نگاهی به فیلم «شبی که ماه کامل شد»
یک روایت جسورانه
محسن جعفریراد
مطرحترین فیلم نرگس آبیار تا پیش از این، «شیار 143» بود که هم در جشنواره فجر خوش درخشید و هم نظر منتقدان را جلب کرد، اما سوژه بکر و ملتهب فیلم تازه او؛ یعنی «شبی که ماه کامل شد»، همه را نگران کرد که کارگردان شیار 143 و نفس، چطور میتواند داستان روانفرسای جنون فرد عاشقی را که همسرش را به قتل میرساند به تصویر بکشد، اما نتیجه کار، فراتر از حد انتظار میرود.
استفاده از دوربین روی دست و ساختار بیآلایش با دقت به تکانههای شدید دوربین و فلوفوکوسهای بسیار باعث میشود که در نیمه اول فیلم شاهد یک شاعرانه ناب در دل طبیعت رنگارنگ باشیم یا خانهای که بساط عقد را در آن چیدهاند، اما یک چیز این خانه را به «خانهای روی آب» شبیه میکند؛ نگاههای خوفناک مادر داماد که مدام به او هشدار میدهد که وارد این خانه نشود. زمان میگذرد و بعد از گشتوگذار عبدالحمید و فائزه در کویوبرزن و ساختار ویدئوموزیکگونه فیلم، حالا شرارههای خشم نمایان میشود و کمکم پی میبریم که عاشق داستان ما، یکی از اعضای اصلی گروهک جندالله است.
کارگردان با کمی افراطوتفریط، هم فیلم را سانتیمانتال میکرد و هم ایدئولوژیزده، اما چون اساس روایت را بر پایه روابط انسانی گذاشته، برای او پیوست و گسست رابطه زوج داستان مهم است و دیگر هیچ. طراحی صحنه ظریف فیلم که آینههای متعددی در طول فیلم گنجانده شده که هر یک، بار معنایی خاصی را تداعی میکند، بهخصوص آینههای خانهای که فائزه در آن اسیر شده، چهرهپردازی استادانه که واقعا در نگاه اول، فرشته صدرعرفایی شناخته نمیشود یا شبنم مقدمی و هوتن شکیبا که کاملا با نقش آمیخته شدهاند یا موسیقی فیلم که کارگردان این ریسک را کرده که از موسیقی بومی سیستانوبلوچستان استفاده کند، کاملا با فضاسازی فیلم انطباق دارد.
اما مهمترین برگ برنده فیلم، حالوهوای مستندگونهای است که آبیار به جسم و جان فیلم بخشیده است تا علاوهبر اینکه اولین کارگردان زن باشد که صحنههای اکشن ساخته، اولین کارگردانی باشد در سینمای حرفهای که دو عامل مهم کار خود؛ یعنی فیلمبردار و تدوینگر را به دو سینماگر فعال و موفق عرصه مستند سپرده که حاصل کار نیز موفقیتآمیز بوده است و نشان میدهد که آبیار ذهنیت انتخابگر و پرریسکی دارد. سامان لطفیان که از مطرحترین کارهایش میتوان به فیلم «آتلان» اشاره کرد، بهعنوان فیلمبردار به پسزمینه و پیشزمینه، بهخصوص در نیمه شاعرانه فیلم بهخوبی توجه کرده و در نیمه دوم هم دوربین او با صلابت رفتار میکند، بهخصوص در صحنههایی که در محوطه خانه فائزه را زندانی کردهاند که مدام سرک میکشد، نماهایی که در پیشزمینه نردههای بتونی و در پسزمینه چهره فائزه نمایان است یا تصاویر او در تکههای آینه که انگار او را قرار است به یک خودباوری برساند و یادمان باشد که این توجه به آینه از ابتدای فیلم نگاه نشانهشناختی کارگردان را نشان میدهد.
