|

به بهانه نمایشگاه «رندوم و دگردیسی» کریم اله‌خانی در شهر کتاب ایرانشهر

زندگی بر مدار بخت

وقتی با کتاب‌هایی روبه‌رو می‌شوید که هیچ‌ عنوانی ندارند و تنها با عنصر شانس می‌توانید کتاب انتخاب کنید چه احساسی پیدا می‌کنید؟ آیا شما ترغیب به خریدن کتاب می‌شوید؟ چقدر تصمیم‌گیری در یک محیط شانسی برای شما سخت است؟

زندگی بر مدار بخت

احسان گرائلی

 

وقتی با کتاب‌هایی روبه‌رو می‌شوید که هیچ‌ عنوانی ندارند و تنها با عنصر شانس می‌توانید کتاب انتخاب کنید چه احساسی پیدا می‌کنید؟ آیا شما ترغیب به خریدن کتاب می‌شوید؟ چقدر تصمیم‌گیری در یک محیط شانسی برای شما سخت است؟ کریم اله‌خانی هنرمند تجسمی که سال‌ها در زمینه‌های نقاشی و هنر محیطی فعالیت داشته در نمایشگاه تازه‌اش ماده اولیه اثرش را کتاب انتخاب کرده و آنها را طوری چیده که نمی‌دانید با چه کتابی روبه‌رو هستید. او نام این کار را «رندوم» گذاشته و امکان انتخاب با شانس را برای مخاطب فراهم کرده است. در کنار این اثر «دگردیسی» را نیز در شهر کتاب ایرانشهر به نمایش گذاشت که مخاطب را با صندلی‌ای متفاوت روبه‌رو می‌کرد. در این‌ گفت‌وگو سعی شده تا به مفهوم «هنر معاصر» و دیدگاه‌های هنرمند و چرایی برگزاری این نمایشگاه پرداخته شود.

 

 شما خودتان را در چه شاخه‌ای از هنر تعریف می‌کنید؟

واضح است هر هنرمندی برای پرداختن به اثر هنری‌اش به‌ دنبال شیوه و ابزار بیانی مناسب است. از آنجا که در خلق آثارم بیان محتوا از اهمیت بیشتری برخوردار است تا تکنیک و مهارت و آنچه به‌عنوان زیبایی مرسوم است، من نیز باید ابزار بیانی مناسب‌تری برای انجام رسالت هنری‌ام پیدا می‌کردم. لذا پس از سال‌ها تجربه نقاشی‌کردن و تحصیل و ممارست در این رشته پی به محدودیت بیانی در تکنیک‌هایی از قبیل نقاشی، مجسمه و... بردم و با مطالعه شاخه‌های مختلف هنر معاصر و بهره‌گیری مستقیم و غیرمستقیم از هنرمندان داخلی و خارجی این حوزه از هنرهای تجسمی قابلیت‌های بیانی هنر معاصر را به مراتب بیشتر دیده و عمده فعالیت هنری‌ام را متوجه هنر محیطی، هنر چیدمان، هنر تعاملی و... کردم. ویژگی دیگر آثار هنر معاصر عدم شی‌ءشدگی در هنر است که به اعتقاد من یک خصیصه اثر هنری است.

 چه دغدغه‌ای شما را به این سمت از بیان هنری سوق داده است؟

به گمانم هنر نمی‌تواند تافته جدابافته از متن جامعه باشد؛ از این‌رو، پرداختن به لایه‌های پنهان جامعه بیشتر مورد توجهم قرار گرفته است. معضل محیط زیست دغدغه‌ای است که سال‌ها مرا درگیر خلق آثار هنر محیطی در ایران و دیگر کشورها کرده است. از سوی دیگر مشکلات عدیده‌ای که انسان معاصر با آنها دست‌وپنجه نرم می‌کند، نمی‌تواند دور از چشم هنرمند بماند و به باور من هنر تنها ابزار بیانی برای پرداختن به آنهاست. ایده‌محور بودن و عدم محدودیت در انتخاب شیوه خلق اثر، ویژگی شاخه‌های متعدد هنر معاصر و دلیل گرایش من به این جنبش هنری است.

 در انتخاب عناصر آثارتان فرم‌ها اصلی‌تر هستند یا تم و موضوع؟

هیچ‌کدام. در هنر معاصر ایده تعیین‌کننده انتخاب‌های هنرمند برای نحوه اجرا، متریال، مکان و حتی زمان اجرا یا ارائه اثر است و همه اینها در خدمت ایده و به‌ دنبال آن موضوعی است که قرار است هنرمند به آن بپردازد. اعجاز اثر هنری را در تمام‌نشدن و بازپیدایش آن می‌دانم. به همین سبب تمام گزینش‌ها در خدمت محقق‌‌کردن این مهم است.

