|

خصلت جنبشی جامعه ایرانی

جنبش‌های اجتماعی-سیاسی به‌عنوان ساختارها و راهبردهایی برای به چالش کشیدن قدرت سیاسی از سوی مردم عادی عمدتا محصول انقلاب صنعتی، رشد شهرنشینی و انتشار دانش در جامعه هستند و در دو، سه سده گذشته نقش مهمی در تعیین دستورکار سیاسی داشته‌اند.

کوروش احمدی دیپلمات پیشین

جنبش‌های اجتماعی-سیاسی به‌عنوان ساختارها و راهبردهایی برای به چالش کشیدن قدرت سیاسی از سوی مردم عادی عمدتا محصول انقلاب صنعتی، رشد شهرنشینی و انتشار دانش در جامعه هستند و در دو، سه سده گذشته نقش مهمی در تعیین دستورکار سیاسی داشته‌اند. در کنار جنبش‌های کارگری، جنبش‌های برابری‌طلبانه زنان و اقلیت‌های نژادی و قومی، آزادی بیان فزاینده به علت تضعیف کنترل‌های سیاسی نیز ظرفیت بالقوه دیگری برای اعتراضات بالقوه ایجاد کرده‌ است. این روندها که زمینه‌ساز رشد امکانات بالقوه برای اعتراضات اجتماعی و سیاسی در اروپا بود، به‌تدریج به جوامع غیراروپایی نیز سرایت کرد. اگرچه عوامل اشاره‌شده هنوز در این جوامع بسیار ضعیف بود؛ اما اعتراض به سلطه مستقیم یا غیرمستقیم استعمار اروپایی نقش مهمی در سوق‌دادن این جوامع در جهت جنبشی‌شدن ایفا کرد. جامعه ایران یکی از جوامع غیراروپایی است که یک سابقه و سنت نیرومند جنبشی دارد و زودتر از دیگر جوامع مشابه وارد مرحله جنبشی شد. کنش‌های اعتراضی ایرانیان از نیمه دوم قرن نوزدهم حول دو محور اصلی، یعنی مبارزه با نفوذ خارجی و مبارزه با استبداد داخلی، شکل گرفت و آنچه را که «نهضت ملی» نامیده شد، به‌ وجود آورد. جنبش تنباکو، انقلاب مشروطیت، جنبش ملی 1332-1320 و مجموعه جنبش‌هایی که به فروپاشی سلطنت در بهمن 57 انجامید، برخی از فرازهای مهم کنش اعتراضی ایرانیان در 150 سال گذشته بوده‌ است. جنبش تنباکو یک تحول عظیم تاریخی بود؛ چراکه در آن «رعیت» توانست برای نخستین‌بار در تاریخ ایران یک پادشاه خودکامه را به عقب‌نشینی وادارد. جنبش مشروطه در حالی دومین عقب‌نشینی بزرگ را به پادشاه خودکامه تحمیل کرد که مبانی نظری آن در چندین دهه از طرف شماری از نویسندگان و فعالان اجتماعی در راستای مشروط و محدود‌کردن قدرت پادشاه از طریق مقیدکردن او به قانون ایجاد شده‌ بود.  با استقرار مشروطه، جامعه جنبشی ایران وارد مرحله جدیدی شد. این بار دو تفسیر متضاد از قانون اساسی مشروطه به محتوای اصلی جنبش‌های اجتماعی و سیاسی در ایران تبدیل شد: تفسیر لیبرالی از قانون اساسی مجلس را مرکز ثقل سیاست در ایران می‌دانست. درحالی‌که تفسیر اقتدارگرایانه سلطنتی همچنان در پی حفظ نقش فائقه برای دربار در سیاست ایران و خنثی‌کردن دستاورد مشروطه در عمل بود. «سیاست خارجی» نیز که تا 1332 عمدتا در قالب «شرکت نفت انگلیس و ایران» عمل می‌کرد و در پی تقویت تفسیر دوم بود، همچنان یکی از دو هدف اصلی جنبش اعتراض در ایران