سازمان رأی
نیروهای سیاسی از چه طریقی میتوانند به عمق نفوذ خود در جامعه هدف پی ببرند؟ این سؤالی است که احتمالا در یک جامعه مدرن دو روش برای رسیدن به جواب دارد.
نیروهای سیاسی از چه طریقی میتوانند به عمق نفوذ خود در جامعه هدف پی ببرند؟ این سؤالی است که احتمالا در یک جامعه مدرن دو روش برای رسیدن به جواب دارد. یک روش نظرسنجی است که تا حدی و با نوسانی قابل اندازهگیری است و میتوان به برآوردی از طریق آن دست یافت که البته الزاما این برآورد دقت کافی را ندارد، ولی تا حدودی میتواند تصویری پذیرفتنی از وضعیت به دست دهد، هرچند در بزنگاهها (مثلا مشابه آنچه در انتخابات ریاستجمهوری سالهای ۷۶ و ۹۲ دیدیم) شرایط ممکن است چنان بهسرعت تغییر کند که نتایج حاصل از نظرسنجی با آنچه در نهایت فراچنگ میآید، متفاوت باشد. هرچند اگر دقت لازم در انجام نظرسنجی لحاظ شود، آن شیب تغییر هم تا حدودی سنجیدنی است و با تحلیل درست شیب تغییر، میتوان جلوی غافلگیری را گرفت و نتیجه نهایی را تا حدودی پیشبینی کرد. یک راه دیگر که قابل اعتناتر است و برای رسیدن به جواب دقت بیشتری دارد، صندوق رأی و انتخابات است و البته برای آن هم ملاحظاتی وجود دارد که فرض را بر این میگذاریم که همه آن ملاحظات در دسترس است و مشکلات کنترلناپذیر در راه اعلام نتایج و آمار واقعی مشارکت وجود ندارد. در هر صورت، حتی آن نظرسنجی هم برای این است که نهایتا بتوان پیش از برگزاری انتخابات به تصویری تا حدی روشن از آنچه قرار است رخ دهد، دست یافت. بگذارید موضوع را با اشاره به نکات و مواردی جلوتر ببرم.
در انتخابات مجلس پنجم، برای بسیاری از فعالان سیاسی، تصویری که در انتظارشان بود، روشن نبود و براساس آنچه از قبل پیشبینی میکردند، وارد فرایند انتخابات شدند و نتیجه حاصله، بهنوعی همه را غافلگیر کرد. بسیاری بر این گمان هستند که مهمترین رخداد آن انتخابات، معرفی سازمان تشکیلات رأی به نام کارگزاران بود، درحالیکه باید اشاره کرد غیر از این، رخداد دیگری هم خود را عیان کرد که شاید تا مدتها و حتی تا امروز جدی گرفته نشده است و آنهم رأی اولیها بودند. رأی اولیها در مجلس پنجم کسانی را به مجلس فرستادند یا در آستانه ورود به مجلس قرار دادند که بههیچوجه هویتی سیاسی نداشتند، بلکه میتوان از آن با مفهومی غیرسیاسی و تصویری از زندگی و بهواقع اجتماعی یاد کرد. برای نمونه، راهیابی فردی از شهرستان کرج که در افواه او را شبیه یکی از خوانندگان پیش از انقلاب میدانستند یا رأی درخورتوجه خانمی از تهران که با کمترین تبلیغات، آنهم بهشدت محدود و فقط اطراف دانشگاه تهران، بدون هیچ پشتیبانی مشخص، تا آستانه ورود به مجلس شورای اسلامی قرار گرفت. غیر از این در شهرهای دیگر و بهویژه شهرهای بزرگ هم از این نوع خبرها میرسید که کسانی، یا رأی لازم برای ورود به مجلس را کسب کرده بودند یا در آستانه ورود به مجلس متوقف شده بودند که حرف و حدیثهایی نیز درباره این توقفها و عاقبتشان شنیده میشد که هر طور بود، گذشت. باوجوداین آنچه اتفاق افتاد، فقط نوک قله کوه یخی بود که میشد دید و همه کوه یخ، خود را در انتخابات سال 76 به نمایش گذاشت؛ کوه یخی که اگر بررسی درستی انجام میگرفت، قبل از دوم خرداد هم میشد به وجود آن پی برد ولی هرچه بود، همه گروههای سیاسی آن ایام، چه به قصد و چه بدون قصد از مشاهده آن غافل ماندند و این غفلت سبب شد که انتخابات ریاستجمهوری سال 76 همه را غافلگیر کند، به طوری که برندگان و بازندگان آن انتخابات، برای نتایج حاصله آماده نباشند.
