انتخابات مهمتر از منتخب
چند سال پیش مجموعه مقالاتی نوشتم با عنوان «محور اقتصادی شهر» و در آنجا از این گفتم که شهرها حول یک محور اقتصادی شکل میگیرند؛ چون معیشت، مهمترین دلیل تجمع انسانها در یک منطقه و مسکونیشدن آن منطقه است و اگر معیشت مردم در جایی تأمین نشود، مردم هم در آنجا سکنا نخواهند گزید و حتی اگر برای مدتی، بهصورت مصنوعی هم بشود معیشت مردم را در جایی تأمین کرد، با از میان رفتن آن تأمین معیشت، شهری هم که پیرامون آن محور اقتصادی شکل گرفته است، نابود شده و مردم از آن منطقه پراکنده میشوند.
چند سال پیش مجموعه مقالاتی نوشتم با عنوان «محور اقتصادی شهر» و در آنجا از این گفتم که شهرها حول یک محور اقتصادی شکل میگیرند؛ چون معیشت، مهمترین دلیل تجمع انسانها در یک منطقه و مسکونیشدن آن منطقه است و اگر معیشت مردم در جایی تأمین نشود، مردم هم در آنجا سکنا نخواهند گزید و حتی اگر برای مدتی، بهصورت مصنوعی هم بشود معیشت مردم را در جایی تأمین کرد، با از میان رفتن آن تأمین معیشت، شهری هم که پیرامون آن محور اقتصادی شکل گرفته است، نابود شده و مردم از آن منطقه پراکنده میشوند. شهرهای بسیاری را در طول تاریخ میتوان مثال آورد که به چنین سرنوشتی گرفتار آمدهاند؛ برای مدتی معیشت مردم در جایی تأمین و شهری پیرامون آن تشکیل و بعد با از دست رفتن آن محور معیشتی، مردم پراکنده و شهر از بین رفته یا فقط به دهکدهای یا شهری تبدیل شده است با بناهای خالی و خاکی و فرسوده و در حال ویرانی. شاید معروفترین این شهرها در عصر حاضر، شهر دیترویت در آمریکا باشد که زمانی قلب صنعت خودروسازی، نه در آمریکا بلکه در کل جهان بود، ولی الان به شهری با انبوه ساختمانهای خالی و کارخانههای متروک تبدیل شده است. یا در کشور خودمان، شهر سلطانیه را میتوان مثال زد که زمانی پایتخت ایران بود و شهری آباد که حول خزانه پادشاه شکل گرفته بود، ولی با مرگ الجایتو محمد خدابنده و رفتن مقر حکومت از سلطانیه، آن محور اقتصادی دربار که مردم را گرد خود جمع کرده بود نیز از سلطانیه رفت و مردم هم از آنجا رفتند. شهری که زمانی صاحب بلندترین گنبد جهان بود و این گنبد، چند قرن بلندترین ساختمان جهان بود...
با این وجود و با آنکه چنین بنای باشکوهی در این منطقه وجود داشت و همچنان هم دارد، سلطانیه یک شهر ماندگار نشد و الان هم شهرک که نه، اگر روستای سلطانیه هنوز وجود دارد، به خاطر یک محور اقتصادی باریک از گردشگری است که برخی برای دیدار از گنبد سلطانیه میروند و معیشت ناچیزی برای مردم آن منطقه فراهم میکنند.
به عبارتی، شهر را نه قوانین آن میسازد، نه روابط و نه دستور و اراده آمرانه، بلکه وقتی مردم در جایی سکنا میگزینند، روابطی هم شکل میگیرد و بعد این روابط، وجود قانون را ناگزیر میکند و کمکم میبینیم چیزی داریم به نام شهر که همه آن حول همان معیشت شکل گرفته است. مثل تنقلاتی مانند پشمک که حول یک تکه چوب شکل میگیرد. برای توسعه سیاسی هم یک محور وجود دارد که توسعه سیاسی حول آن شکل میگیرد و این محور چیزی نیست جز «سنت انتخابات». این انتخابات و سنت انتخابات است که گرداگردش احزاب و فعالیتهای سیاسی برای کسب قدرت جمع میشوند و بعد، از بین آنهاست که به مرور، انتخابکردن و تقسیم پستهای سیاسی پس از به قدرت رسیدن معنا پیدا میکند. کشور ما الان حدود 120 سال بعد از مشروطه، انتخابات دارد، ولی سنت انتخاباتی ندارد؛ چراکه همیشه برای ما کسی که انتخاب میشود، مهمتر از خود انتخابات بوده و با این ایده که نتیجه انتخابات و منتخب مهمتر از تثبیت انتخابات است، گاهی در انتخابات شرکت کردهایم و گاهی هم نه. برای همین همیشه پرسشمان این بوده که «به چه کسی رأی بدهیم؟»؛ درحالیکه محور توسعه سیاسی، فرد منتخب نیست. منتخبان فقط از این جهت اهمیت دارند که چقدر میتوانند در تشکیل و استقرار آن محور سنت انتخاباتی نقش مؤثر و مثبتی داشته باشند یا اینکه بر چنین سنتی تأثیری منفی بگذارند. اما متأسفانه در همه این 120 سال پس از مشروطه، نهتنها مردم عادی، بلکه حتی نخبگان ما هم به جای اولویت دانستن تثبیت سنت انتخابات، به دنبال این بودهاند که به چه کسی رأی بدهند. برای همین است که میبینیم در همین چند دوره اخیر، بسیاری از انتخابات کنار میکشند و بعد با آمدن پزشکیان، یکشبه مشوق شرکت در انتخابات میشوند و این شاهد بسیار خوبی است که حتی برای سیاسیترین افراد در کشور ما، منتخب مهمتر از انتخابات است؛ آنهم در خاورمیانهای که اصلا انتخابات ندارد. برای همین بود که من از «بیانیه روزنهگشایی» حمایت کردم و بیشتر از هرکسی درباره آن یادداشت نوشتم؛ چراکه معتقد بودم و هستم که آن بیانیه در 120 سال پس از مشروطه، مهمترین مانیفست برای توضیح آن بود که چرا داشتن سنت انتخابات در منطقهای مثل خاورمیانه بهطور عام و کشوری به نام ایران بهطور خاص، مهمترین ضرورت توسعه سیاسی است و بدون آن، رسیدن به توسعه سیاسی مانند سوارشدن بر اسب لنگ است و برای همین است که مثلا در انتخابات 84 از هاشمی در مقابل «مصیبت توهم هزاره سوم» و در انتخابات 92 از روحانی در مقابل قالیباف و در انتخابات 1400 از همتی در مقابل رئیسی و در 1403 از پزشکیان در مقابل جلیلی تمامقد حمایت کردم. نه به خاطر اینکه اینان کاندیدای مطلوب من بودند، بلکه چون اینها میتوانستند به استقرار سنت انتخابات در کشورمان کمک کنند. حالا هم اگر بر پزشکیان نقد دارم و بیلکنت آن را بر زبان میآورم، برای این است که بعضی کنشها و رفتارهای جناب پزشکیان (همچون دیدار با تجزیهطلبان یا سکوتش در مقابل آن سخن رسایی) همین سرمایه ناچیز در انتخابات 1403 را آسیب میزند و شش ماه دیگر در انتخابات شوراهای شهر، همان اتفاقی خواهد افتاد که در انتخابات شورای شهر دوم رخ داد و بلکه بدتر. هم جناب رئیسجمهور و هم هواداران سرسخت او باید توجه کنند که انتخابات مهمتر از منتخب است. کاش این را متوجه شویم.