|

یادداشتی درباره هنر در روزگار سختی

یک دهان بستی، دهان‌ها باز شد

بی‌ برو برگرد ما به دنیا آمده‌ایم که زندگی کنیم و در این مسیر کوتاه چاره‌ای نداریم جز آنکه امیدوار باشیم با وجود اندوهی که هر روز جان‌مان را به مخاطره می‌اندازد، از ادامه مسیر دست نکشیم.

حسین گنجی روزنامه‌نگار، پژوهش‌گر، منتقد هنرهای تجسمی و مدیر و مشاور ارتباطات و توسعه برند

بی‌ برو برگرد ما به دنیا آمده‌ایم که زندگی کنیم و در این مسیر کوتاه چاره‌ای نداریم جز آنکه امیدوار باشیم با وجود اندوهی که هر روز جان‌مان را به مخاطره می‌اندازد، از ادامه مسیر دست نکشیم. اگر بپذیریم هنر خود یک زبان است و اگر بپذیریم جایی که کلام از سخن باز‌می‌ماند، این تصویر، این هنر است که لاجرم دهان به گفتن باز می‌کند، چه روزی بهتر از امروز که بهار از پاییز کار خود را آغاز کرده است. به آثار هنرمندان در این روزها دقت کنید؛ آنها هرکدام بیانیه‌ای هستند که هرگز به کلام درنیامده‌اند، ولی جان‌های بسیاری را با خود هم‌نوا کرده‌اند؛ جان‌هایی که هنوز از هنر به‌عنوان زبان بی‌صدای خود توقع دارند. جهان به شکلی ابلهانه‌ ما را به خاموشی فرامی‌خواند و هنر به شکل جسورانه‌ای ما را به ادامه‌دادن، به ماندن، به باغبانی این سرزمین. ما به روایت آثار هنری که به جا مانده است، تاریخ پرفرازو‌نشیبی را طی کرده‌ایم. تاریخی که در آن اندوه، بیداد و شکست فصل مشترک‌شان بوده است. 

این دهان ب‍‍ستی دهان‍‍ی باز ش‍‍د/ تا خورن‍‍ده لق‍‍مه‌های راز ش‍‍د

چ‍‍ند شب‌ها خواب را گ‍‍شت‍‍ی اسی‍‍ر/ یک شب‍‍ی بی‍‍دار ش‍‍و دول‍‍ت بگی‍‍ر

دولتِ هنرمند روزگاری دل‌های مخاطبان آثارش بود؛ اما اکنون نزدیک به یک سده است با ورود به دنیای مدرن و کنش‌های اجتماعی و فهم و دخالت‌دادن رنج و درد و اندیشه آدمیان پیرامون، مغزها و فکر مخاطبان آثار هنری است. ذهن‌ها همان دولتی است که هنرمند باید به آن برسد و فتح کند. این محقق نمی‌شود مگر بسترهای مختلف در اختیار هنرمند برای عرضه و به نمایش گذاشتن کارهایش باشد. شاید بگوید به لطف فضای مجازی این میسر شده است، ولی نمی‌دانم چند بار در برابر یک شاهکار هنری و با ابعاد و معانی درخشان قرار گرفته‌اید. اگر این کار را کرده‌اید، پس درک می‌کنید اگر بگویم هنر در برخی شئون و در برخی سطوح خود به تماشای نزدیک برمی‌آید و از تماشا از دل شبکه‌های اجتماعی و با حلوا‌حلوا کردن دهان شیرین نمی‌شود و به حضور آنچه مقصود هنرمند است، ادا می‌شود. در کنار همه آنچه تابلوی گرونیکا به ما می‌دهد یا مونالیزا، به تماشای چند دقیقه آن برابر نیست. بی‌جهت نیست آدم‌های بسیاری در صف‌های طولانی می‌ایستند تا به تماشای از دور اثر هنری بسنده نکنند. گالری و اساسا هنر و موزه‌های هنری و میعادگاه‌های از این دست همواره محل توجه و پاتوق برجستگان و روشنفکران به جهت تماشای هنر جدید و از آن مهم‌تر محل گفت‌و‌گو‌ و دیدار بوده است که شاید در روزهای بی‌دماغی جایز بود بی‌رمقی، ولی این نمی‌تواند و نباید همیشگی باشد و باید به نقش اصیل خود برای گشودن دیدگاه‌ها و بهانه‌ای برای گفت‌وگو و گردهمایی برجستگان جامعه بازگردد. حداقل در ایران مبنای شکل‌گیری گالری برای فروش آثار هنری نبود؛ هرچند خیلی زود به این نقش خود اکتفا کرد و در آن غرق شد. وقتی در سال ۱۳۲۸ اولین گالری شکل گرفت، نیت این را نداشت که هنرمندان را به پول برساند. گالری‌داران برپاکننده آپادانا هم نیت پولدارشدن را نداشتند که شاید به همین سبب گروهی آن را شکل دادند که از درون جامعه هنری بودند. آنها مکانی می‌خواستند که درد مشترک‌شان را به زبان بیاورند و پاتوقی می‌خواستند که آنها را هم‌گرا‌تر کند. مثل شاعران، نویسندگان و روشنفکران که کافه‌ها و انجمن‌ها و محافل خود را داشتند و آثار تازه خود را برای یکدیگر می‌خواندند، هنرمندان تجسمی نیز گالری را ملجأ و پناه و بهانه دورهمی خود می‌دانستند تا از آنچه در سر دارند و آنچه به بوم درآورده‌اند، حرف بزنند. نقش گالری بر این مبنا چه‌بسا مهم‌تر از کمک به اقتصاد و فروش آثار هنرمندان باشد. جایی‌ است که دایربودنش در ابعاد و شئون مختلف، به زنده‌ماندن اتمسفر هنری کمک می‌کند. دیواری است که عده بیشتری می‌توانند به تماشای آن بنشینند و بر سر آنکه چه چیزی بر آن به نمایش درآید و چه چیزی را روایت کند، حرف بزنند. که داغداران همیشه گرد هم می‌آیند تا یاد را زنده کنند و بازماندگان را امید بخشند. هر نمایشگاهی در هر گالری از امروز باید امیدبخش بازماندگان و ادامه راه رفتگان و عرصه برای بسط گفتمانی باشد که آزادی جوهره‌ و ماهیت وجودی آن است و دیگرخواهی و تغییر به سمت عدالت را ترویج می‌کند. نباید با بستن یک دهان، دهان‌های دیگر خودجوش بسته شوند و قلم‌موی خود را کنار بگذارند یا از فقدان فضایی برای ارائه مناسب بگویند. خود بهتر می‌دانید که برخی آثار هنرهای تجسمی نمی‌تواند در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی خود را نشان دهد و بیانگری و مخاطب‌گیری داشته باشد. هنرمند عصر مدرن از همه مسیر‌ها و از همه اشکال نمایش برای حضور خود در عرصه عمومی و از سوی دیگر بهره‌گرفتن از آنچه در عرصه عمومی در حال وقوع است، بهره می‌برد. شبکه‌های اجتماعی هیچ‌وقت نمی‌توانند جای گالری‌ها را بگیرند؛ کمااینکه هیچ‌وقت جای رسانه‌های رسمی و مکتوب به‌طور کامل پر‌ نشده است.