|

غار افلاطون و خورشید حقیقت

به گواه شواهد فراوان از تصمیم‌ها و عملکردهای کلان سیاسی، برخی صاحب‌منصبان و نهادها درکی کاربردی از سازوکار تعامل ذهن انسان با محیط (امور، وقایع، پدیده‌ها و...) پیرامون ندارند یا به عبارتی، فاقد دانش روان‌شناسی و جامعه‌شناسی کاربردی هستند.

به گواه شواهد فراوان از تصمیم‌ها و عملکردهای کلان سیاسی، برخی صاحب‌منصبان و نهادها درکی کاربردی از سازوکار تعامل ذهن انسان با محیط (امور، وقایع، پدیده‌ها و...) پیرامون ندارند یا به عبارتی، فاقد دانش روان‌شناسی و جامعه‌شناسی کاربردی هستند. به‌ عبارت دیگر، برخی عناصر سنتی و انتصابی ناآشنا با علوم انسانی و اجتماعی، آگاهی و شناختی از این امر بدیهی که 1- اندیشه‌ها، باورها و... برایند تعامل انسان‌ها با محیط پیرامون هستند و 2- اندیشه‌ها، باورها، راهکارها، اهداف و... تابع مؤلفه‌های زمان و مکان هستند، ندارند.

پربیراه نیست اگر گفته شود ناتوانی برخی عناصر و نهادها در ساختار تصمیم‌گیری در تدبیر راهکارهای کاربردی، کم‌هزینه و پایدار، یک «چالش ملی» است. برای مثال، بر کسی پوشیده نیست که التهاب‌های ماه‌های اخیر چه آسیب‌های‌ جبران‌ناپذیری به جامعه و شهروندان وارد کرد؛ با این وجود برخی عناصر و نهادها در ساختار تصمیم‌گیری هنوز بر تداوم برخی اندیشه‌ها، راهکارها، طرح‌ها، آرمان‌ها، اهداف و... «غیرکاربردی، ناکارآمد و قدیمی» که بستر التهابات اخیر بود، اصرار می‌ورزند. شاید حفظ منافع، عدم درک علمی از امور و برخی تعصبات تاریخی، ازجمله برخی دلایل احتمالی، اصرار پرهزینه برای تداوم برخی راهکارها، اهداف و طرح‌های (‌صیانت از فضای مجازی، حیوان‌گردی و...) غیرکاربردی باشد.

بدون شک انواع و انبوه چالش‌های اجتماعی و ملی نمود و انعکاس چالش (بحران) یا ناکارآمدی مدیریتی است. دلسوزان میهن‌دوست و کارشناسان در عرصه‌های گوناگون پیوسته نظرات و دیدگاه‌های گوناگونی درباره «چیستی و چرایی ناکارآمدی مدیریتی» ارائه کرده و می‌کنند، بدون آنکه برخی عناصر در ساختار تصمیم‌گیری اراده، انگیزه و هدفی برای شنیدن این همه تحلیل‌ها، راهکارها، طرح‌ها و توصیه‌های دلسوزانه داشته باشند. این موجز تلاشی است برای جلب توجه برخی عناصر و نهادهای تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر (میهن‌دوست) به نکته‌ای بسیار بنیادی؛ به امید آنکه اذهان تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر، اندیشه‌ها، راهکارها و اهداف کاربردی و به‌روزتری به منظور مدیریت انواع و انبوه چالش‌های اجتماعی و ملی کنونی و پیشگیری و مدیریت «مخاطرات اجتناب‌ناپذیر آتی» تدبیر کنند. موضوع در‌خور توجه دیگر، این است که یکی از دلایل بنیادی (به باور نگارنده) ناکارآمدی مدیریتی، تأکید برخی صاحب‌منصبان و نهادها بر بعضی اندیشه‌ها، طرح‌ها و راهکارهای قدیمی و غیرکاربردی، حاکی از این حقیقت تلخ است که این عناصر در مدیریت کلان نمی‌توانند (یا نمی‌خواهند) بپذیرند که «انسان‌ها (شهروندان) در تعامل با محیط پیرامون تغییر و تکامل پیدا می‌کنند».  ‌
به عبارتی، برخی صاحب‌منصبان و نهادها نمی‌توانند باور و درک کنند که عالم هستی بنا بر یک قاعده فراارادی (انسانی) و طبیعی پیوسته در حال حرکت، تغییر و تکامل است و در نتیجه و به ضروت، لازم و اجتناب‌ناپذیر است تا صاحب‌منصبان و نهادها، اندیشه‌ها، عملکرد، طرح‌ها، سیاست‌ها و اهداف را متناسب با تحولات انسانی و اجتماعی به‌روزرسانی کنند.

