بیاعتمادی و اعتراض
شماری از تحلیلگران بر این باورند که اعتراضهای خیابانی در خاورمیانه سوای از علل و ریشههای مختلف آن، یک عامل مشترک و اصلی دارد و آن عبارت است از: احساس فزاینده بیاعتمادی مردم نسبت به دولتمردانشان. این در حالی است که در سطح جهانی نیز دولتها و نهادها در حال تجربه بحران بیاعتمادی هستند.
شماری از تحلیلگران بر این باورند که اعتراضهای خیابانی در خاورمیانه سوای از علل و ریشههای مختلف آن، یک عامل مشترک و اصلی دارد و آن عبارت است از: احساس فزاینده بیاعتمادی مردم نسبت به دولتمردانشان. این در حالی است که در سطح جهانی نیز دولتها و نهادها در حال تجربه بحران بیاعتمادی هستند. بیاعتمادی رو به رشد نسبت به مسئولان و نهادهای مستقر، ساختار اجتماعی را تهدید میکند. کاهش شدید در «انسجام اجتماعی» و «اعتماد به نهادهای عمومی» عواقب بسیار نگرانکنندهای به همراه دارد. این دو عامل برای یک دموکراسی سالم بسیار حیاتی است، چه رسد به غیردموکراسیها. «نهاد اعتمادسنجی ادلمن» تصریح میکند که مردمِ سرتاسر جهان به گذشته اعتماد کمتری نسبت به فرادستان دارند. دستکم 47 درصد مردم به دولتها و رسانهها بیاعتمادند.اما پرسش من در این یادداشت این است که «ریشه بیاعتمادی در جوامع خاورمیانهای و ازجمله ایران در کجاست؟». یکی از دلایل اصلی را «شکاف حکمرانی» میدانم. از آنجا که طبق تعریف دونالد کِتلْ «اعتماد زمانی حاصل میشود که شهروندان از دولتمردان وفای به عهد و صداقت ببینند و راهکارهای آنان را کارآمد تلقی کنند»، این موضوع با تعاریف و شاخصهای حکمرانی پیوند میخورد.
هرگاه مقامهای مسئول تشخیص ندهند که چگونه چالشهای موجود و دیگر بازیگران سپهر عمومی جامعه به یکدیگر مرتبط هستند، «شکاف حکمرانی» پدیدار میشود. شکاف حکمرانی محصول موقعیتهایی است که اولا، در آن چالشهای پیچیده به صورت جدا از هم مدیریت میشوند؛ به این معنا که وابستگیهای متقابل میان موضوعات، مدیریت نمیشوند؛ و دوم، زمانی که بازیگرانی که روی چالشهای مشترک کار میکنند، با یکدیگر همکاری ندارند. در جوامع خاورمیانهای با وجود اینکه چالشهای موجود به یکدیگر گره خوردهاند و نیاز به مشارکت سایر بازیگران دارند، اغلب از طرف دولتها نادیده گرفته میشوند یا راهبردی مشارکتی برای برونرفت از این وضعیت وجود ندارد؛ بنابراین راهبردهای یکسویه با شکست روبهرو میشود. امروزه هم صاحبنظران و هم مردم این منطقه در این موضوع با یکدیگر اتفاق نظر دارند که مدیریت بد، فساد، بحرانهای مالی، ناکارآمدی، بیثباتی و فقدان حاکمیت قانون و پاسخگویی، مردمان خاورمیانه را نسبت به دولتمردان بیاعتماد کرده است. افکارسنجی بنیاد کارنگی نشان میدهد که تنها یکپنجم مردم منطقه احساس میکنند که دولتشان در خدمت آنهاست. تقریبا نیمی از مردم بر این باورند که سیستم سیاسی، آنها را در هم میشکند. در نتیجه، میلیونها نفر نسبت به دولتشان بیگانه شدهاند. بیاعتنایی عمومی به سیاستمداران و احزاب سیاسی و بیاعتمادی به دولتها سبب عدم حضور رأیدهندگان در انتخابات بهویژه در میان جوانان شده است. بخشی از بیاعتمادی بهویژه در جوانان و زنان از احساس تبعیض و محرومیت میآید. همچنین، افکارسنجی عرب بارومتر نشان میدهد اعتماد شهروندان عرب به دولتهایشان در حال فروپاشی است. جالب است بدانید در زمان سقوط رژیمهای مصر، تونس و لیبی در سال 2011، پیمان اجتماعی نابود شده بود و اعتماد اجتماعی عمیقا از بین رفته بود. بهعلاوه، به دلیل میراث حاکمیت استبدادی، برای کمک به مدیریت روابط اجتماعی یا فعالکردن سیاستهای صلحآمیز، تقریبا چیزی باقی نمانده بود. در سوریه و لیبی، سرکوبهای دولتی و فرقهای آنچه را که از اعتماد اجتماعی به جای مانده بود، نابود کرد.
