در حاشیه کتاب «اهمیت امر زیبا در زمانه ما»
فلسفه هنر گادامر
گادامر در کتابی مختصر که با عنوان «اهمیت امر زیبا در زمانه ما» به فارسی ترجمه شده، اصلیترین محورهای فلسفه خود را معرفی کرده و شرح داده است. این کتاب را که درواقع مقالهای بلند از گادامر است، میتوان مکمل بخش نخست کتاب «حقیقت و روش» دانست.
شرق: گادامر در کتابی مختصر که با عنوان «اهمیت امر زیبا در زمانه ما» به فارسی ترجمه شده، اصلیترین محورهای فلسفه خود را معرفی کرده و شرح داده است. این کتاب را که درواقع مقالهای بلند از گادامر است، میتوان مکمل بخش نخست کتاب «حقیقت و روش» دانست.
«اهمیت امر زیبا در زمانه ما»، که با ترجمه فریدا فرنودفر در نشر بیدگل منتشر شده، درواقع مجموعه سخنرانیهای گادامر در دانشگاه سالزبورگ از 29 جولای تا 10 آگوست 1974 است و او در آن بیش از هر چیز به این پرسش پرداخته که هنر مدرن چیست و چه چیزی را میتوان اثر هنری نامید و به عبارت بهتر گادامر در اینجا تلاش کرده نشان دهد که چگونه میتوان با اثری انتزاعی بهعنوان یک اثر هنری مواجه شد. او در این متن درخورتوجهش با قائلشدن مشروعیت جدید برای هنر معاصر تلاش کرده تا کارکرد و معنای هنر معاصر را با توسل به پویایی تمدنی که آن را به وجود آورده است، برای ما روشن کند.
مترجم کتاب در پیشگفتارش توضیحاتی درباره نوشتار گادامر داده است که به درک بهتر متن کمک میکند. گادامر در بخش آغازین این کتاب، تحلیلی فلسفی از پدیده هنر به طور کلی به دست میدهد. پرسش محوری او این است که هنر مدرن ما چیست؟ مترجم نوشته است که برای بهدستدادن پاسخی به این پرسش باید میان آنچه روزگاری هنر شناخته میشد و آنچه امروزه ذیل هنر فهمیده میشود، ارتباط برقرار کرد. گادامر میکوشد افقی را بگشاید که در آن گسست هنر مدرن از سنت و تداوم سنت در هنر مدرن را توأمان نشان دهد. او برای این کار به تحلیل مبانی انسانشناختی تجربه هنری و استتیک، یعنی «بازی، نماد و عید» میپردازد. به اعتقاد او این سه مفهوم نقشی اولیه در حیات بشری ایفا میکنند و اشتراکات زیادی با تجربه هنری دارند.
فریدا فرنودفر در بخشی از پیشگفتارش درباره دلیل ترجمه این اثر گادامر نوشته: «آنچه مرا به تعمق در این نوشتار غامض و البته بهغایت گیرای گادامر -که هر جملهاش چهبسا در حکم یک کتاب باشد- ترغیب کرد، موضع متفاوت او در قبال پرسش از زیبایی در هنر مدرن است. با خواندن این نوشتار و دریافت شباهتها و بهویژه تفاوتهای بسیار میان رویکرد گادامر و آرتور دانتو، که سالها پیش کتاب آنچه هنر است او را به زبان فارسی ترجمه کرده بودم، بر آن شدم که این نوشتار گادامر را هم به فارسی درآورم. گادامر و دانتو تأکید دارند بر اینکه فهم چیستی هنر به رسالتی برای اندیشه و فلسفه مبدل شده است، و دغدغه مشترکشان روشنساختن رابطه هنر مدرن و زیباییشناسی است».