بود. خصلت جنبشی در 150 سال گذشته موجب شده تا قدرت سیاسی حداقل پنج بار به لحاظ ماهوی دست به دست شود (مطلقه به مشروطه، مشروطه به مطلقه، مطلقه به حکومت ملی، حکومت ملی به مطلقه، فروپاشی مطلقه و برآمدن جمهوری اسلامی). شاید کمتر جامعه غیرغربی را بتوان یافت که از نظر خصلت جنبشی قابل قیاس با جامعه ایران باشد. خصلت جنبشی در حالی به‌این‌ترتیب در جامعه ایران تزریق شد که به‌ندرت در دیگر کشورهای غیرغربی مشابه آن دیده می‌شد. به‌این‌ترتیب چنین سابقه و سنتی به‌عنوان ویژگی جامعه ایرانی شکل گرفت و منبع الهام و تجربه برای نسل‌های بعدی شد. در چنین بستری، در چند دهه گذشته تحولاتی در جامعه روی داده که موجب تداوم و تقویت خصلت جنبشی و ادامه بی‌قراری و بی‌تابی در جامعه ایران شده‌ است. در رأس این تحولات می‌توان به افزایش سرعت جداشدن فرد ایرانی از ساختارهای سنتی و غالب‌شدن خصلت فردی-شهروندی در جامعه اشاره کرد. اکنون از ساختار و ذهنیت ایلیاتی که حدود هزار سال بر نظام سیاسی ایران غلبه داشت، چیزی باقی نمانده است. این در حالی است که در شماری از کشورهای منطقه علقه‌های عشیره‌ای در رابطه بین حکومت و مردم یکی از موانع رشد خصلت جنبشی در آن جوامع است. آنچه بر جامعه ایرانی طی چند دهه گذشته از نظر افزایش شکاف بین‌نسلی، تحول در تغییر نوع رابطه جامعه با مراجع دینی، تضعیف مردسالاری، افزایش تحصیلات و استقلال اقتصادی زنان و عدم ترجمه متناسب آن به بهبود موقعیت اجتماعی‌-اقتصادی آنان و... گذشته، منشأ دگرگونی‌های عظیمی بوده‌ است. این تحولات بنیادی به نوبه خود زمینه‌ساز رشد جنبش‌هایی در سطح خرد مانند اعتراضات کارگری، معیشتی، دانشجویی، صنفی و اعتراضاتی در ارتباط با مسئله آب، محیط زیست، ورشکستگی بانک‌ها و... نیز بوده است. هم‌زمان، شاهد «ناجنبش‌ها» نیز در جامعه هستیم که از آن جمله می‌توان به انواع کنش‌های اجتماعی در بین زنان، جوانان، چهره‌های مشهور و... اشاره کرد. جامعه با نوع دیگری از اعتراض که می‌توان آن را اعتراض انفعالی نامید؛ مانند خودکشی و مهاجرت نیز مواجه است. اینکه سازمان بهزیستی به‌تازگی از ارائه خدمات به هفت‌ میلیون نفر در 1401 برای پیشگیری از خودکشی خبر داده و رصدخانه مهاجرت ایران نیز میل به مهاجرت در ایران را بیش از یک‌سوم دانسته، بسیار گویا است. در کنار این روندها، دسترسی حداقل 70‌درصدی مردم به رسانه‌های خارج از کنترل حاکمیت نیز فاکتور مهمی است که باید در معادله منظور شود. جامعه ایرانی را باید از نظر خصلت جنبشی یکی از استثنائی‌ترین جوامع دانست. مسئولان کنونی نیز باید بدانند که اگر جامعه ایرانی دارای چنین خصلتی نبود، اساسا قدرت به آنها نمی‌رسید. این واقعیت که خصلت جنبشی جامعه ایرانی در چند دهه گذشته حفظ و تقویت شده، حاکی از ضرورت توجه واقعی قدرت سیاسی به مطالبات جامعه است.