|

شادی در ماتم!

نمی‌دانم در میان این همه اخبار جنگی و تهدیدهای ماتم‌زا، روحیه‌ای باقی می‌‌ماند که انسان به هنر و شادی هم بیندیشد؟ آن‌هم در جایی که هنر هم در خدمت ماتم باشد و آن‌هم درباره هنر تئاتر؟ اخبار و وقایعی که پیرامون ما می‌‌گذرد، تلخ است و غم‌بار. در غزه هنوز اسرائیل به انتقام فاجعه‌ای در هفت ماه پیش، پیوسته می‌‌کشد و ویران می‌‌کند؛ به امید آنکه شاید رقیب کوتاه بیاید و اسیرانش را آزاد کند. رقیب نیز کوتاه نمی‌‌آید؛ زیرا برایش جنگ بقا یا سرنوشت و به گفته شکسپیر بر سر «بودن یا نبودن» است.

شادی در ماتم!

نمی‌دانم در میان این همه اخبار جنگی و تهدیدهای ماتم‌زا، روحیه‌ای باقی می‌‌ماند که انسان به هنر و شادی هم بیندیشد؟ آن‌هم در جایی که هنر هم در خدمت ماتم باشد و آن‌هم درباره هنر تئاتر؟ اخبار و وقایعی که پیرامون ما می‌‌گذرد، تلخ است و غم‌بار. در غزه هنوز اسرائیل به انتقام فاجعه‌ای در هفت ماه پیش، پیوسته می‌‌کشد و ویران می‌‌کند؛ به امید آنکه شاید رقیب کوتاه بیاید و اسیرانش را آزاد کند. رقیب نیز کوتاه نمی‌‌آید؛ زیرا برایش جنگ بقا یا سرنوشت و به گفته شکسپیر بر سر «بودن یا نبودن» است. از طرفی خطر به مرزهای ما نزدیک شده و پس از حمله‌ای به ساختمان کنسولی که منجر به واکنش ایران شد که ضربه آن اسرائیل را هم به خود آورده است که اکنون چه کند؟ از طرفی در میان کشورهای کل منطقه جز سوریه متکی به جمهوری اسلامی، کشورهای دیگر تعارفاتی می‌‌کنند اما سر دوستی ندارند! سرزمین‌‌هایشان را از نگرانی احوال خودشان از جمهوری آذربایجان تا ترکیه، عراق، کویت‌، بحرین، قطر، امارات و سلطنت عمان و البته عربستان پایگاه و پادگان دیگران کرده‌اند و همه تحریم‌‌های یک‌جانبه آمریکایی را از ترس تحریم‌شدن خودشان پاس می‌‌دارند؛ خصوصا تحریم روابط بانکی بین‌المللی که از سوی اصولگرایان داخلی نیز با خودداری از تصویب پروتکل‌‌های FATF تشدید هم می‌‌شود. جنگ دریای سرخ هم مزید بر علت شده و بر تورم و نرخ ارز می‌‌افزاید؛ و ما پیوسته در معرض این پرسش که آخرش چه خواهد شد؟ حیرانیم. پرسشی که نشان از نوعی رکود اقتصادی دارد؛ گویی همه منتظر آخرش هستند که تکلیف‌شان را با خودشان روشن کنند. در چنین شرایطی، دعوتی از دوست هنرمند و فرهیخته خودمان خانم یلدا ایزدی، هنرمند و استاد آواز، دریافت کردیم برای حضور در نمایش موزیکال «بیژن و منیژه» به کارگردانی آقای شکرخدا گودرزی که فرصتی هم شد برای دیدار با استاد مصطفی ملکیان عزیز. از نوجوانی احساس خوبی نسبت به فیلم‌‌ها و نمایش‌‌های موزیکال نداشتم! در نوجوانی دو فیلم مهم موزیکال غربی در من بسیار اثرگذار بود؛ یکی «وست ساید استوری» و دیگری «اشک‌‌ها و لبخندها» بود که به نظرم بسیار هنرمندانه آمدند. بعد از آن هرچه موزیکال دیدم، تلفیق رقص‌‌های کاباره‌ای و داستان‌‌های تکراری بود که نمی‌‌پسندیدم. در ایران نیز شاهکار ماندگار «شهر قصه» نشان داد ‌وقتی آثاری از نسل فرهیختگان هنری پدید آید، متفاوت است؛ یعنی دارای پیام و هدف است و ضمن وام‌گیری از گوشه‌‌هایی از فرهنگ و هنر بومی و ملی، آنها را زنده نگه می‌‌دارد. اما چنان تئاتری توقعات را درباره نمایش‌‌های موزیکال بالا می‌‌برد. بعد از انقلاب نیز نمایش‌‌های تا حدی موزیکال، به‌خصوص‌ برگرفته از شاهنامه، مانند اجراهایی از ضحاک ماردوش با موفقیت اجرا شده است. اما نمایش موزیکال بیژن و منیژه با خوانندگان دست‌چین‌شده و هنرمندانی که داستان جالب عشقی و رزمی دلدادگی بیژن شاهزاده ایرانی به منیژه دختر پادشاه سمنگان را با حضور نهایی و رهایی‌بخش رستم بازگویی می‌‌کنند‌ و نقش راوی هم به خود صاحب اثر در نقش فردوسی واگذار شده که حکایت ترکیبی و تلفیقی دیگری است. داستان بیژن و منیژه که گویی در میان شاهنامه گنجانده شده است، گوشه‌ای از زندگی‌نامه شخصی فردوسی را در هزاروصد سال پیش آشکار می‌‌کند که در مقدمه داستان با بیتی آغاز می‌‌شود که حکایت از درک «حکیم» ابوالقاسم فردوسی از علم هیئت دارد.

