|

لیبرال‌دموکراسی، مسئله غزه و دین رحمانی

پرسشی تاریخی در اندیشه سیاسی مطرح بوده است که مرزهای لیبرالیسم و دموکراسی چیست؟ لیبرالیسم تا چه محدوده‌ای دموکراسی را می‌پذیرد و چگونه با «مسئله مردم» و حقوق اکثریت یا اقلیت کنار می‌آید؟ یک پاسخ این بوده است که لیبرال‌ها، دموکراسی را تا آنجا می‌پذیرند که با ارزش‌های اساسی لیبرالیسم، یعنی آزادی و فردگرایی، در تضاد قرار نگیرد.

پرسشی تاریخی در اندیشه سیاسی مطرح بوده است که مرزهای لیبرالیسم و دموکراسی چیست؟ لیبرالیسم تا چه محدوده‌ای دموکراسی را می‌پذیرد و چگونه با «مسئله مردم» و حقوق اکثریت یا اقلیت کنار می‌آید؟ یک پاسخ این بوده است که لیبرال‌ها، دموکراسی را تا آنجا می‌پذیرند که با ارزش‌های اساسی لیبرالیسم، یعنی آزادی و فردگرایی، در تضاد قرار نگیرد. اما، این پاسخ در این روزهای خسارت‌بار که عملکرد چند کشور اصلی مهد لیبرال‌دموکراسی (آمریکا، آلمان، فرانسه و انگلستان) زیر ذره‌بین وجدان بشری است، نارسایی خود را نشان می‌دهد. این روزها کشورهای لیبرال، در سیاست خارجی و در نزاع منافع، استبداد و تروریسم و بلکه ددمنشی را بر دموکراسی و حتی بر لیبرالیسم تقدم می‌بخشند. اگر تاکنون طبل رسوایی «سیاست‌مداران لیبرال» در این آزمون نواخته شده بود، امروزه اما‌ این اندیشمندان و روشنفکران لیبرال هستند که در معرض آزمون قرار گرفته‌اند و البته برخی از آنها سرافکنده بیرون آمده‌اند. ریشه این نابسامانی، روایت تنقیح‌نشده و زیان‌آوری از آزادی در درون خود لیبرالیسم است. به بیان دیگر، «آزادی» همزاد منافع فردی و خواست‌ها و مطالبات فرد تلقی می‌شود و همین سبب می‌شود تا در تعارض و چالش بین آزادی و منافع فردی این دومی برگزیده شود و نتایج خسارت‌باری برای بشریت به ارمغان آورد. در این روایت، «آزادی و منافع فردی» واجد هیچ هنجار بیرونی دیگری نیست و از همین رو است که به گاه حادثه، عریان می‌شود و از خشونت‌بارترین و غیرانسانی‌ترین وجه خود در غزه رونمایی می‌کند. اگرچه «هانتینگتون» در دوران متأخر از این پدیده با عنوان «جنگ تمدن‌ها» رونمایی کرد، اما این بحران ضرورتا ارتباط وثیقی با «تمدن‌ها» ندارد بلکه این تناقضات درونی لیبرال‌دموکراسی است که خود را این‌چنین نشان می‌دهد. توپ در زمین تمدن‌ها نیست بلکه در دامن اندیشه ناقص لیبرال‌دموکراسی است که در «تضاد منافع»، کم می‌آورد و در بحران‌ها به جنایت رضایت می‌دهد. منافع فردی بسیاری از دیپلمات‌ها و شخصیت‌های سیاسی در آمریکا و اروپا به عربده‌کشی نتانیاهو و سبعیت اسرائیلی گره خورده است. بسیاری از نمایندگان کنگره برای حفظ منافع و جایگاه خود اسیر لابی اسرائیلی‌اند و در سلطه تسخیریِ مأموران لابی صهیونیستی‌: تک به تک به یک مأمور سپرده شده‌اند تا مواضع و آرای آنها را کنترل کند.

