|

«عطار» اگر بود...

یک روز از سال برای «عطار»، شاعر بزرگ ایران، نام‌گذاری شده است. بزرگیِ نام این شاعر از کجاست؟ شاید لازم باشد اطلاعات فشرده‌ای از این شخصیت ادبی ارائه داد تا به جان مطلب رسید؛ فریدالدین ابوحامد محمد مشهور به شیخ عطار در حدود ۸۰۰ سال پیش می‌زیست؛ (۱۱۴۶م/۵۴۰ق – ۱۲۲۱م/۶۱۸ق). چگونه شد که او یکی از ستارگان عرفان و ادب پارسی و سرحلقه شاعران خراسان شد.

یک روز از سال برای «عطار»، شاعر بزرگ ایران، نام‌گذاری شده است. بزرگیِ نام این شاعر از کجاست؟ شاید لازم باشد اطلاعات فشرده‌ای از این شخصیت ادبی ارائه داد تا به جان مطلب رسید؛ فریدالدین ابوحامد محمد مشهور به شیخ عطار در حدود ۸۰۰ سال پیش می‌زیست؛ (۱۱۴۶م/۵۴۰ق – ۱۲۲۱م/۶۱۸ق). چگونه شد که او یکی از ستارگان عرفان و ادب پارسی و سرحلقه شاعران خراسان شد. محمدرضا شفیعی‌کدکنی، ادیب پژوهشگر در پیش‌گفتار دیوان «منطق‌الطیر» نوشته‌ که ابعاد شخصیت این شاعر در «ابر ابهام» مانده و آنچه درباره سنایی به دست آمده، که یک سده پیش از عطار می‌زیسته، بسی بیش از دانسته‌ها درباره عطار است. البته به طور قطع، عطار در نیمه دوم سده ششم تا اوانِ سده هفتم زیسته‌ است. زادگاهش نیشابور و نام او، آن‌گونه که عطار گاهی در سروده‌های خود به هم‌نامی خود با پیامبر اسلام (ص) اشاره می‌کند، محمد بوده‌ است.

عوفیِ تاریخ‌دان، در کتابش لُب‌الالباب، از او با عنوان‌های زیبایی چون افتخارالافاضل، سالک جاده حقیقت و ساکن سجاده طریقت یاد می‌کند. کودکی عطار با طغیان «غزها» همراه شد؛ زمان فاجعه کشتار، برای عطار هفت‌ساله، چنان هولناک بود که نمی‌توانست در ذهن کودک خردسال تأثیر مخرب خود را نگذارد. سلطان به دست غزها اسیر شده بود و شهر در معرض ویرانی قرار گرفت. عطارِ خردسال شکنجه‌ها، تجاوزها، خرابی‌ها، مرگ و زخم و وحشت را پیرامون خود دید؛ شاید همین ضربه‌ها بستری برای مرگ‌اندیشی عطار در بزرگسالی شده باشد. با گذر زمان، عطار در مکتب‌خانه، مشغول آموختن شد. حکایاتی از بزرگان عارف بالله، او را در خُردی به خود جذب کرد.

 این صاحبدلان علاوه بر اینکه مشوق عطار در طریقت بودند، اینها مربوط به دوره جوانی اوست. اما در پختگی، موقعیتی سر می‌رسد که او می‌بایست به جبر وارد بازار کار شود پس، دوره معنوی کودکی و جوانی در خاکستر فراموشی پنهان می‌شود.

او اکنون داروساز زبردست زمانه شده و بسان پدر، به کار عطاری و درمان می‌پردازد. پس دیگر چشمی به مدرسه و خانقاه ندارد. تنها شوق درآمد را می‌شناسد و مهم‌تر آنکه همین کفایت مالی، عطار را از نیاز به تملق بازمی‌دارد تا مثلا بخواهد با جمعی میان‌مایه همراه شود و در پای صاحب قدرتی با چشمان بسته نظمی بسراید و محفلی را به چاپلوسی متعارف زمانه گرم کند.

در این مقطع رونق مراجعان، برای عطار گفت‌وگوی داغی شکل می‌گیرد و اتفاقی آتشناک در آن داروخانه رخ می‌دهد که ویژگی انسان‌بودن او را نشان می‌دهد. این، محل بحث یادداشت امروز است. اینکه در چیدمان کلمات مقفا و تنظیم سروده‌ها، از جمله چهار منظومه، علاوه بر دیوان اشعار و مجموعه رباعیاتش خلاقیت نشان‌داده در برابر این فروغ انسانی، چندان بزرگ نمی‌نماید. بلکه تابش این فروغ بوده که آثار بزرگی به دست آمده. آن اتفاق که خصلت تأثیرپذیری عطار را جلوه داد، بر این قرار است که از قضا مسکینی به محل کار او پا می‌گذارد و تقاضای پولی می‌کند تا خود را از شرم فقر بپوشاند اما عطار در آن ازدحام استقبال مشتری، از خود اعتنایی نشان نمی‌دهد. فقیر بی‌نوا خطاب می‌کند که تو با این خودسری چگونه می‌خواهی بمیری؟ عطار بی‌درنگ سر برمی‌گرداند که مگر تو چطور می‌خواهی بمیری؟! در این حین، فقیر می‌گوید «من این‌گونه!». پس کاسه‌ای به زیر سر می‌نهد و جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کند! گویی که به نرمی خوابیده باشد. این رخداد در واقع، عین بیداری در هستی است. اما برای کثیری از مشاهده‌گران، بار دیگر به همان موقعیت چسبناک پیشین برشان می‌گرداند. در حالی که برای نمونه‌های چون عطار چنین نیست که در لاک عافیت بخزند و سکوت کنند بلکه بر پایه آن رخداد، تصمیمی بزرگ می‌گیرند تا مسئولیت خطیر انسانی را در عرصه عمومی درس دهند. زیرا اندازه انسان به میزان تأثیرگیری از دردها و مصائب زمانه شکل می‌گیرد، آنچه از دیگران می‌بیند یا در خبرها می‌شنود. عطار اگر بود و صحنه‌ای ناگوار از خودزنی کارگر یا خودسوزی دختری بی‌تاب را می‌دید چه می‌کرد. یا فرودآمدن موشکی یا هجوم توحش‌بار بر خانه‌ای در مناطق مقدس یا غیرمقدس جهان را مشاهده می‌کرد چگونه می‌توانست کاری نکند؟ جهان پر از عطار است اگر که عطری از تأثیرپذیری در انسان‌ها به مشام برسد. اسنادی پس از این تحول در دست است که نشان می‌دهد حلقه درس‌های عرفانی عطار در نیشابور چگونه گرم و پرشور از بزرگان عصر خود شد. آن کلمات حکمت که از وی بر جای ماند میزان یکتاپرستی و یک‌تویی بودن او با مردم را به خوبی نشان داد. نامش ماندگار.