حمید نجفیراد نیز که آخرین مستندش، فیلم تحسینشده «در جستوجوی فریده» است، باید این تصاویر مستندنمایانه را قوام میبخشید و در پیوند برشها و کاتها، پیوستگی و گسستگی زوج داستان را ملموس نشان میداد که حاصل کار نشان میدهد موفق بوده است. نجفیراد که آبیار هنگام دریافت سیمرغ کارگردانی در جشنواره فجر، به نوعی او را منجی راشهای فیلم معرفی کرد، باعث شد که سوژهای که پتانسیل افراطوتفریط را داشت، دقیقا در یک مرز معتدل قرار بگیرد.
نکته آخر: در شرایطی که همه به هم مشکوکیم و همه دچار توهم توطئه هستیم، فیلمی ساخته شده که توجه و استقبال داور و منتقد و مخاطب و خاص و عام را جلب کرده و در اکران نیز با وجود فیلم پرستاره کمال تبریزی- اسمش را نمیبریم، چون باعث اعتبارش میشود!- در صدر فروش قرار دارد، اما چرا سعی میکنیم ذرهبینبهدست، فراتر از فیلم، به سراغ سوزن در انبار کاه بگردیم؟! اینکه بودجه فیلم از کجا آمده، چه کسی سرمایهگذاری کرده، فیلم سفارشی بوده و... آیا مثلا برای بینندگان خارجی، کنجکاوی ایجاد میکند؟! نه. او صرفا جهان معنایی درون فیلم را نشانه میگیرد که اگر «تازه» بود کارهای بعدی کارگردان را دنبال کند. نه مثل ما که قبل از اینکه فیلم را دیده باشیم، بدوبیراه نثارش میکنیم و آن را با خطکش سیاسی و حزبی و جناحی اندازه میگیریم، غافل از اینکه، تهیهکننده بارها گفته که پول مشکوکی در کار نبوده، اصلا جاهایی که باید از آنها حمایت میکردند، نکردند و با دستخالی این فیلم را ساخته است.
پس سوای حواشی و فرامتن فیلم، با خیال آسوده فیلمی را تماشا کنید که هم صحنههای عاشقانه دارد، هم صحنههای تعقیبوگریز- البته به معنای دقیق کلمه هیجانآور و پرتعلیق- هم داستانی برای گفتن دارد و هم نگاه انسانی مستتر در آن که میتواند ساعتها و روزها، شما را با خود درگیر کند.
مطرحترین فیلم نرگس آبیار تا پیش از این، «شیار 143» بود که هم در جشنواره فجر خوش درخشید و هم نظر منتقدان را جلب کرد، اما سوژه بکر و ملتهب فیلم تازه او؛ یعنی «شبی که ماه کامل شد»، همه را نگران کرد که کارگردان شیار 143 و نفس، چطور میتواند داستان روانفرسای جنون فرد عاشقی را که همسرش را به قتل میرساند به تصویر بکشد، اما نتیجه کار، فراتر از حد انتظار میرود.
استفاده از دوربین روی دست و ساختار بیآلایش با دقت به تکانههای شدید دوربین و فلوفوکوسهای بسیار باعث میشود که در نیمه اول فیلم شاهد یک شاعرانه ناب در دل طبیعت رنگارنگ باشیم یا خانهای که بساط عقد را در آن چیدهاند، اما یک چیز این خانه را به «خانهای روی آب» شبیه میکند؛ نگاههای خوفناک مادر داماد که مدام به او هشدار میدهد که وارد این خانه نشود. زمان میگذرد و بعد از گشتوگذار عبدالحمید و فائزه در کویوبرزن و ساختار ویدئوموزیکگونه فیلم، حالا شرارههای خشم نمایان میشود و کمکم پی میبریم که عاشق داستان ما، یکی از اعضای اصلی گروهک جندالله است.
کارگردان با کمی افراطوتفریط، هم فیلم را سانتیمانتال میکرد و هم ایدئولوژیزده، اما چون اساس روایت را بر پایه روابط انسانی گذاشته، برای او پیوست و گسست رابطه زوج داستان مهم است و دیگر هیچ. طراحی صحنه ظریف فیلم که آینههای متعددی در طول فیلم گنجانده شده که هر یک، بار معنایی خاصی را تداعی میکند، بهخصوص آینههای خانهای که فائزه در آن اسیر شده، چهرهپردازی استادانه که واقعا در نگاه اول، فرشته صدرعرفایی شناخته نمیشود یا شبنم مقدمی و هوتن شکیبا که کاملا با نقش آمیخته شدهاند یا موسیقی فیلم که کارگردان این ریسک را کرده که از موسیقی بومی سیستانوبلوچستان استفاده کند، کاملا با فضاسازی فیلم انطباق دارد.