اما آنچه لازم است به آن اشاره شود، تکرار این غافلگیری در سالهای 88 و 92 بود ولی مهمترین غافلگیری اینها نبود. من بر این گمانم که مهمترین غافلگیری در انتخابات شورای شهر دوم رخ داد؛ انتخاباتی که شاید بتوان آن را آزادترین انتخابات پس از انقلاب مشروطه دانست ولی آنچه از همه مهمتر بود، نه برگزاری یک انتخابات ایدئال، بلکه سازمان رأی نیروهای سیاسی بود. انتخاباتی که نشان داد آنچه کمتر از سوی فعالان سیاسی به آن توجه میشود، نبود سازمان رأی محاسبهکردنی است و این سازمان رأی، بهویژه برای آنانی که سالها از تأثیرگذاری بر روند حوادث کنار کشیده بودند، بهشدت نحیف و لاغر بود و البته این اتفاق جدیدی نبود. مرور تاریخ فعالیت سیاسی در ایران نشان میدهد که چهبسا گروههایی در بعضی دورهها اقبال درخورتوجهی بین مردم داشتند، ولی با کاستن از فعالیت خود، در بزنگاههایی که حتی امکان حداقلی از حضور را داشتند، با آنکه بعدها دیگران بر شرافت اخلاقیشان اذعان داشتند، ولی دیگر توان و رمقی برای بازگشت به عرصه سیاسی نداشتند و تبدیل به فراموششدگانی از گذشته شدند. این را میتوان در جبهه ملی در دوران انقلاب و نهضت آزادی و نیروهای ملی-مذهبی در شورای شهر دوم دید. نیروهایی که اکثر مخالفان سابقشان امروز در شرافتشان شکی ندارند ولی کسی به اثرگذاری سیاسی آنها باور ندارد و شورای شهر دوم معیاری واقعی برای این موضوع است. و حالا به نظر میرسد بعد از سه دوره انتخابات مجلس یازدهم، ریاستجمهوری سیزدهم و مجلس دوازدهم، بخش بزرگی از اصلاحطلبان با نام «جبهه اصلاحطلبان ایران» هم به همان راه میروند. قطع رابطه انتخابی با سازمان رأی به این عنوان که کنار مردم میمانیم، به نظر میرسد که از آنها در نهایت یک جبهه ملی دیگر و نهضت آزادی دیگر میسازد و شاید برای همین است که اینان نتوانستند رخدادهای سال 1401 را پیشبینی کنند و در آن اثرگذار باشند، چراکه پیشاپیش با آن بدنه رأی اولی ارتباطی نداشتند، ارتباطی که هرچند بسیار محدود، در انتخابات میسر است و حالا هم شاید متوجه نیستند که این قطع ارتباط و شرطگذاری، انقطاع با سازمان رأی را به 10 سال خواهد رساند و قطعا پس از 10 سال، دیگر حتی اگر بهترین شرایط هم فراهم شود، نتیجهای بهتر از سال 1381 و شورای شهر دوم عایدشان نخواهد کرد و نهایتا شاید روزی دربارهشان بگویند آنها مردمانی شرافتمند بودند. همین و بس.