|

منطق مدیریت

یقینا دلسوزان بسیاری در عرصه‌ها و سطوح گوناگون مدیریت کلان پیوسته تلاش می‌کنند راهکارهایی برای حل‌وفصل انواع و انبوه چالش‌های اجتماعی و ملی که زیست شهروندان را دشوار و بدون چشم‌انداز روشن کرده است، تدبیر کنند. اما ظاهرا به دلایل نامعلوم تلاش بی‌وقفه دلسوزان بی‌نتیجه مانده است‌.

یقینا دلسوزان بسیاری در عرصه‌ها و سطوح گوناگون مدیریت کلان پیوسته تلاش می‌کنند راهکارهایی برای حل‌وفصل انواع و انبوه چالش‌های اجتماعی و ملی که زیست شهروندان را دشوار و بدون چشم‌انداز روشن کرده است، تدبیر کنند. اما ظاهرا به دلایل نامعلوم تلاش بی‌وقفه دلسوزان بی‌نتیجه مانده است‌.    نکته ‌تأمل‌برانگیز درباره زیست پرچالش شهروندان، اینکه دارایی‌ها، منابع، ذخایر، توانایی و تعداد جمعیت کشور مشخص است. اینکه عرصه روابط خارجه «ساحت تقابل منافع ملی» است، بر کسی پوشیده نیست و اینکه در جهان خرد و اخلاق بنیاد معاصر، «وظیفه حکومت‌ها مدیریت داشته‌های ملی (منابع، ذخایر و...) به‌منظور تهیه و تأمین انواع نیازها، خواسته‌ها، آرزوها و... شهروندان است امر بدیهی و پذیرفته شده است». حال با این اوصاف، پرسشی که باید مطرح شود، اینکه، دلیل این همه چالش در همه عرصه‌های اجتماعی و ملی چیست؟

