|

یادی از معلم فداکار

این هم از ویژگی کانال‌های خبری است که خبرها را از روی هم برمی‌دارند و منتشر می‌کنند و گاه خبری که متعلق به سال‌های سال پیش است، دوباره منتشر می‌شود. نمونه این خبر را می‌توان در انتشار خبر درگذشت «معلم فداکار» دریافت.

یادی از معلم فداکار

این هم از ویژگی کانال‌های خبری است که خبرها را از روی هم برمی‌دارند و منتشر می‌کنند و گاه خبری که متعلق به سال‌های سال پیش است، دوباره منتشر می‌شود. نمونه این خبر را می‌توان در انتشار خبر درگذشت «معلم فداکار» دریافت. خبری درباره «حسن امیدزاده» معلم فداکاری که در سال ٧۶ برای نجات ٣٠ دانش‌آموز گرفتار در آتش‌سوزی مدرسه روستای بیجار سرشفت، خود را به شعله‌های آتش زد. این «معلم فداکار» پس از ١۵ سال تحمل درد در سال 91 درگذشت. خبر فوت او در اواخر اسفند 1393 دو‌سال‌و نیم پس از فوت او برای اولین بار در خبرگزاری ایرنا منتشر شد و پس از آن خبرگزاری فارس در تاریخ 15 اردیبهشت به سراغ خانواده او رفت و با همسرش گفت‌وگویی انجام داد. حالا این خبر پس از سال‌ها دوباره در کانال‌های خبری منتشر شده است؛ ولی سبب یادآوری فداکاری او شد. هرچند دانش‌آموزان سوم دبستانی، این آقا معلم فداکار را به‌خوبی می‌شناسند؛ چرا‌که ماجرای نجات‌دادن دانش‌آموزان یک دبستان از آتش جزء درس فداکاران کتاب سوم ابتدایی است. ساعت 11 شنبه 18 بهمن سال 76 بخاری نفتی کلاس دانش‌‌آموزان دوم دبستان بجارسر شهرستان شفت از توابع استان گیلان آتش گرفت؛ آقای امیدزاده معلم دانش‌آموزان کلاس پنجمی زودتر از بقیه معلمان متوجه این آتش‌سوزی شد و خود را به کلاس دوم دبستانی رساند. بخاری کلاس درست جلوی در، آتش گرفته بود و امکان خروج دانش‌آموزان وجود نداشت و 30 دانش‌آموز دوم دبستانی در‌حالی‌که به‌شدت ترسیده بودند، فقط فریاد می‌زدند و کمک می‌خواستند. کم‌کم معلمان دیگر نیز متوجه این حادثه شدند و به کمک آقای امیدزاده شتافتند؛ اما پس از نجات 30 دانش‌آموز متوجه شدند، سر، صورت و دست‌های آقا معلم به‌شدت سوخته است. به گزارش فارس آقای امیدزاده در آتش گیر می‌کند و نمی‌توانند او را نجات دهند، گوش، سر، بینی و بدن آقای امیدزاده به‌شدت دچار سوختگی شده بود. آقای امیدزاده به تهران منتقل شد و مدت‌ها در بستر بیماری بود؛ او 15 سال با رنج و درد سوختگی زندگی کرد. این معلم دیگر نتوانست به مدرسه بازگردد، انگشت‌های دست راستش قطع شده بود و امکان اینکه بتواند دوباره در کلاس درس حضور یابد، خیلی سخت بود و در نهایت نیز 28 تیر ماه سال 91، حالش بد شد و همین که به بیمارستان منتقل شد، برای همیشه با زندگی وداع کرد. رقیه دخت همسر مرحوم امیدزاده می‌گوید: «حسن آقا همیشه درد داشت؛ چرا‌که 95 درصد سوختگی داشت تمام بدنش و صورتش سوخته بود؛ پنج انگشت دست راستش قطع شده بود. فقط پاهایش سالم بود که از پوست کشاله ران تا مچ پا را گرفته بودند و بینی و گوش او را ترمیم کرده بودند. آقای امیدزاده هفت ماه در بیمارستان تهران بستری بود و این در حالی بود که ما هیچ آشنا یا فامیلی در تهران نداشتیم و بنده از صبح تا شب روی یک صندلی نشسته بودم». به گزارش فارس، آقای امیدزاده در آن زمان دارای شش فرزند بود که در آن زمان یاسر فرزند بزرگش در کلاس نهم درس می‌خواند و پیشه پدر را انتخاب کرد و معلم مدرسه استثنائی شده است. همسر آقای امیدزاده در گفت‌وگویی که با فارس داشت، معتقد بود با وجود حادثه‌ای که برای شوهرش اتفاق افتاده است؛ اما او هیچ‌گاه از اینکه فداکاری انجام داده، گله‌ای نکرده است و همیشه از اینکه توانسته است آنچه را وظیفه‌اش بوده است، انجام دهد، خدا را شاکر بوده است و می‌گفت «وجدانم راحت است».