«شبی چون شبه روی شسته به قیر/ نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر»

در چنین شب تیره‌ای، شاعر دچار بی‌خوابی می‌‌شود و از یار و همسرش می‌‌خواهد که در باغ بساطی فراهم کند، بنوازد و بخواند و شربتی بیاشامند و به گفته رئیس‌جمهور اسبق مهرورزی کنند. فردوسی نمایش ما به این جاهای حساس که رسید، گفت بقیه‌اش را نمی‌‌شود. باری، داستان به آنجا می‌‌کشد که همسر هنرمند فردوسی به او می‌‌گوید داستانی به زبان پهلوی دارد‌ که دوست دارد شوهرش برای خشنودی او آن را به شعر فارسی در‌آورد. در این عبارت کوتاه چند نکته نهفته است؛ یکی اصالت شاهنامه و مستند‌بودن آن بر خدای‌نامه و آثار برجای‌مانده به زبان پهلوی «نزد مغان» که فردوسی در جای دیگر به آن اشاره کرده است‌ و دیگر آشنایی این زوج «مدرن» و روشنفکر و هنرمند با زبان‌ پهلوی است و دیگر اینکه اثری چون شاهنامه پدید نمی‌‌آید مگر در خانه‌ای که فرهنگ و هنر و عشق و احترام در آن موج زند. نمایش بیژن و منیژه تلفیقی از هنر و عشق و حماسه بود. حماسه ملی. با تلفیقی با مشهورترین تصنیف‌‌های وجد‌آور نوستالژیک و خوانندگان خوش‌صدا، از‌جمله خانم یلدا یزدانی استاد نامدار آواز و هنرنمایی گروه بازیگران که در آن میان نمی‌‌توانم به کوچک‌ترین غنچه زیبای بازیگر با چشمان سبز و ابروهای کمانی اشاره نکنم که چقدر هم کار خود را جدی می‌‌گرفت و خواندن و حرکات خود را با جمع تطبیق می‌‌داد. به او تبریک جداگانه گفتم. بدین‌سان در این وانفسای غم‌افزا، در شبی همراه فردوسی و بیژن و منیژه، همراه با نام شریف ایران، ماتم ما به شادی گرایید. می‌‌خواهم از این تریبون دیدن این نمایش را تبلیغ و توصیه کنم؛ گویی دریغ است که من دیده باشم و دیگران نبینند.