|

وارونگی جدید در منطق رابطه پزشک و بیمار

یک متخصص قلب در فضای اینستاگرام درباره واریس صحبت می‌کرد. او می‌گفت حتما واریس را جدی بگیرید و هرکس می‌خواهد درمان شود، کلمه «درمان» را در کامنت‌ها بنویسد. به نظر می‌رسد با نوشتن کلمه «درمان»، عوامل و منشی‌های او با شخص مذکور تماس گرفته و او را وارد فرایند درمان می‌کنند.

یک متخصص قلب در فضای اینستاگرام درباره واریس صحبت می‌کرد. او می‌گفت حتما واریس را جدی بگیرید و هرکس می‌خواهد درمان شود، کلمه «درمان» را در کامنت‌ها بنویسد. به نظر می‌رسد با نوشتن کلمه «درمان»، عوامل و منشی‌های او با شخص مذکور تماس گرفته و او را وارد فرایند درمان می‌کنند.

این روزها مشابه این پیام را می‌توان از جانب بسیاری از پزشکان مشاهده کرد. در نظام درمان ایران همواره چنین بوده که بیمار به پزشک مراجعه کند. این نوعی نظم اجتماعی بوده که حاکی از مرتبت بالای پزشکان است. بسیار‌بسیار کم‌شمار هستند پزشکانی که برای درمان به منزل شخص بیایند.

عرف موجود این است که هرچقدر هم که حال بیمار وخیم باشد، باید حتما «بیمار» به «پزشک» مراجعه داشته باشد. این بدان معناست که هرگز پزشک به دنبال مریض یا در جست‌و‌جوی مریض نمی‌رفته است. حالا قضیه وارونه شده یعنی پزشکان به سراغ مریض‌ها می‌روند.

اما این مسئله را چگونه می‌توان فهمید؟ به نظر می‌رسد این وضعیت را می‌توان با توسل به آرای آلن دوباتن شرح داد.

دوباتن دوره دکترای فلسفه را در دانشگاه هاروارد رها کرد. او فیلسوف یا شارح نظریات فلسفی نیست و نظریه خاصی هم ارائه نکرده است. اما نگاه او به فلسفه مورد اقبال همگان قرار دارد. درباره موضوع اخیر نیز شاید بتوان با استفاده از انگاره هاله‌زدایی او به شرح مسئله پرداخت.

این روزها پزشکان مانند سایر اقشار جامعه متأثر از وضعیت نامناسب اقتصادی کشور هستند. نباید هرگز این انگاره اسطوره‌ای مبنی بر اینکه همه پزشکان از وضعیت مالی بسیار خوبی برخوردار هستند را باور کرد. این حکم البته استثنا هم دارد ولی باید قبول کرد که تعداد زیادی از پزشکان جوان ما (حتی آنها که با زحمت زیاد موفق به اخذ مدارج تخصصی می‌شوند) در تنگناهای مالی شغلی و معیشتی قرار دارند.

از سوی دیگر هرچه وضع اقتصادی مردم بدتر شود، طبعا مراجعات آنها به پزشکان نیز کمتر شده و محدود به درمان‌های جدی و الزامی می‌شود. در مثالی که در بالا ذکر شد، اساسا درمان واریس از نظر کسی که وضع مالی خوبی ندارد (یعنی از نظر خیلی از مردم کشور)، نمی‌تواند در زمره درمان‌های جدی و اورژانسی قرار داشته باشد.

به همین خاطر پزشک مربوطه تلاش دارد این بیماری را یک بیماری خیلی جدی به تصویر بکشد تا انگیزه مراجعه به او پدید بیاید. طبعا بدین منظور باید راه بیمار را به سوی خود هموار کند؛ بنابراین تنها زحمتی که بیمار باید به خود بدهد این است که فقط کلمه «درمان» را تایپ کند.

همه بیماران می‌دانند که برای مراجعه به یک پزشک باید ابتدا با صرف وقت و ترافیک و گرما و سرما به مطب برسند و آنجا با چهره ترشروی منشی و معطلی در میان سایر بیماران مواجه شوند تا درنهایت به پزشک مربوطه دسترسی پیدا کنند.

در پایان فرایند نیز ساعت‌ها وقت و صدها هزار تومان پول (با احتساب هزینه دارو) به مصرف رسیده است. طبعا با این وضع اقتصادی کسی انگیزه‌ای برای انجام این فرایند ندارد، خصوصا آنکه درمانی چندان اورژانسی و جدی هم محسوب نشود.

بنابراین پزشکان تصمیم گرفته‌اند این فرایند را آسان‌تر و راحت‌تر کنند و از رسانه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها بهره می‌گیرند.

دوباتن به‌خوبی می‌داند که پرداختن به هر امری در زمان حاضر به‌مثابه نوعی هزینه فرصت است. در مثال واریس مثلا بیمار به جای پرداخت چندصد هزار تومان پول و ساعت‌ها وقت می‌تواند منابع پولی و زمانی خود را صرف امور دیگر کند. مثلا تفریح کند یا در خانه بماند و استراحت کند.

او معتقد است که پرداختن به برخی حوزه‌ها مانند فلسفه همواره در هاله‌ای از راز پیچیده شده است. فلسفه همواره قرار بوده نشانگر عمق تفکر بشر نسبت به پدید‌ه‌های پیرامونی باشد و همیشه پر از رمزگان‌ها و تقدس‌ها بوده است. پزشکی نیز از همین دسته بوده؛ چرا‌که پزشکان ما را از دردناک‌ترین و درعین‌حال بی‌محاباترین پدیده‌ای که انتظارمان را می‌کشد، (یعنی مرگ) دور می‌کنند.

دوباتن این ایده را مطرح می‌کند که گویا دیگر هیچ رشته خاصی نمی‌تواند چنین هاله‌ای را برای خود متصور شود. یک مهندس از نظر شغلی تفاوتی با یک فیلسوف ندارد و به‌طور مشابه نباید میان یک گیاه‌شناس با یک پزشک قائل به فرق بود. هیچ حوزه‌ای نیست که بتواند مدعی شود که در پناه هاله تقدس واقع شده است.

به تعبیر شارحان، دوباتن هدف مشخصی دارد و آن اینکه با درک منطق موقعیت می‌کوشد از آن منطق فراتر برود و حتما سعی می‌کند با این منطق موجود و وضع فعلی و نظم فعلی مستقر دربیفتد؛ این درافتادن وجوهی اجتماعی و تاریخی دارد.

پزشکی هم یک بازار است و پزشکان هم در داخل این بازار مشغول رقابت هستند. اکنون اگر پزشکی از شمول «حکمت» خارج شده باشد، طبعا مشتریان آن بازار نیز باید توانایی تولید احساس و عادت به مصرف چیزی را پیدا کنند تا بازار مذکور همچنان به فعالیت خود ادامه دهد.

همواره در طول تاریخ پزشکان از احترام سایر اقشار اجتماع برخوردار بودند. دلیل اینکه گویا تلاش‌هایی مانند الزام پزشکان به نصب کارت‌خوان چندان موفق نبوده، همین است که هیچ نهاد یا مرجعی در کشور نمی‌خواهد این قشر محترم را رنجیده‌خاطر کند؛ کما‌اینکه بخشی از خود متولیان کشور همگی در زمره افراد پابه‌سن‌گذاشته هستند و بیش از هر شخص دیگری به خدمات این پزشکان نیاز دارند.