به گواه تجربیات و شواهد بی‌شمار از کشورهای توسعه‌یافته، «مدیریت» در جهان خرد، اخلاق و دانش بنیاد معاصر برخلاف قرون پیشین، «یک علم است». یک امر بدیهی است که توسعه و تسلط بر علوم گوناگون، از طریق مدیریت، کنترل و مهندسی انواع امور و چالش‌های اجتماعی و انسانی به‌طور اجتناب‌ناپذیری، موجب تسهیل زیست شهروندان یک کشور می‌شود. شاید برجسته‌ترین تفاوت جوامع قرون پیشین با جوامع توسعه‌یافته کنونی این باشد که در جوامع قرون پیشین، قوه قهریه مهم‌ترین راهکار و ابزار مدیریت امور و چالش‌های اجتماعی و انسانی بوده است. اما در کشورهای توسعه‌یافته معاصر «علوم» به‌عنوان تبلور و توسعه خرد جمعی، راهکار مدیریت و حل‌وفصل انواع چالش‌ها، دغدغه‌ها و امور اجتماعی و انسانی است. به عبارتی، کیفیت زیست شهروندان یک کشور، نمود عینی و شفاف این امر است که مدیریت امور اجتماعی مبتنی بر علم یا روش‌های کهن است. به منظور درک کاربردی عقیم‌ماندن تلاش‌های دلسوزان، تبیین کلی و مختصری از دو مفهوم منطق و مدیریت ارائه می‌شود. به کلی‌ترین بیان، منطق معطوف به نظم یا ساختار پدیده‌ها از هر نوعی است. به‌طورکلی می‌توان دو نوع یا دسته نظم یا ساختار را در نظر داشت؛ یک، ساختارهای مطلوب، کارآمد، سودمند و... . دو، ساختارهای نامطلوب، ناکارآمد، غیرسودمند و... اینکه معیار ارزیابی یک نظم یا ساختار، دستاوردهایی است که در راستای هدفی (اهداف) که نظم یا ساختار برای تحقق آن ایجاد شده است. کارآمدی، مطلوب‌بودن و سودمندی، یک نظم یا ساختار، بدین معنی است که اهداف مدنظر و از پیش تعیین‌شده را محقق کرده است. «یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های نظام‌ها یا ساختارهای کارآمد، وجود هارمونی، سازگاری یا هماهنگی میان عناصر یا اجزای تشکیل‌دهنده نظم یا ساختار است». «مدیریت» به کلی‌ترین بیان، معطوف به چیدمان، سازماندهی، هماهنگ‌کردن و... انواع منابع، دارایی‌ها، توانایی‌ها، تخصص‌ها، علوم و... به‌منظور تحقق برخی اهداف (انواع نیازهای انسانی، اجتماعی و ملی) است. اگر تبیین کلی و مختصرِ مفاهیم منطق و مدیریت کاربردی و منطقی تلقی شود، آنگاه، شاید بتوان این تبیین را مبنایی برای ارزیابی ساختارهای ناکارآمد (اجتماعی و سیاسی) به کار گرفت؛ بنابراین می‌توان سه دلیل برای ناکارآمدی یک نظم یا ساختار را شناسایی کرد. یک، واقع‌بینانه‌نبودن اهداف به‌مثابه دلیل وجودی یک ساختار. دو، ناتوانی (به دلایل گوناگون) عوامل مدیریت یک نظم یا ساختار. سه، پیگیری اهداف غیرملی توسط برخی عناصر و کارگزاران سازمان مدیریت. با توجه به انواع و انبوه چالش‌های اجتماعی و ملی که موجب زیستی همراه با اضطراب را برای شهروندان رقم زده، طبیعی است که کیفیت مدیریت سیاسی مدنظر است. اهداف غیرواقع‌بینانه به چه معناست؟ اگر بخواهیم از «حکمرانی نو» (قدیمی در کشورهای توسعه‌یافته) که توسط برخی شخصیت‌ها و متأثر از ناآرامی‌های اخیر اجتماعی مطرح شد، استفاده کنیم باید گفته شود که «حکمرانی نو (حکمرانی ملی)» برآیند و تبلور خرد، اراده و منافع ملی است؛ بنابراین «اهداف غیرکاربردی و غیرواقع‌بینانه، اهدافی هستند که تبلور منافع ملی (نیازها، نظرات، خواسته، آرزوها و... شهروندان) نیستند». ناتوانی مدیریت یک نظم یا ساختار به‌طورکلی معطوف به فقدان دانش لازم و ضروری، فقدان برخی ویژگی‌های شخصیتی که یک مدیر باید داشته باشد، عدم شناخت محیط عمل و... است. درباره احتمال پیگیری اهداف غیرملی توسط برخی کارگزاران مدیریتی، لازم است تا وطن‌دوستان، تحقیقاتی ژرف در شرایط، فعل و انفعالات و بازیگران پدیدآورنده تحولات گذشته انجام دهند. اگر تبیین و استدلال فوق از مفاهیم منطق و مدیریت کاربردی تلقی شود، آنگاه وظیفه و تلاش دغدغه‌مندان (به‌ویژه چهره‌های سیاسی صادق و بااخلاق) سلامت، امنیت، توسعه و... ایران باید معطوف به ارزیابی، به‌روزرسانی و مهم‌تر از همه ملی‌کردن اهداف حکمرانی نزد «همه» کارگزاران و نهادهای مدیریت کلان سیاسی باشد. اگر تبیین ارائه‌شده در این موجز منطقی و کاربردی تلقی شود، آنگاه می‌توان تصویری شفاف از وقایع اجتماعی ارائه داد. وجود انواع و انبوه چالش‌های اجتماعی و ملی برآیند نظم یا ساختار ناهماهنگ و ناکارآمد مدیریت است‌ و ناکارآمدی مدیریتی تابع غیرواقع‌بینانه‌بودن برخی اهداف کلان و مدیران و کارگزاران ناتوان است. آیا با توجه به وجود همه ملزومات بومی (منابع، ذخایر، نیروی انسانی متخصص وطن‌دوست و...)، وجود این‌همه چالش در عرصه‌های گوناگون ناشی از اهداف غیرواقع‌بینانه یا مدیران ناتوان است؟