت صوری نیستند، بلکه براساس عقلانیت ارزشی تصمیم می‌گیرند. بگذارید مثال دیگری بزنم. باور من به‌نوعی از این اصل الهام می‌گیرد که بدون تعامل و ارتباط جهانی و گسترش شبکه روابط اقتصادی با کشورهای دیگر وضعیت اقتصادی بهتر نمی‌شود و پس از مدتی همه منابع کشور صرف می‌شود. پس اگر کاندیدایی با این ارزش همراه باشد، انتخاب من است.تجربه نشان داده است که کاندیداها اولا فاقد برنامه هستند یا ممکن است کلیاتی به نام برنامه ارائه دهند که جزئیات را روشن نمی‌کند یا هیچ تضمینی نیست که آنها را انجام بدهند یا اگر انجام بدهند، به اهدافی غیر از آنچه مدنظر بوده است، می‌رسد؛ پس انتخاب افراد تابع محاسبه این نیست که چه کسی بهترین ابزار و وسایل رسیدن به اهداف را معرفی کرده. آنچه می‌ماند، همسویی ارزش‌ها و باورها است.نکته مهم این است که کاندیدها هیچ وقت شرایط محدودکننده تصمیمات و اجرائی‌کردن ارزش‌ها و اهداف‌شان را بیان نمی‌کنند. هر برنامه و باوری زمانی معتبر است که شرایط تسهیل‌کننده یا محدودکننده آن توضیح داده شود. کاندیداها آن‌قدر با شور و هیجان از آرزوها سخن می‌گویند، بدون اینکه به شرایط محدودکننده بیندیشند، به‌همین‌دلیل تفکر انتقادی درباره باورها و گفته‌های کاندیداها نیاز است که شرایط محدودکننده را توضیح دهد. کاندیداها در پی این خواهند بود که الگوی کلی خویش را مدام بازگو کنند، بدون اینکه فکر کنند شرایط مقیدکننده برد، اعتبار، عملیاتی‌شدن و فایده الگو کدام است. کاندیداها کلیاتی را بیان می‌کنند که مشخص نیست چقدر واقعی باشد و شرایط محدودکننده آن هم اغلب در نظر گرفته نمی‌شود و رأی‌دهنده هم وقت چندانی برای تحلیل جزئیات ندارد، پس انتخابش تابع اعتقادات و باورهایش می‌شود. استادان دانشگاه، کارشناسان سیاسی و اقتصادی، روزنامه‌نگاران و... در مقامی‌اند که می‌توانند نشان دهند ‌آرزوها و کلیاتی که کاندیداها اعلام می‌کنند، چه شرایط محدودکننده‌ای دارد. آنها می‌توانند نشان دهند که اهداف اعلامی کاندیداها ممکن است در عمل به ضد خود بدل شوند یا ارزش‌ها و اهداف دیگری را به مخاطره بیفکنند. بدون تحلیل تئوریک و دقیق گفته‌ها، آرزوها و باورها ممکن است قضایای کلی اعلام‌شده از سوی کاندیداها که اغلب سست و پر از ایراد هستند، به باور جمعی تبدیل شوند که پس از انتخابات و در عمل، باور جمعی بی‌اعتماد شود.