|

كمپین ده ماسك برای دیگری

شب گذشته از مطب که خارج شدم، چهار جوان در حال واردشدن به یک کافی‌شاپ بودند؛ همه بدون ماسک. کافی‌شاپ تقریبا پر بود. اکثرا بدون ماسک! با خنده پرسیدم: «چرا بدون ماسک؟». با شوخی و خنده گفتند: «تو ماشینه، داریم...». پرسیدم: «باید داشته باشین یا بزنین؟» و تا خواستند بگویند «شرمنده» دو تا ماسکی را که در کیف داشتم، به دو نفر دادم و گفتم: «شما دو نفر هم از تو ماشین بیارین». ایستادم تا آوردند و زدند. یکی که من را شناخته بود، گفت: «آقای دکتر براتون ماسک نو میاریم مطب». گفتم: «نه بدین به یک نفر دیگه». آن‌ یکی که کوتاه‌قامت و لاغر بود و در تاریکی هم عینک تیره زده بود، گفت: «هر کدوم می‌دیم به 10 نفر». با خودم گفتم عجب فکر خوبی!

كمپین ده ماسك برای دیگری

بابك زمانی از مطب که خارج شدم، چهار جوان در حال واردشدن به یک کافی‌شاپ بودند؛ همه بدون ماسک. کافی‌شاپ تقریبا پر بود. اکثرا بدون ماسک! با خنده پرسیدم: «چرا بدون ماسک؟». با شوخی و خنده گفتند: «تو ماشینه، داریم...». پرسیدم: «باید داشته باشین یا بزنین؟» و تا خواستند بگویند «شرمنده» دو تا ماسکی را که در کیف داشتم، به دو نفر دادم و گفتم: «شما دو نفر هم از تو ماشین بیارین». ایستادم تا آوردند و زدند. یکی که من را شناخته بود، گفت: «آقای دکتر براتون ماسک نو میاریم مطب». گفتم: «نه بدین به یک نفر دیگه». آن‌ یکی که کوتاه‌قامت و لاغر بود و در تاریکی هم عینک تیره زده بود، گفت: «هر کدوم می‌دیم به 10 نفر». با خودم گفتم عجب فکر خوبی! راه که افتادم، سه جوان در حال ورود به یک میوه‌فروشی بزرگ بودند، بدون ماسک! به‌آهستگی با اتومبیل راه آنها را سد کردم. شیشه را پایین دادم و پرسیدم: «چرا ماسک نزدین؟». اجازه جواب‌های شوخی و لودگی را ندادم. سه تا ماسک از شیشه بیرون گرفتم. ایستادم تا زدند. گفتم: «هرکدوم به 10 نفر ماسک بدین وگرنه...». خوب شد نپرسیدند؛ وگرنه نمی‌دانستم پاسخ «وگرنه...» چه خواهد بود. به منزل که رسیدم، یک جعبه ماسک که برای مراجعان مطب گرفته بودم و در اتومبیل مانده بود، تمام شد. همه با بهره یک ‌به ‌10. با بی‌مبالاتی و توجیهات سهل‌انگارانه‌ای که هر روز در شهر شاهدیم و همه‌جا را از جمعیت بی‌ماسک یا ماسک پایین‌زده پر کرده، واقعا معلوم نیست این بذر چقدر محصول خواهد داد؛ اما به‌ نظر کاری به‌جز این قبیل کارها برای‌مان نمانده است. از همان ابتدا آشکار بود که چاره کار اقتصادی است. همه گفتند و در بسیاری جاها انجام دادند. باید بودجه عظیمی را خرج پرداخت به کارگران و کارمندانی می‌کردند که به دلیل کرونا یا تماس با بیمار باید قرنطینه می‌شدند. باید به اقشاری که به دلیل تعطیلی‌ها و قرنطینه‌ها دچار مشکل معیشت می‌شوند، پول پرداخت می‌کردند. باید ضرر و زیان مؤسساتی که تعطیل می‌شدند، مانند مغازه‌ها، رستوران‌ها و... را پرداخت می‌کردند و تنها در‌این‌صورت هر تخلفی را به‌شدت مجازات می‌کردند. باید درمی‌یافتند که آن تنگنای استراتژیکی که همه کشورها و خانواده‌ها برای آن ذخایری می‌اندوزند، همین امروز است! تنگنایی که امنیت ملی به معنای سلامت عمومی و مهم‌تر از آن اعتماد ملی به هستی، آینده کشور را به خطر می‌اندازد، همین امروز است! بنابراین باید بسیاری از مصالح را به نفع این مصلحت جدید به کناری نهاد. نتوانستند، نخواستند، نمی‌دانستند یا ترکیبی از همه اینها؟ نمی‌دانم. حالا دیگر شاید فرقی هم نمی‌کند. هیچ راهی به ‌جز اجرای کمپین‌های اجتماعی با ابتکار خود مردم نمانده است. در خیابان‌هایی آکنده از مردمی که با دلیل و بی‌دلیل مغازه‌ها و پاساژها و معابر را بدون ماسک به ازدحامی هراس‌آور دچار می‌کنند، می‌توان به هر بی‌ماسک یک ماسک داد و از او خواست که به 10 نفر دیگر یک ماسک بدهد و از هر‌کدام آنها هم بخواهد به 10 نفر دیگر ماسک بدهند و... . ممکن است هزینه 10 یا حتی یک ماسک برای برخی سنگین باشد؛ در‌این‌صورت کسی که توانش را دارد، می‌تواند تعداد بیشتری ماسک اهدا کند.