لبنان و غزه از این حیث نمادین است. «منافع ملی» و «منافع فردی» ایجاب می‌کند که دو میلیون انسان در بزرگ‌ترین زندان تاریخ گرفتار شوند و به وحشیانه‌ترین شکل سلاخی شوند و به همین سان، جنوب لبنان تخلیه و بمباران شود، از وسایل ارتباطی به عنوان سلاح انفجاری استفاده شود و ده‌ها جنایت دیگر که امان از اندیشه انسانی و نگاه رحمانی می‌برد.

اندیشه‌ورزی در روابط بین‌الملل بیش از همیشه نیازمند نظریه‌پردازی‌های 

هنجاری-تکمیلی است تا از این دام مهلک ضدانسانی رهایی یابیم. اینکه صرفا تصدیق کنیم که روابط بین‌الملل تجلی مبارزه منافع ملی است، در حد توصیف مناسب است اما در مقام تجویز، هرگز. برای مقام تجویز نیازمند اندیشه‌ورزی‌های ارزشی هستیم که حداقل بتواند از این حد از فاجعه‌آفرینی و قساوت جلوگیری کند. مقررات حقوق بین‌الملل از آنجا که حاکمیت ملی افسارگسیخته را بر حاکمیت ارزش‌های عام و حتی حقوق بشر ترجیح می‌دهد، ناقص و نارساست. در چهل‌واندی سال گذشته هرچند در ایران اعوجاج‌هایی در سیاست خارجی داشته‌ایم یا گروه‌هایی خودسر چهره ناپسندی از سیاست خارجی ایران نشان داده‌اند، اما در این میان از قضا گرایشی مثبت نیز در ایران پدید آمده و آن هم تولید ادبیاتی درخصوص دین رحمانی در سیاست است. این گرایش هرچند پالایش نشده و از حیث نظری نیز با روابط بین‌الملل انطباق کافی نیافته است، اما ظرفیت آن را دارد که به عنوان گزینه‌ای برای بحث و گفت‌وگوی بین‌الملل مطرح شود. به نظر می‌آید ترویج ایده «رحمانیت در روابط بین‌الملل» که مفهومی 

توحیدی-دینی و آشنای دیرینه‌ای برای بشریت است، می‌تواند فضای متفاوتی را برای اندیشه‌ورزی در روابط بین‌الملل فراهم کند تا آن را از سبعیت و افسارگسیختگی «منافع ملی» رهایی بخشد. این گرایش ارزشی را باید خارج از روابط کنونی که بسیار آلوده است، جست‌وجو کرد زیرا قساوتی که در میان سیاست‌مداران پدید آمده، «صفتی است راسخه که ترک آن به آسانی میسر نگردد»، از این رو می‌توان به سراغ دین‌داران جهان رفت: «ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است، پیروی کنیم که جز خدای یکتا را نپرستیم...» 

(آل عمران/65).

حقوق بشر بین‌المللی بر مبنای «رحمانیت دینی» می‌تواند به تدریج گفتمانی را ایجاد کند و معیارهایی به دست دهد تا جامعه بین‌الملل بر اساس آن رفتارهای سیاست خارجی و جنگی را قضاوت کند. دین، همچنان می‌تواند یک منبع الهام‌بخش برای بشریت و مناسبات سیاست خارجی و حقوق بین‌الملل باشد و می‌تواند ترکیبی از دیپلماسی عمومی و حقوق بین‌الملل را تغذیه کند. اندیشمندان و دیپلمات‌های باشرافت می‌توانند چنین جریان فکری را در عرصه جهانی ایجاد کنند. بسیاری از آزادگان جهان چه در عرصه دانشگاهی یا دیپلماسی به این جریان خواهند پرداخت تا رویکردی دینی-رحمانی را در گفت‌وگوهای بین‌المللی ترویج کنند.