اما مهمترین برگ برنده فیلم، حالوهوای مستندگونهای است که آبیار به جسم و جان فیلم بخشیده است تا علاوهبر اینکه اولین کارگردان زن باشد که صحنههای اکشن ساخته، اولین کارگردانی باشد در سینمای حرفهای که دو عامل مهم کار خود؛ یعنی فیلمبردار و تدوینگر را به دو سینماگر فعال و موفق عرصه مستند سپرده که حاصل کار نیز موفقیتآمیز بوده است و نشان میدهد که آبیار ذهنیت انتخابگر و پرریسکی دارد. سامان لطفیان که از مطرحترین کارهایش میتوان به فیلم «آتلان» اشاره کرد، بهعنوان فیلمبردار به پسزمینه و پیشزمینه، بهخصوص در نیمه شاعرانه فیلم بهخوبی توجه کرده و در نیمه دوم هم دوربین او با صلابت رفتار میکند، بهخصوص در صحنههایی که در محوطه خانه فائزه را زندانی کردهاند که مدام سرک میکشد، نماهایی که در پیشزمینه نردههای بتونی و در پسزمینه چهره فائزه نمایان است یا تصاویر او در تکههای آینه که انگار او را قرار است به یک خودباوری برساند و یادمان باشد که این توجه به آینه از ابتدای فیلم نگاه نشانهشناختی کارگردان را نشان میدهد.
حمید نجفیراد نیز که آخرین مستندش، فیلم تحسینشده «در جستوجوی فریده» است، باید این تصاویر مستندنمایانه را قوام میبخشید و در پیوند برشها و کاتها، پیوستگی و گسستگی زوج داستان را ملموس نشان میداد که حاصل کار نشان میدهد موفق بوده است. نجفیراد که آبیار هنگام دریافت سیمرغ کارگردانی در جشنواره فجر، به نوعی او را منجی راشهای فیلم معرفی کرد، باعث شد که سوژهای که پتانسیل افراطوتفریط را داشت، دقیقا در یک مرز معتدل قرار بگیرد.
نکته آخر: در شرایطی که همه به هم مشکوکیم و همه دچار توهم توطئه هستیم، فیلمی ساخته شده که توجه و استقبال داور و منتقد و مخاطب و خاص و عام را جلب کرده و در اکران نیز با وجود فیلم پرستاره کمال تبریزی- اسمش را نمیبریم، چون باعث اعتبارش میشود!- در صدر فروش قرار دارد، اما چرا سعی میکنیم ذرهبینبهدست، فراتر از فیلم، به سراغ سوزن در انبار کاه بگردیم؟! اینکه بودجه فیلم از کجا آمده، چه کسی سرمایهگذاری کرده، فیلم سفارشی بوده و... آیا مثلا برای بینندگان خارجی، کنجکاوی ایجاد میکند؟! نه. او صرفا جهان معنایی درون فیلم را نشانه میگیرد که اگر «تازه» بود کارهای بعدی کارگردان را دنبال کند. نه مثل ما که قبل از اینکه فیلم را دیده باشیم، بدوبیراه نثارش میکنیم و آن را با خطکش سیاسی و حزبی و جناحی اندازه میگیریم، غافل از اینکه، تهیهکننده بارها گفته که پول مشکوکی در کار نبوده، اصلا جاهایی که باید از آنها حمایت میکردند، نکردند و با دستخالی این فیلم را ساخته است.
پس سوای حواشی و فرامتن فیلم، با خیال آسوده فیلمی را تماشا کنید که هم صحنههای عاشقانه دارد، هم صحنههای تعقیبوگریز- البته به معنای دقیق کلمه هیجانآور و پرتعلیق- هم داستانی برای گفتن دارد و هم نگاه انسانی مستتر در آن که میتواند ساعتها و روزها، شما را با خود درگیر کند.