|

حفاظت از بافت‌های تاریخی یک وظیفه عمومی است

‌‌این روزها اخبار مربوط به تخریب 60 خانه تاریخی در شیراز همه را متوجه این شهر زیبای کشورمان کرده است. البته چند سال است دغدغه‌مندان معمار و شهرساز و دوست‌داران میراث فرهنگی و هویت شهری در پی چاره‌جویی برای حفاظت از خانه‌هایی هستند که هنوز در قلب بافت‌های تاریخی شهرهای قدیم‌مان باقی مانده‌اند و دائما در معرض بی‌مهری و تخریب قرار می‌گیرند.

‌‌این روزها اخبار مربوط به تخریب 60 خانه تاریخی در شیراز همه را متوجه این شهر زیبای کشورمان کرده است. البته چند سال است دغدغه‌مندان معمار و شهرساز و دوست‌داران میراث فرهنگی و هویت شهری در پی چاره‌جویی برای حفاظت از خانه‌هایی هستند که هنوز در قلب بافت‌های تاریخی شهرهای قدیم‌مان باقی مانده‌اند و دائما در معرض بی‌مهری و تخریب قرار می‌گیرند. این خطر بیش از هرکس از جانب مسئولانی دامن زده می‌شود که هنوز اهمیت این بافت‌ها برای هویت شهرها و اقتصاد گردشگری‌مان را درک نکرده‌اند و تصور می‌کنند که اگر چند خانه تاریخی شاخص در بافت تاریخی حفظ شود و مابقی تخریب شوند، ایرادی ندارد و می‌شود شهر تروتمیزتری را با انبوه مکان‌های تجاری و خدماتی در مرکز شهرها به جای آنها ایجاد کرد؛ غافل از اینکه بسیاری از این‌گونه اقدامات در شهرهایی مانند مشهد و تبریز و اصفهان و شیراز با شکست مواجه شده و با وجود هزینه‌های گزاف از طرف شهرداری‌ها، مردم شهر از این تغییرات نه راضی بوده‌اند و نه استقبال کرده‌اند و این میادین و مجموعه‌های تجاری همچنان سوت‌وکور مانده‌اند. البته متخصصان شهرساز هم در این روندها مسئول بوده‌اند و چه‌بسا با طرح‌های‌شان مجوز و چراغ سبز برای این طرز فکرها را صادر کرده‌اند.

به‌ هر روی این خانه‌ها که به طرز معجزه‌آسایی توانسته‌اند از هجوم دوران مدرن جان سالم به در ببرند، خانه‌های زیبایی هستند که ورود به هریک از آنها درهای بهشتی از لطف و زیبایی و اصالت ایرانی را در مقابل چشمان هر بیننده آگاهی می‌گشاید. از کوچه‌های باریک با دیوارهای کاه‌گِلی پیاده‌ گذر می‌کنی تا به سردر آجری و تزیین‌شده خانه برسی. با کلون زنانه یا مردانه در می‌زنی و به هشتی دعوت می‌شوی. آنجا کمی می‌نشینی و نفس می‌گیری تا کسی که به دیدنش آمده‌ای، به استقبالت بیاید. از دالانی باریک که به حیاط مرکزی خانه راه دارد، به سمت نور و حوض و درخت می‌روی. اتاق‌های بزرگ هفت‌دری یا پنج‌دری در دو سمت اصلی شمال و جنوب حیاط قرار دارند. ایوان‌ها و اتاق‌های جانبی هم هریک به کاری اختصاص داده شده‌اند. پنجره‌های اصلی به شکل اُرُسی‌های کشویی بالا می‌روند و با نقوش زیبای هندسی شیشه‌های رنگی را در دل نقوش خود جای داده‌اند. غلام‌گردشی‌ها ارتباطات داخلی را برقرار می‌کنند. و از حیاط مرکزی خانه‌ها به‌عنوان یک فضای اصلی که زندگی، کار و آرامش در آن به نوبت جریان دارد، استفاده می‌شود. حوض و فواره و باغچه خود بهشت است. در طول چند دهه اخیر با وجود رونق کم توریسم در کشورمان، تعدادی از این خانه‌ها مرمت شده‌اند و به‌عنوان هتل‌ها و میهمانخانه‌های ویژه برای پذیرایی از مسافران استفاده می‌شوند و قیمت اقامت در آنها چه‌بسا از هتل‌های مدرن بیشتر هم هست.

اما آنچه حضور این خانه‌ها در شهر را معنا می‌بخشد، ترکیب قرارگیری‌شان در کنار هم در بافت‌های قدیم و تاریخی‌ است. این بافت‌ها با پهنه‌هایی از شهر که در طول تاریخ شکل گرفته‌اند و داستان شکل‌گیری تدریجی‌شان نیز در هر شهری داستان مفصل خود را دارد -از امکان آب‌گرفتن از قنات جاری، که به چه زحمتی آب را از کیلومترها دورتر از شهر به آنجا می‌آورده، تا خاکِ خود خانه که با دقت صرف تهیه خشت‌های آن می‌شده- همه و همه به ارزش‌های انباشته‌شده در این بافت‌ها که هریک جواهراتی را در خود نهان کرده‌اند، اشاره دارد. چه‌بسا خانه‌ای در میانه بافت «اعیانی» نیست و ساده است؛ اما نداشتن ایوان و اُرُسی و زرق‌وبرق و تزیینات از اهمیت آن نمی‌کاهد؛ زیرا آن خانه هم قطعه‌ای است از پازل کلی «آن بافت تاریخی» خاص، که باید واحد و یگانه و منسجم بر سر جای خود باقی بماند. و البته در طی روند مرمت و احیا چه‌بسا نقش و کاربری جدید هم به خود بگیرد. 

‌نمی‌دانم چرا این اصول حفاظت از بافت‌های میراثی در همه جای دنیا جا افتاده است و همه از اروپا و آفریقای شمالی و آسیای مرکزی و هند و پاکستان و... به آن پی برده‌اند؛ اما ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم؟ نیمی از آن به طرز فکر مدیران و تصمیم‌گیرانی مربوط می‌شود که آگاهی لازم را از جزئیات مرمت شهری ندارند و شاید فکر می‌کنند کار دشواری است؛ درحالی‌که «مرمت شهری» رشته‌ای تحصیلی در دانشگاه‌هاست و ما هم این استادان آگاه را در دانشگاه‌های‌مان داریم و می‌تواند به پراتیکی رایج در شهرهای زیبای‌مان 

بدل شود.

علت دیگر نیز از ولع و سوداگری افراد مشغول و صاحب‌نفوذ در کار ساخت‌وساز ناشی می‌شود، که زیبایی‌شناسی و جامعه‌شناسی و معماری و روان‌شناسی نمی‌دانند و تخریب و نوسازی برای‌شان آسان‌تر است.

آری، طرز فکرها متفاوت است و حفاظت از میراث‌های ملی نیازمند اراده جمعی یک ملت است. در اصفهان چند سال طول کشید تا بالاخره شهرداری زیر بار حکم وزارتخانه در اصلاح و مرمت بافت شرقی میدان تاریخی نقش‌جهان برود؛ آن‌هم به روش خود. و هنوز هم معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار آن گذر و پیاده‌راهی باشد که از میانه بافت تخریب کردند و می‌خواستند خیابان 16متری از دوقدمی پشت مسجد شیخ لطف‌الله بگذرانند. امروز هم سرنوشت 60 خانه تاریخی در بافت اطراف حرم مطهر شاه‌چراغ شیراز مطرح است که همه چشم‌ها به سویش  نگران است.