|

یک تکه از آسمان یوش‌

نگاهی به رباعیات سپید ایرج زبردست

«ایرج زبردست»، رباعی‌سرای توانای معاصر، در مجموعه شعر یک‌ تکه از آسمان یوش رباعی‌هایی سروده است که گاهی می‌توان آنها را مانند شعر سپید و گاه نیمایی خواند که هر دو گونه‌اش ابتکار و خلاقیت وی را نشان می‌دهد.

 علی تسلیمی

ای مردم شهر عطر هوش آوردم/ کوه کلمات را به دوش آوردم/ تا بار دگر پنجره‌ای باز شود/ یک تکه از آسمان یوش آوردم

«ایرج زبردست»، رباعی‌سرای توانای معاصر، در مجموعه شعر یک‌ تکه از آسمان یوش رباعی‌هایی سروده است که گاهی می‌توان آنها را مانند شعر سپید و گاه نیمایی خواند که هر دو گونه‌اش ابتکار و خلاقیت وی را نشان می‌دهد. از آنجا که کتاب تازه من به بررسی شعر سپید می‌پردازد، به چند شعر از آن‌ که می‌شود مانند شعر سپید خواند، اشاره می‌شود. در عنوان «خواب سپید رباعی» نیز این ادعا آشکار نمی‌شود که همه این شعرها سپید باشد. رباعی‌های تصویری که از ابداعات این شاعر در تاریخ رباعی‌سرایی است نیز گاهی سپید هستند‌: 

شعر تصویری که آغاز تاریخ هنر و شعر را نشان می‌دهد تا هنر آنان را زنده کند، از سطر سوم سپید است:

در غار، زمان منجمد از مکث شتاب‌/ در غار، جهان خیره به تنهایی خواب‌/ دیواری پیر/ اولین شعرِ بشر/ خورشید‌/ آتش‌/ درخت‌/ گل/ ماه‌/ شهاب

البته از واژه خورشید تا واژه شهاب همه تصویرند که من این‌گونه نوشته‌ام و «شهاب» هم‌قافیه با «شتاب» و «خواب» دو مصراع نخست در آن کتاب است. این مثال برای این است که نشان دهم چگونه رباعی، سپید می‌شود‌. اگر در پایان هر سطری مکث کنیم، شعر بی‌وزن می‌شود. حتی مصراع آخر را‌ هم می‌توان «مفعولن فاعلات مستفعلُ فع» خواند، هم بدون این وزن رباعی. این شعر نیز بهتر است نیمایی خوانده شود نه سپید، به‌ویژه سطر آخر آن که به‌هیچ‌رو سپید خوانده نمی‌شود.

بعد از تو‌/ نه رود فکر دریاست‌/ نه باغ در فکر شکفتن است‌/ کلاغ می‌آید و شب می‌چکد از منقارش‌/ درون خانه‌ای نیست چراغ

گفته باشم که شعر سپید هم ادامه ابتکار نیما در شکست وزن است. او فقط می‌گفت: این همسایه‌‌ (سنتی) هنوز با شکستن وزن مشکل دارد، چه برسد به شعر سپید. خود او نیز تنها وزن را نمی‌شکند، گاهی از وزن نیمایی هم بیرون می‌آید و می‌گوید: «ری‌را... ری‌را». از این‌رو، دفتر پیش‌رو از ایرج زبردست چه با وزن و چه بی‌وزن یک تکه از آسمان یوش است. اگر در پایان هر مصراع این رباعی مکث شود، شعر سپید کاملی به دست می‌آید:

«حالا از با تو می‌نویسم/ حالا هر قدر خواستی بمان/ حالا با این سایه و.../ این اتاق و.../ حالا.../ حالا باید به تو فکر کرد/ از حالا تا...»

