|

دوراهی صندوق

هر انتخابی هم تابع تعقل است و هم تابع احساس؛ از انتخاب لباس و خانه تا انتخاب همسر و...‌ و در نهایت‌ انتخاب یک رئیس‌جمهور.

هر انتخابی هم تابع تعقل است و هم تابع احساس؛ از انتخاب لباس و خانه تا انتخاب همسر و...‌ و در نهایت‌ انتخاب یک رئیس‌جمهور.

در جامعه ما که 46 سال، یعنی نزدیک نیم‌قرن تجربه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی فراوان و متعارضی را پشت سر گذاشته است، بسیار طبیعی است که تصورهای عقلی و احساسی متفاوت و حتی متضادی نسبت به آنچه گذشته یا خواهد آمد شکل گرفته باشد.

مثلا نادانی است اگر احساس کسانی نادیده گرفته شود که با از دست دادن خانمان یا زندگی یا آزادی یا جان خود یا عزیزانشان، تجربه‌هایی تلخ و رنج‌بار را پشت سر گذاشته‌اند. یا زنانی که به‌ خاطر ساده‌ترین مسئله مانند نوع پوشش، مجبور به تحمل سختی‌های جانکاه هستند. یا آنها که اقتصاد فاسد کمرشان را تا کرده است و زیر بار اجاره‌خانه و هزینه‌های اولیه زندگی درمانده‌اند.

این گروه آدم‌ها فقط به احساس خود نیست که تصمیم می‌گیرند؛ عقلشان را هم قاضی می‌کنند. هریک به تناسب سن خود، دوره‌های مختلفی را دیده‌اند و وعده‌های زیادی شنیده‌اند. جز یکی، دو دوره استثنائی، تابلوی بهشت را در ایام انتخابات به آنها نشان داده‌اند و بعدتر به برزخ بردندشان.

در این گروه، عقل و احساس هم‌زمان با هم قضاوتی مشابه دارند؛ هر‌کس را آوردیم وضع بدتر هم شد یا «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود...».

می‌شود بر درک عقلی با استدلال اثر گذاشت، ولی داوری احساس، استدلال برنمی‌دارد؛ به‌ویژه احساسی که مبتنی بر تجربه زیسته است. به‌سادگی و انصاف می‌توان رنج زنان را درک کرد که در حقوق خانواده و موقعیت‌های شغلی و حتی پوشش، در شرایطی نابرابر زندگی می‌کند. سخت نیست درک احساس کسی که در فقط چند سال، موقعیت او چند دهک سقوط کرده است یا درد سنگین دانشجویی که به هزار آرزو به دانشگاه می‌رود و بعد تعلیق و اخراج می‌شود یا میهمان دیوار میله‌ای سرد‌.

این احساس غَبن را چطور می‌توان ترمیم کرد و امید بخشید و گفت باز هم پای صندوق بیایید و در سرنوشت خود اثر بگذارید؟ اگر پاسخ بدهند این همه رفتیم و رأی خود را به وعده‌ها دادیم و حاصل این شد که می‌بینیم و شدیم دستمایه قدرت و ثروت نامشروع دیگران، چه می‌شود گفت؟

به اقتضای رشته تخصصی‌ام که حقوق است، عرض می‌کنم که قوانین هم به داد نرسیده‌اند. قوانین یا اجرا نمی‌شوند یا به‌راحتی نقض می‌شوند، یا خود قانون‌ها به گونه‌ای هستند که امکان اجرای آنها نیست یا اگر هم اجرا شوند وضع را خراب‌تر می‌کنند. روی کاغذ اسم قانون و حقوق هست، ولی رسم قانون و حقوق در میان نیست.

اینک باز بر سر هر کوچه و خیابان منتهی به صندوق رأی، یک دوراهی است؛ یکی به سمت صندوق و دیگری به سمتی دیگر. دوراهی دشواری است.

عده‌ای از ما زودتر، مانند این بنده، راه خود را آسان‌تر یافتند که به سمت صندوق رأی است. دیگرانی، آن یکی راه را برگزیده‌اند. گروهی نیز هستند که نه به خیابان منتهی به صندوق رفتند، نه به آن خیابان دیگر؛ در تردید برای رأی‌دادن بر سر دوراهی ماندند.

همچنان می‌توان هریک از دو راه را انتخاب کرد. می‌توان رأی نداد و در تصمیمی خودخواسته از حق انتخاب‌کردن چشم پوشید. رها کنیم تا کسانی قدرت را قبضه کنند که با استقبال از تحریم‌ها و سوءمدیریت و نقض حقوق ملت، عاملان شرایط رنج‌بار کنونی بوده‌اند تا خرابی‌ها را آن‌قدر بیشتر کنند که در زمانی مجهول، شاخه‌ای را که بر آن نشسته‌اند به دست خود ببرند و بیفتند. یا از حق رأی‌دادن خود استفاده کنیم و کسی را برگزینیم که اندک‌اندک اوضاعمان را در داخل و خارج تا حدی بهتر کند.

وقتی عزیزی را در بیماری دشواری می‌بینیم‌ تا آخرین لحظه هرچه داریم برای درمانش می‌گذاریم بی‌آنکه تضمینی برای بهبودش داشته باشیم؛ رهایش نمی‌کنیم تا بمیرد. سلامت همه ما گروگان سلامت ایران است، جز آنها که از این بیماری، قدرت و ثروت نامشروع به‌هم می‌زنند. راه را بر اینها باید بست. فرصت بهبود کمتر از آن است که تصور می‌کنیم.

ایران عزیز است. ایران منتظر است.