چرا دولتها به توصیههای اقتصادی تفکر جهادی گوش نمیکنند؟
از ابتدای انقلاب، نگرشهای متفاوت اقتصادی در عرصه سیاستگذاری کشور وجود داشته است. صرف نظر از دولتهای با عمر کوتاه، دولت مهندس موسوی در دوران جنگ، اقتصاد را با نگاه عدالتخواهانه مدیریت کرد. در همان دوران گرایش اقتصاد بازار با تکیه بر نگاه سنتی فعال و نقاد دولت بود.
از ابتدای انقلاب، نگرشهای متفاوت اقتصادی در عرصه سیاستگذاری کشور وجود داشته است. صرف نظر از دولتهای با عمر کوتاه، دولت مهندس موسوی در دوران جنگ، اقتصاد را با نگاه عدالتخواهانه مدیریت کرد. در همان دوران گرایش اقتصاد بازار با تکیه بر نگاه سنتی فعال و نقاد دولت بود. پس از دوران جنگ، نگرش اقتصاد بازار بر دولت آقای هاشمی حاکم بود. سیاستهای موسوم به سیاست تعدیل در آن دولت پیگیری شد. اقتصاددانان با نگرش عدالتخواهانه نیز منتقد آن دوران بودند. در دوران آقای خاتمی نیز کمابیش همین روند ادامه داشت. از پیدایش دولت نهم مفاهیمی مانند دولت ارزشی، روحیه انقلابی و جهادی وارد ادبیات سیاسی و اقتصادی شد. این گروه در عرصه اقتصاد، خود را متفاوت از دو جریان یادشده میدانستند و با تلقی متفاوت و جدیدی عدالت را دنبال میکردند. گاه دولت از رویکرد خود به اقتصاد اسلامی تعبیر میکرد. اما پس از چندی دولت متوجه مشکلات شد و به نوعی بازگشت به سیاستهای تعدیل را دنبال کرد. طبیعی بود که گروههایی که خود را ارزشی و جهادی و مانند آن میدانستند، منتقد باشند اما به دلایل سیاسی انتقادهای آنان پررنگ نشد. در انتخابات سال 92، کاندیدای این گروه موفق به کسب رأی نشدند و از همان ابتدا در صف منتقدان سیاسی و اقتصادی دولت یازدهم قرار گرفتند. اتهام اقتصاد لیبرال و نئولیبرال به دولت روحانی در این دوره شایع شد. آنان این سیاستها را برای اقتصاد کشور مخرب دانسته و ضرورت بر سرکارآمدن دولتی ارزشی را مطرح میکردند. در عرصه اقتصاد نیز گاه از تعابیر اقتصاد اسلامی و امثال آن بهره میبردند و بیشترین تأکید آنان بهویژه در دولت دوازدهم بر مسائل بانکداری و خلق پول بود. افراد موسوم به نیروهای ارزشی انقلابی، پس از دولت روحانی، در دولت رئیسی دست بالا را داشتند. خاندوزی، صالحآبادی، دیگر فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق و نهادهای غیردولتی که از منتقدان دولت روحانی بودند، در مسند سیاستگذاری پولی و مالی قرار گرفتند و دست گروه موسوم به ارزشی برای دنبالکردن دیدگاههای خود فراهم شد اما چیزی نگذشت که دولت رئیسی به مسیری خلاف انتظار روی آورد.
بیبرنامگی و اختلاف در تیم اقتصادی دولت آشکار شد و در نتیجه، در نیمه اول فروردین بیانیهای تحت عنوان بیانیه محققان اقتصاد اسلامی در نقد دولت رئیسی منتشر شد. آنان در نشستهای سال 1401 با رئیسجمهور و وزیر اقتصاد نیز دغدغههای خود را مطرح کرده بودند اما دولت در نهایت تصمیم گرفت مسیری دیگر را بپیماید. در نتیجه این گروه با وجود تلاش زیاد برای بر سرکارآمدن دولت مطلوب خویش، پس از مدتی کوتاه به نقد آن پرداختند. به بیانی دیگر، گروه ارزشی و جهادی با روحیه انقلابی در دو دولت مطلوب خویش نتوانست افکار خود را به منصه ظهور برساند و تجربه نوین، متفاوت و موفقی را تحقق ببخشد.
این پرسش پیش میآید که چرا این گروه که به مرور زمان سازماندهی و انسجام بهتری پیدا کردهاند، نتوانستند دیدگاههای خود را در عرصه اقتصاد تحقق ببخشند و دولتمردان مورد حمایتشان در عمل به آنان پشت کردند. دکتر درخشان در مناظره با دکتر غنینژاد، دلیل آن را تأثیرگذاری تبلیغات وسیع علم اقتصاد و لیبرالیسم بر روحیه انقلابی و مقهورشدن آنان بیان کرد. وی علم اقتصاد و لیبرالیسم را مترادف به کار برد. اما چنانچه گذشت ادعاها و نسخههای پیشنهادی این گروه حتی در دولتهای موردعلاقهشان نیز جدی گرفته نشد؛ بنابراین نمیتوان عدم توفیق را به عوامل بیرونی مرتبط کرد. این گروه باید از خود سؤال کنند که چرا حتی دولتهای خودی نیز پیشنهادهایشان را جدی نگرفتند. در این راستا برای بررسی آسیبشناسانه این جریان چند پرسش قابل طرح است؛ اولا مرعوببودن از چه زمانی رخ داده است؟ آیا این امر از ابتدای انقلاب وجود داشته یا از دولتهای پنجم و ششم (دولت آقای هاشمی) شروع شده است؟ چه زمانی در تقابل با دو جریان فکری، یک جریان مرعوب واقع میشود؟ چرا این گروه تا پیش از سخن رهبری درباره اقتصاد مقاومتی، هیچ نکتهای دراینباره بیان نکرده بودند؟ این جریان چقدر در محافل علمی کشور رسوخ کرده و عرض اندام کرده است؟ این تفکر ماهیت سلبی دارد یا اثباتی؟ و... .
اگر فرض مرعوببودن را بپذیریم، سؤال این است که اگر تفکر انقلابی مرعوب نمیشد، برای حل معضلات کشور چه نسخهای را توصیه میکرد؟ به نظر میرسد این جریان در ابتدا باید پاسخهای مناسبی برای این پرسشها بیابد.