امیر مازیار هم مقدمهای با عنوان «فلسفه هنر گادامر» برای این کتاب نوشته و در آن ازجمله به این نکته اشاره کرده که محتوای این اثر را میتوان با بخش نخست کتاب «حقیقت و روش» مقایسه کرد. او میگوید بحث گادامر در این اثر از دو بخش اصلی تشکیل شده: مقدمهای که پرسشهای اصلی و دیدگاههای تاریخی مربوط به آنها را ذکر میکند، و بدنه مقاله که تلاش میکند براساس سه مفهوم محوری بازی، نماد و عید چیستی اثر هنری را روشن کند. او همچنین در این مقدمه توضیح میدهد که مسئله اصلی در فلسفه هنر گادامر نسبت هنر و حقیقت است. گادامر میخواهد نشان دهد که مهمترین کار هنر کشف و آشکار ساختن حقیقت است، و به همین دلیل است که بحث هنر چنین جایگاه مهمی در «حقیقت و روش» پیدا میکند. او در این کتاب میخواهد از آشکار شدن حقیقت در هنر شاهد بیاورد که قلمرو کشف حقیقت منحصر به آنچه عقلانیت دوره جدید ادعا میکند، یعنی علم و روش علمی، نیست و هنر یکی از عرصههای مهمی است که در آن بدون بهکارگیری روش و خارج از قلمرو علوم تجربی یا عقل فلسفی به حقیقت دست پیدا میکنیم.
در بخش ابتدایی کتاب «اهمیت امر زیبا در زمانه ما» میخوانیم: «این مطلب که در پرسش از توجیه هنر با موضوعی نه صرفا جدید و روزآمد، بلکه بس کهن سروکار داریم، به عقیده من، مسئلهای است حائز اهمیت بسیار. من در مقام محقق نخستین تلاشهای فکریام را به این مسئله اختصاص دادم و رسالهای با عنوان افلاطون و شاعران (۱۹۳۴) منتشر کردم. درواقع تا آنجا که میدانیم، با اقامه طرز نگرش جدید فلسفی و دعوی جدید در باب شناخت از سوی اندیشه سقراطی بود که هنر برای نخستینبار در تاریخ مغربزمین ملزم به اثبات مشروعیت خود شد. در اینجا نخستین بار عیان شد که بدیهی نیست که انتقال محتوای سنتیِ درآمده در قالب تصویر و روایت، با وجود ابهامی که درباره دریافت و تفسیر آنها وجود دارد، حقِ حقیقتی را داشته باشد که مدعی آن است، بنابراین درواقع این موضوعی کهن و جدی است که همواره زمانی مطرح میشود که ادعای جدیدی در باب حقیقت در مقابلِ شکل سنتی آن قرار میگیرد که کماکان خود را در قالب ابداع شاعرانه یا زبان فرم هنری به بیان درمیآورد. اجازه دهید به فرهنگ عهد باستان متأخر و خصومت آن نسبت به تصاویر بیندیشیم که اغلب با اظهار تأسف همراه بود. در آن ایام که دیوارها را با نمای مرمر، موزاییک و تزیینات میپوشاندند، هنرمندان تجسمی آن دوران از به سر آمدن دوره آنها گله داشتند. زمانی که با ظهور امپراتوری روم تحدید یا حذف آزادی در سخنوری و آفرینش شاعرانه به جهان عهد باستان متأخر تحمیل شد، اتفاقی مشابه این پیش آمد. تاکیتوس در گفتوگوی معروفش با عنوان محاورهای در باب سخنوری، که به مسئله افول هنر سخنوری میپردازد، درباره این وضعیت ابراز تأسف کرد. اما اجازه دهید به آنچه مهمتر از همه است بیندیشیم، یعنی به موضعی که مسیحیت در قبال سنت هنریای اتخاذ کرد که خود را در آن یافت، و ما با این کار بیش از آنچه در ابتدا تصور میشود، به وضعیت امروزین خودمان نزدیکتر میشویم. تصمیم به نفی شمایلشکنی که در مسیر تحولات بعدی کلیسای مسیحی در هزاره نخست، بهویژه در خلال سدههای ششم و هفتم محقق شد، تصمیمی سکولار بود. در آن ایام کلیسا برای معنابخشی به زبان فرم هنرمندان تجسمی و بعدتر به فرمهای بیان در شعرسرایی و هنر روایی به راه جدیدی دست یافت و بهاینترتیب مشروعیت جدیدی برای هنر به ارمغان آورد».