|

ملاحظات آینده دونالد ترامپ در سیاست خارجی

ایالات متحده آمریکا، تغییر موازنه قدرت را در سیاست سخت و نرم خارجی خود نمی‌پذیرد و همچنان درصدد خواهد بود بر تمام یا بخشی از نظام بین‌الملل حکمرانی و تسلط داشته باشد؛ اگرچه نوع روابط خود را به گونه‌ای دیگر تعریف خواهد کرد اما ثبات بین‌المللی در اولویت سیاست خارجی‌اش خواهد بود و برخلاف کسانی که مدعی‌اند دوره پرآشوبی در نظام بین‌الملل رخ خواهد داد، تصور می‌شود حفظ و حتی ارتقای نظم موجود در دستور کار ایشان قرار گیرد و ثبات هژمونیک همچنان دنبال شود که در آن درجاتی از نظم سلسله‌مراتبی حاکم است، یا سیستم آنارشی یعنی سیستمی که فاقد اقتدار مرکزی بین‌المللی است، پیگیری خواهد شد.

ایالات متحده آمریکا، تغییر موازنه قدرت را در سیاست سخت و نرم خارجی خود نمی‌پذیرد و همچنان درصدد خواهد بود بر تمام یا بخشی از نظام بین‌الملل حکمرانی و تسلط داشته باشد؛ اگرچه نوع روابط خود را به گونه‌ای دیگر تعریف خواهد کرد اما ثبات بین‌المللی در اولویت سیاست خارجی‌اش خواهد بود و برخلاف کسانی که مدعی‌اند دوره پرآشوبی در نظام بین‌الملل رخ خواهد داد، تصور می‌شود حفظ و حتی ارتقای نظم موجود در دستور کار ایشان قرار گیرد و ثبات هژمونیک همچنان دنبال شود که در آن درجاتی از نظم سلسله‌مراتبی حاکم است، یا سیستم آنارشی یعنی سیستمی که فاقد اقتدار مرکزی بین‌المللی است، پیگیری خواهد شد.

این سیستم می‌خواهد توضیح دهد که چگونه همکاری می‌تواند بین قدرت‌های بزرگ ظهور یابد و چگونه نظم‌های بین‌المللی، مقررات، هنجارها و نهادها پدیدار و حفظ می‌شوند. پیش‌بینی اساسی این نظریه آن است که هر نظم بین‌المللی تنها تا آنجا ثبات دارد که روابط اقتدار در آن به وسیله توزیع اساسی قدرت حفظ شود. براساس‌ این نظریه نظم جهانی شدن کنونی از طریق قدرت آمریکا حفظ می‌شود و این احتمال وجود دارد که از طرف بازیگرانی از قبیل چین که در حال قدرت‌گرفتن است به چالش کشیده شود، بنابراین تلاش و پیگیری می‌شود تا نظریه انتقال قدرت انجام نشود. نتیجه می‌گیریم که دولت‌های مسلط ترجیح می‌دهند که رهبری را در دست داشته باشند. هر‌چه دولت‌ها در مقایسه با دولت مسلط قوی‌تر شوند، احتمال اینکه رهبری آن قدرت را به چالش بکشند، بیشتر است و احتمال این برخورد هنگامی که قدرت دو طرف به سمت هم‌ترازی نزدیک‌تر می‌شود، بیشتر می‌شود. برای نمونه هرچه چین قوی‌تر شود، احتمال نارضایتی‌اش از نظم جهانی به رهبری آمریکا بیشتر می‌شود و امکان تغییر قدرت می‌تواند صورت گیرد.

در درون این نظریه پیش‌بینی می‌شود که یک جنگ یا دست‌کم یک رقابت به سبک جنگ سرد بین ایالات‌ متحده و چین محتمل است، مگر اینکه رشد چین کندتر شود یا واشنگتن راهی برای برآورده‌کردن ترجیحات چین بیابد. دراین‌بین اتحادیه‌های مقابل ایالات متحده بسیار مهم است و باید به نوعی خنثی و بی‌اثر شود. اتحاد کشورهای سازمان همکاری شانگهای و بریکس که در‌واقع یک توافق‌نامه امنیتی، سیاسی و اقتصادی به شمار می‌روند، به‌ویژه نزدیکی و اتحاد چین و روسیه خطرساز است؛ پس حتما عکس‌العمل جدیدی را از طرف ایالات متحده در بر خواهد داشت، آمریکا و ترامپ ‌‌روی اتحادیه اروپا و ناتو زیاد سرمایه‌گذاری نخواهد کرد، چون برای آمریکا و شهروندان آن هزینه زیادی خواهد داشت، با تضعیف‌شدن روسیه، چین قدرت بلامنازع خواهد بود.

پس رام‌کردن این قدرت اولویت اصلی سیاست خارجی است. جنگ با چین در قالب وضع تعرفه‌های تجاری و اقتصادی شکل خواهد گرفت تا ضرباتی کاری بر اقتصاد آن کشور وارد شود. اکنون زمان مناسبی برای کشورهای مستقل باقی مانده تا بدون هیچ لکنت زبانی با ایالات‌ متحده آمریکا دیپلماسی مستقیم و مستقل داشته باشند. فصل حل منازعات و مبادله تجاری ایران با این کشور است. آمریکا الان بیش از هر فصل دیگری دنبال بده‌بستان در سیاست خارجی است و بر‌خلاف نظری که تصور می‌شود دونالد ترامپ دنبال جنگ و مجادله است، او سودای ارتقای زندگی شهروندان آمریکا را در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فناوری و... دارد و این سیستم و فضا را در خارج از ‌سیستم پیگیری می‌کند. پلیتیک‌های سیاسی و دیپلماسی قوی این فرد را رام می‌کند. در چنین شرایطی که کشورمان با اوضاع سخت اقتصادی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند، کانون توانمند قدرت ما می‌تواند امتیازات اقتصادی و مالی زیادی را از رقیب و دشمن دیرین خود کسب کند و موجب سرمایه‌گذاری کلان در کشور شود. مذاکره مستقیم و روبه‌رو برای گرفتن حق ملت که در حال پایمال‌شدن است، نباید با تلف‌شدن زمان از دست برود.