شعر سپید دیگری از این دفتر‌:

می‌خواهم با پرنده‌/ اینجا... آنجا.../ با کوه... درخت... چشمه.../ با دریا... با پروانه... هوا... نور.../ وَ... وَ... دوست شوم/ می‌خواهم با بهار باشم/ تنها

گوینده یک تکه دیگر از یوش را در اینجا آورده است: گوینده شعر نیما در طبیعت می‌زیست نه بر طبیعت. گوینده شعر زبردست هم مانند یکی از ابژه‌های طبیعی با طبیعت است نه بر طبیعت؛ شعر مدرن و متفاوت یکی از ویژگی‌هایش همین است: انسان سوژه‌ای نیست که طبیعت را از آنِ خود سازد و بر آن فرمانروایی کند. وی می‌خواهد با پرنده، کوه، درخت، چشمه و در یک سخن با طبیعت یگانه شود و خود، یکی از عناصر طبیعت و محیط زیست باشد، اما از انسان‌هایی که ویرانگر و سوژه‌اند، بیگانه و «تنها» شود. شعر تراژیکی که تنها در سطر پایانی با سازوکار شکستِ اجزای جمله، بی‌وزن خوانده نمی‌شود، از این دفتر می‌خوانیم:

از بَعد که رد شدیم‌/ بَعدی دیگر آمد/ و هزار بَعد از بَعد گذر کردند/ تمام بَعدها بَعد شدند/ بی‌بَعد/ من و تو/ بَعد کردیم سفر...

تکرارهای واژه «بعد» در این شعر به‌هیچ‌رو بیهوده نیست. هر بَعدی یکی از هفت‌خان مشکلات و اسارت است که هرگز ما را از آن گریزی نیست. از هر مانعی که بگذریم مانعی دیگر در پیش است. ابهام مدرن آخر شعر، خواندنی‌تر هم می‌شود. می‌توان گفت که در پایان آسوده شده‌ایم و بی‌بَعد و بی‌مانع، من و تو سفر کرده‌ایم. اما پس از هفت بَعد، بَعد و خان هشتم که در سطر پایانی آمده، طنز است که این بَعد، تنها از روی عادت گفته شده است و شاید طنز تلخی بیش نیست؛ یعنی هفت‌خانِ ما تمامی ندارد. شاید این شعر تراژیک‌تر از این طنز تلخ باشد: زندگی ما هفت‌ خان دارد، آسودگی تنها در سفر مرگ است. «حیات دوباره رباعی» و خیامی، افزون بر فرم و قالب شعر، در ژرفای شعر ایرج زبردست هم دیده می‌شود. فیتز جرالد رباعی‌ها را با دریافت ساختار شعر خیام، بازآفرینی کرد، اما شعرهایی چنین، شعرهای خیام و فردوسی را با دریافت محتواهای تراژیک‌شان افسانه‌گردانی می‌کند تا افزون بر نیما، تکه‌ای دیگر از گذشتگان دور را زنده کند‌. و این چند رباعی که نبض و راهی تازه از این شاعر است‌:

١

تب / تاب/ تکان/ تن/ ها/ نفس/ من‌/ ا.../ تو/ تکا...

٢

هر دره‌/ هزار دره‌/ غلتیدن راه/ هر راه‌‌/ هزار راه‌/ هر راه‌ سیاه‌/ افتادن ارتفاع‌/ باران سقوط‌/ خط‌خوردن آفتاب‌/ خط‌خوردن ماه

٣

بوسه/ عطش وقت‌/ اتاقی خاموش‌/ یک مرد، تبسّمِ زنی در آغوش‌/پرسه‌زدن مرگ‌/ تن برفی شهر‌/ سیگار زمان‌/ دختر کبریت‌فروش

۴

نه راه‌/ نه شب‌/ نه ماه‌/ سیاره سرخ‌/ گم راه‌/ میان راه‌/ افتاده درون چاه/ آه

۵

از هر طرفی باد/ و.../ از هر طرفی شب/ لکنت فریاد/ و...‌/ از هر طرفی‌/سنگینی بی‌ثانیه‌ای/ با سرسام روی تنم افتاد/ و...‌‌/ ... از هر طرفی...‌