دغدغههای مردم و دغدغههای مسئولان
امروزه در بسیاری از کشورها سیاستمداران و دولتمردان از دغدغههای مردم دم میزنند و ادعا میکنند هدفشان برآوردن خواست مردم است. هرجا انتخابات در راه باشد، احزاب رقیب با طرح شعارهایی جذاب درک خود از خواستههای مردم را به تصویر میکشند و هر حزبی که بتواند رأیدهندگان را قانع کند که برنامههایش سازگار با خواستهها و انتظارات شهروندان است، گوی سبقت را از رقبایش خواهد ربود و سکان اجرائی کشور را در دست خواهد گرفت.
امروزه در بسیاری از کشورها سیاستمداران و دولتمردان از دغدغههای مردم دم میزنند و ادعا میکنند هدفشان برآوردن خواست مردم است. هرجا انتخابات در راه باشد، احزاب رقیب با طرح شعارهایی جذاب درک خود از خواستههای مردم را به تصویر میکشند و هر حزبی که بتواند رأیدهندگان را قانع کند که برنامههایش سازگار با خواستهها و انتظارات شهروندان است، گوی سبقت را از رقبایش خواهد ربود و سکان اجرائی کشور را در دست خواهد گرفت. ازاینرو انتخابات را میتوان بهعنوان راهی برای کشف خواست و اراده واقعی مردم تعریف کرد. با این حال گاه شرایطی پیش میآید که متولیان امر در کنار برگزاری انتخابات برای تشکیل پارلمان و دولت، به برگزاری همهپرسی برای مشخصشدن نظر واقعی مردم در باب موضوعی خاص اقدام میکنند. صرف اندیشیدن به چنین اقدامی این معنی را دارد که حتی برگزاری انتخابات آزاد و تشکیل پارلمان و دولت هم برای کشف دغدغههای واقعی مردم کافی نیست. دقیقا بههمیندلیل تدوینکنندگان قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ در اصل ۵۹ امکان برگزاری همهپرسی را مورد توجه قرار دادند.
با این حال سپهر سیاسی کشورمان و نظام برگزاری انتخابات به گونهای شکل گرفته است که برگزاری انتخابات لزوما به کشف دغدغههای شهروندان و به قدرت رسیدن سیاستمدارانی که بیشترین همسویی را با دغدغههای مردم دارند، منتهی نمیشود. در طول بیش از چهار دهه گذشته، دولتها و دولتمردان بهتدریج از کشف دغدغههای مردم و تلاش برای کاهش رنجهای اقشار آسیبپذیر جامعه فاصله گرفتند. در سال ۱۳۵۹ نخستوزیر وقت شهید رجایی در یک سخنرانی خطاب به مردم گفت اگر عملکرد دولت منتهی به بهبود سطح زندگی فقرا نشد، بر سر من فریاد بزنید که: «رجایی! مستضعفان هنوز چیزی گیرشان نیامده».
اما ۲۵ سال بعد دولتی روی کار آمد که هرچند در دوران انتخابات شعار آوردن درآمد نفت بر سر سفره مردم را میداد، اما در عمل مهمترین دغدغهاش مدیریت جهان و تشدید تنشها و بحرانها بود که درنتیجه تحریمهای ظالمانه بر ملت ایران تحمیل شد.
بهاینترتیب دورانی در تاریخ معاصر کشورمان شکل گرفته است که دغدغههای فکری و اولویتهای سیاستگذاری بسیاری از مسئولان و چهرههای متنفذ با دغدغههای مردم کوچه و خیابان فاصلهای نجومی یافته است. گویاترین شاهد این مدعا برخورد مردم و مسئولان با پدیده فیلترینگ است. سخنگوی دولت میگوید ۸۵ درصد مردم از فیلترشکن استفاده میکنند. به بیان دیگر، عموم مردم از تبعات سیاست فیلترینگ رنج میبرند و بهناچار برای دورزدن آن متقبل هزینه میشوند. اما نمایندگان منتخب همین مردم بعد از استقرار در خانه ملت، اولین کارشان تلاش برای کاهش دسترسی مردم به فضای مجازی است!
در چنین فضایی هرچند در ایام انتخابات ممکن است برخی نامزدها شعارهای آنچنانی بدهند و مدعی دفاع از حقوق مردم بشوند، اما در عمل چون نیازی به حمایت مردم ندارند، هرگز برای جلب همراهی مردم قدمی برنمیدارند و بهجای به دست آوردن دل مردم، فقط برای به دست آوردن دل صاحبان قدرت تلاش میکنند، چون برای ماندن در منصب خود بیشتر از رأی مردم، نیازمند حمایت قدرتمندان هستند. نتیجه نامطلوب و دردناک فاصلهگرفتن دغدغههای مسئولان و دغدغههای مردم همانا مغفولماندن بعضی اصول قانون اساسی است که حقوق مسلمی مانند مسکن، بهداشت و آموزش همگانی رایگان را برای همه مردم به رسمیت شناخته است. در چنین شرایطی اصلا جای شگفتی ندارد که ببینیم مثلا فلان شهر کوچک که تنها بیمارستانش پزشک مقیم ندارد، میدان فعالیت شش دانشکده است و واحد خواهران حوزه علمیهاش سالانه ۱۲۰ نفر دانشجو میپذیرد.
از منظر دانش کشورداری دولتمردان مجاز هستند در تقابل بین اهداف کوتاهمدت و اهداف بلندمدت رشد اقتصادی، اولویت را به گروه دوم بدهند، درحالیکه ممکن است خواست مردم انتخاب گروه اول باشد. در چنین شرایطی دولتمردان باید بهجای گرفتارشدن در تله سیاستهای پوپولیستی و جلب رضایت رأیدهندگان، تلاش کنند تا مردم را با خود همداستان کنند و با بیان صادقانه واقعیتها مردم را به مقدمداشتن اهداف بلندمدت مجاب کنند.
اما بهراستی فاصله بین دغدغههای مردم و مسئولان از نوع تقابل بین اهداف بلندمدت و کوتاهمدت است؟ آیا برخی احزاب کمطرفدار اما متنفذ و صاحب تریبون اصلا اعتنایی به اهداف رشد اقتصادی کشور، چه بلندمدت و چه کوتاهمدت، میکنند؟ پیشینیان رِند و نکتهسنج ما تقابل بین دغدغههای مردم و دغدغههای قدرتمندان صاحبمنصب را در این بیت عامیانه ولی پرمحتوا خلاصه کردهاند که:
یکی میمرد ز درد بینوایی/
یکی میگفت: عمو! زردک میخواهی؟
فاصله بین دغدغه مسئولان و دغدغههای مردم، یا فاصله بین بیدردی و درد را باید بیماری مهلکی تلقی کرد که میتواند نشاط و بالندگی را از جامعه بگیرد و شهروندان را خاکسترنشین سرزمین افلاس کند. راه گریز از دام این بیماری مرگبار فقط و فقط اصلاح بنیادین سپهر سیاسی جامعه و بازآرایی فضای رقابت حزبی براساس قوانین بازی منصفانه و احترام به رأی و خواست مردم است.