آنچه مانع اصلی انسجام اجتماعی و بیاعتمادی در این منطقه شده، مدیریت ناکارآمد است. با آنکه روشهای مناسبی برای تعامل با مردم وجود دارد؛ اما دولتمردان تمایل به تقسیمبندی و قطبیشدن مردم دارند و در بسیاری از موارد شاهد شهروندان درجه دوم و سوم هستیم که در واقع مخالف سیاستهای رسمی دولتهای منطقه هستند. این در حالی است که مردم به دنبال راههای جایگزین برای شرکت در فرایندهای تصمیمگیری کشور خویش و دستیابی به آزادیهای فردی خود هستند.
با نوع مناسب تعامل با مردم، میتوان انسجام و اعتماد را دوباره احیا کرد؛ هرچند به قول کِتلْ نیروهایی که فشار میآورند تا اعتماد به حکومت را کاهش دهند، از نیروهایی که سعی در ارتقای اعتماد دارند، قویتر و بادوامتر هستند. به عبارتی، بیاعتمادی میل به ماندگاری دارد و افزایش اعتماد میلی به بقا ندارد. باوجوداین سطح بالای اعتماد، به درآمدهای پایدار، حمایت بیشترِ مردم و افزایش حس تعلق به کشور میانجامد. اعتماد یک سرمایه بنیادین برای نظامهاست که باید آن را بفهمند، بهخصوص در دنیای بههمپیوسته و جهانی که خبرهای بد بهسرعت منتشر میشود. با وجود بیاعتمادی گسترده میان جوامع، جهان در یک جبهه متحد قرار گرفته است: همه در آرزوی تغییرات فوری هستند. تامارا کافمن این عقیده را رد میکند که مهمترین نکته برای ایجاد نظم پایدار جدید در خاورمیانه امروز، اساسا درمورد مرزهاست. او معتقد است باید روی مسئله «اعتماد اجتماعی» تمرکز کنیم. او در انتقاد از نهادگرایی صرف پس از دوران جنگ و درگیری، بر این باور است که در عراق و افغانستان آموختیم که ایجاد نهادها کافی نیست. مهم است که نهادهای سیاسی با چه کسانی و با چه هدفی شکل میگیرند.
آیا آنها شامل همه کسانی میشوند که در این روند سهیم بودهاند؟ آیا آنها روندی را پی میگیرند که مردم فکر کنند منصفانه است؟ درنهایت، کافمن ایجاد ثبات در خاورمیانه را نیازمند ظرفیتسازی در این جوامع برای مذاکره، سازش و حل تعارض میداند و میگوید اگر اختلافات به طور مسالمتآمیز برطرف نشود، آنها از راههای خشونتآمیز حل خواهند شد.
آنچه دراینمیان باید درک شود، این است که دموکراتیزاسیون به تقویت انسجام اجتماعی، کاهش استیلای هویتهای خاص و کاهش فرصت برای مداخله خارجی میانجامد. با این حال، چیزی که ما تاکنون دیدهایم، این است که اقتدارگرایان، با تضعیف ظرفیت جامعه برای مذاکره مسالمتآمیز، به بیثباتی و هرجومرج دامن زدهاند. میزانی از کثرتگرایی، همهشمولی و پاسخگویی سبب همزیستی مسالمتآمیز در جامعه میشود و عملکرد مناسب یک نظام سیاسی را فراهم میسازد.
دولتهای منطقه چه بخواهند یا نه، نیاز دارند «اصلاحات ساختاری» و «سرمایه اجتماعی» را در نظر بگیرند. این دو عامل، توأمان نتایج قابل سنجش و اغلب مفیدی برای حیات سیاسی و اجتماعی آنها رقم میزند. در این دیدگاه، اصلاحات در نهادهای رسمی میتواند به تغییر روشهای سیاسی منجر شود و بهتدریج در تغییر هویتها، ارزشها، قدرت و استراتژی، نمود خود را نشان میدهد. همچنین، تقویت سرمایه اجتماعی برای ثبات سیاسی، کارآمدی و حتی پیشرفت اقتصادی ممکن است از سرمایه مادی مهمتر باشد. این سرمایه اجتماعی از هنجارها و شبکههای مشارکت مدنی حاصل میشود. همانطورکه روبرت پانتام به یاد ما میآورد، ایجاد سرمایه اجتماعی کار آسانی نخواهد بود؛ اما کلید کارآمدسازی دموکراسی است.
خلاصه اینکه، راه کاهش بیاعتمادی اجتماعی از مسیر بهبود حکمرانی میگذرد. مردم ما ضرورت ایجاد حکمرانی کارآمد را فهمیدهاند. همان حکمرانیای که بتوانند آن را ببینند، احساس کنند و بپذیرند. این همان چیزی است که باید روی آن تمرکز کنیم تا بدبینی، خشونت و بیاعتمادی، جایش را به ثبات بدهد.