|

کابینه وفاق ملی؟

بعد از 80 روز عدم قطعیت، اکنون با انتشار فهرست وزرای دولت جدید، وارد دوره عدم قطعیت دیگری در رابطه با رأی اعتماد شده‌‌ایم. تاکنون روشن شده که بخشی از شخصیت‌ها و طیف‌هایی که در این 80 روز با آقای پزشکیان همراه بودند، از ترکیب کابینه ناخشنودند.

کوروش احمدی دیپلمات پیشین

بعد از 80 روز عدم قطعیت، اکنون با انتشار فهرست وزرای دولت جدید، وارد دوره عدم قطعیت دیگری در رابطه با رأی اعتماد شده‌‌ایم. تاکنون روشن شده که بخشی از شخصیت‌ها و طیف‌هایی که در این 80 روز با آقای پزشکیان همراه بودند، از ترکیب کابینه ناخشنودند. کناره‌گیری دکتر ظریف نیز تحولی منفی و بسیار تأسف‌آور است. ایشان در 80 روز گذشته با حداکثر اخلاص و صرف بیشترین انرژی، نقش مؤثری در رونق‌گرفتن کمپین پزشکیان داشت. او تلاشی ارزنده نیز برای نزدیک‌کردن نخبگان به حاکمیت و انداختن سیاست‌ورزی در کانال توسعه کشور مبذول داشت. اجبار ظریف به کناره‌گیری از هر جهت غیر‌قابل درک و خسارت‌بار است.

سؤالی که اکنون مطرح است، این است که آیا این کابینه همچنان «کابینه وفاق ملی» خوانده خواهد شد یا خیر؟ در این پنج هفته، سخنان تجریدی و انتزاعی بسیاری راجع به «کابینه وفاق ملی» شنیدیم. یک جامعه‌‌شناس می‌گفت: کابینه وفاق به این معنی است که «وزیر آن باید تکثیرپذیر» باشد؛ یعنی «بداند وزیر یک قشر جامعه نیست و وزیر همه اقشار جامعه است» و در این صورت «دولت تکثر‌پذیر خواهد بود»؛ سخنی که هم نامفهوم است و هم ناسازگار با ابتدایی‌ترین اصول علم سیاست. یک روزنامه‌نگار معتبر نیز بر آن بود که هدف «دولت وفاق ملی» باید «رفع شکاف عمیق در ساختار قدرت و شکاف بین مردم و قدرت» باشد. در‌حالی‌که روشن است که این شکاف‌ها سیاسی و سیاستی هستند و با توصیه‌های مشفقانه رفع نمی‌شوند و برای رفع آنها راهی جز گردن‌نهادن به حکم آرای عمومی وجود ندارد؛ در غیر این صورت همین شکاف‌ها وارد کابینه می‌شود و آن را فلج می‌کند. ضمن اینکه کابینه وفاق، راهی است برای گریز از مسئولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی.

به هر حال، از ابتدا مشخص بود که سخن‌گفتن از کابینه وفاق ملی بلاموضوع است. اساسا شرایط ایران کابینه وفاق ملی را ایجاب نمی‌کند. در ایران یک انتخابات برگزار شد که در آن رأی‌دهندگان و رأی‌ندهندگان به صراحت سیاست‌هایی را که مایل‌ هستند اجرا شود، مشخص کردند. دولت برآمده از این انتخابات‌ (اگر انتخابات معنی‌دار باشد)، باید سیاست‌های مد‌نظر 80 درصد جامعه را سرلوحه برنامه خود قرار دهد و کسانی را که به چنین سیاست‌هایی باور دارند، به کار بگمارد. مرور مواردی از کابینه‌های وفاق ملی که در یکی، دو سده اخیر در کشورهای مختلف تشکیل شده، نشان می‌دهد که هدف یک کابینه وفاق ملی هیچ‌گاه تصحیح سیاست‌گذاری‌های اشتباه در گذشته نبوده و نیست؛ چرا‌که تعیین تکلیف سیاست‌های اشتباه امری سیاسی است که صندوق رأی باید تکلیف آن را مشخص کند. تقریبا همه کابینه‌های وفاق در دیگر کشورها در شرایط مواجهه کشور با بحرانی مانند جنگ داخلی یا خارجی یا بلایای عظیم طبیعی شکل گرفته‌اند. دو نمونه کابینه وفاق در دهه 1860 در آمریکا برای واکنش در برابر جنگ داخلی و در انگلیس در 1939 برای جلوگیری از تصرف کشور توسط آلمان نازی گویا‌ست. در مورد اول، آبراهام لینکلنِ جمهوری‌خواه در انتخابات دور دوم، آندرو جانسون دموکرات را به‌عنوان معاون خود معرفی کرد و کابینه‌ای مرکب از دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان تشکیل داد و بر جنگ داخلی متمرکز شد. در مورد دوم نیز چرچیلِ محافظه‌کار، کلمنت اتلی، رهبر حزب کارگر را به‌عنوان معاون و جمعی دیگر از آن حزب را در کابینه خود پذیرفت و تنها دستور کار او پیروزی در جنگ بود.

در شرایطی که ما با اضطرار ناشی از یک جنگ یا بحران طبیعی مواجه نیستیم، باید از بانیان و مجریان سیاست‌های نادرست گذشته خواهش کنیم‌ مدتی کنار بایستند، منتظر انتخابات بعدی باشند و اجازه دهند تا سیاست‌ها و سیاست‌مداران جدیدی عهده‌دار امور شوند. مشکل ما در ایران اشتباه‌ها‌ یا تعمدهای فاحش در حوزه سیاست‌گذاری از سوی جمعی است که در قوه مجریه و خارج از قوه مجریه، کشور را با انواع بحران‌ها مواجه کرده‌اند. حال، چگونه می‌توان همان‌هایی که کشور را با انواع بحران‌ها و ناترازی‌ها و عدم توازن‌ها مواجه کرده‌اند، به کابینه دعوت کرد و نام آن را «کابینه وفاق ملی»‌ گذاشت و امیدوار بود که این عنوان آنها را مأخوذ به حیا کند. البته ممکن است گفته شود که به دلایلی، راه دیگری نیست. بسیار خب، حداقل باید با مردم صادقانه سخن گفت. «راه‌حلی» که دیر یا زود مشخص می‌شود راه‌حل نیست، چه حاصلی می‌تواند داشته باشد.