دگرگونی سیاسی دهه 50، مجموعه‌ای از اندیشه‌ها، راهکارها، اهداف و آرمان‌ها را بر همه عرصه‌های زیست اجتماعی، ازجمله عرصه سیاسی حاکم کرد. این موجز به‌هیچ‌وجه قصد ارزش‌گذاری و قضاوت درباره اندیشه‌ها، راهکارها، اهداف و... بعد از دگرگونی دهه 50 را ندارد، بلکه در تلاش است نشان دهد که تحولات ریشه‌ای در جامعه و در اذهان توده‌های 1402 رخ داده و دیگر نمی‌توان توده‌ها را با اندیشه‌ها، راهکارها، اهداف و آرمان‌های برآمده از دگرگونی دهه 50 مدیریت، کنترل و هدایت کرد. برای برون‌رفت از شرایط پرچالش جامعه امروز، «ساختار تصمیم‌گیری کلان جبرا باید جور دیگر ببیند و عمل کند». به بیانی کاربردی، ظاهرا برخی دولتمردان نمی‌توانند یا نمی‌خواهند درک کنند و بپذیرند که «شهروندان از غار افلاطون بیرون آمده و خورشید حقیقت را مشاهد کرده‌اند».

ازاین‌رو، امری اجتناب‌ناپذیر است که به منظور تداوم حیات سیاسی از طریق کارآمد‌شدن، برخی صاحب‌منصبان باید اندیشه‌ها، طرح‌ها، راهکارها و... مناسب انسان‌هایی که خورشید حقیقت را دیده‌اند، تدبیر کنند. بازگرداندن افرادی (شهروندان) که خورشید حقیقت (فلسفه حکمرانی) را مشاهده کرده‌اند به قبل، خلاف همه اصول و قواعد زمینی و آسمانی است. «تنها مسیر مدیریت انواع و انبوه چالش‌ها و تنش‌های اجتماعی، تدبیر و اجرای راهکارهایی برای زیست در زیر خورشید و نه در غار است». مدیرانی که نتوانند خروج شهروندان از غار را درک کنند یا بپذیریند، به ضرورت به حاشیه خواهند رفت. به بیانی کاربردی، «خورشید (فلسفه حکمرانی) حقیقت» معطوف به وظایف، کارکرد، اهداف و آرمان‌های «مشروع سیاسی» است. به عبارتی، وظیفه مدیریت کلان، تحقق رفاه، آسایش، امنیت و آرامش نسبی برای شهروندان و نه پرداختن به انواع موضوعات تاریخی و انواع آرمان‌های غیرکاربردی و «غیرملی» در روابط خارجه است. انسان‌هایی که «خورشید حقیقت» را مشاهده کرده‌اند، از ساختار تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری کلان انتظار دارند تا شرایط تهیه و تأمین انواع نیازهای ابتدایی انسانی، همچون غذا، مسکن، اشتغال، آموزش، بهداشت و درمان، امید، احترام، نشاط و... توسط مدیریت کلان محقق شود. اینکه انسان‌های برون‌آمده از غار متوجه هستند که انواع نیازهای انسانی را نمی‌توان با «سایه‌ها» (اندیشه‌ها، اهداف تاریخی و آرمان‌های غیرکاربردی در روابط خارجه) محقق کرد.

به خاطر امنیت، سلامت و توسعه ملی و پرهیز از هزینه‌های گزاف، باید پذیرفت که شهروندان از غار بیرون آمده و خورشید حقیقت را مشاهده کرده‌اند؛ اینکه برگرداندن فردی که خورشید حقیقت را مشاهده کرده، به غار ناممکن است. به بیانی کاربردی، مردمی را که خورشید حقیقت را مشاهده کرده‌اند، نمی‌توان با «سایه‌های تاریخی و اهداف غیرملی»، مدیریت، هدایت و کنترل کرد. پربیراه نیست اگر گفته شود تحولات داخلی، منطقه‌ای و جهانی، «حکمرانی مبتنی بر سایه‌ها» را ناممکن و تضعیف‌کننده امنیت و منافع ملی کرده است.

عناصر میهن‌دوست، بااخلاق و صادق ساختار تصمیم‌گیری کلان باید بپذیرند که با «اندیشه‌ها، راهکارها، اهداف و آرمان‌های سایه‌ای» هیچ دولت زمینی نمی‌تواند انواع و انبوه نیازهای طبیعی، روان‌شناختی و اجتماعی شهروندان در جوامع پیچیده و دانش و فناوری‌بنیاد معاصر را حل‌وفصل کند.