 تعامل مخاطب با اثر چقدر برای‌ شما جدی است؟

در برخی از شاخه‌های هنر معاصر به ‌دلیل مفهوم‌گرا بودن آثار، طبیعی است که ارتباط اثر با جامعه و مخاطب از اهمیت زیادی برخوردار باشد، اما این به آن منزله نیست که اثر باید مخاطب بیشتری جمع کند و از آنها تأیید بیشتری بگیرد. در یک اثر هنر معاصر مخاطب منفعل پنداشته نشده و میزان دریافت و ارتباط او با اثر به پارامترهای زیادی بستگی دارد؛ ازجمله سواد بصری، اندیشه، نحوه زیست، سبقه ذهنی مخاطب و... . بنابراین این نوع برخورد با خلق اثر منجر به تکثر اندیشه و دریافت‌های گوناگون از یک اثر می‌شود که به نظر من خود حاکی از موفقیت اثر است.

 یعنی هراسی از عدم درک مخاطب نسبت به اثر ندارید؟

برای ایده‌پردازی و انتخاب عناصر اثرم و حتی نحوه اجرای اثر تنها چیزی که فکر نمی‌کنم مخاطب است و اینکه چه تعداد از مخاطبان با اثر ارتباط برقرار می‌کنند چندان مهم نیست، ابتدا تأیید خودم مهم است؛ چراکه معتقدم وظیفه هنرمند در درجه اول پرداختن درست به ایده است. اگر مخاطب نمی‌تواند دریافت لازم را از اثر هنری داشته باشد، ممکن است احتمالا مشکل جای دیگری باشد و به اعتقاد من بخش اعظمی از این مهم مربوط به آموزش و پرورش جوانان‌ ماست. بنابراین مخاطب برای درک بهتر از یک اثر ابتدا باید زبان آن اثر را بداند و گاه ممکن است به مطالعه بیشتری درباره آن نیاز داشته باشد. منظورم از مطالعه صرفا کتاب نیست.

در این نوع نگاه شاید این مسئله به نظر بیاید که مقصود کیفیت ارتباط است تا کمیت آن.

گاه مراد از تعامل، تعامل در فکرکردن و ایجاد انگیزه اندیشیدن است. من در خلق آثارم سعی می‌کنم مخاطبم را دعوت به امر زیبا نکنم بلکه او را به گفت‌وگو دعوت کنم، گفت‌وگوی او با اثر.

در مورد اشاره‌تان به کیفیت ارتباط کاملا با شما موافقم. با وجودی که در بالا به اهمیت مخاطب در آثار هنر معاصر اشاره کردم، اما قائل به این نیستم که زیادشدن تعداد مخاطبان دلیل بر موفقیت یک اثر هنری است. به اعتقاد من میزان تعداد مخاطب می‌تواند تا حد یک نفر تقلیل یابد. ناگفته نماند که وقتی اثر خلق شد، خود هنرمند هم مخاطب است!

در «۸ ایرانشهر» نمایشگاهی با عنوان «رندوم و دگردیسی» داشتید که در آن دو اثر ارائه کردید. چرا شهر کتاب و چرا این آثار را انتخاب کردید؟

درباره اثر «رندوم» باید بگویم که همیشه رابطه زندگی، احتمال و رندوم را بسیار نزدیک اما عجیب دیده‌ام. گاه چرایی و چگونگی این رابطه را دانش ما از موضوع یا موضوعات مد‌نظر شکل می‌دهند و گاه تجربه هم‌گامی و توالی رخدادها، توهم قطعی‌بودن نتایج را در ما ایجاد می‌کند؛ حال آنکه در یقینی‌ترین «قطعیت»های جهان نیز عدم قطعیتی وجود دارد که آن را «بخت» می‌نامیم. بخت، شانس یا تصادف، تعین‌کننده زبان، فرهنگ، ملیت و از همه مهم‌تر، بودن و چگونه بودن‌مان است.

برای اثر «رندوم یا بختانه» که هنر تعاملی است، ماده انتخابی برای پرداختن به ایده، کتاب است که در آن مخاطب به مواجهه با چیدمانی غیرمعمول از هزاران کتاب دعوت شده است (کتاب‌ها 180 درجه چرخانده شده و مخاطب عطف کتاب‌ها را نمی‌بیند). در این اثر مخاطب مختار است که تنها ناظر باشد یا برای خود امکان تجربه جهانی با اندک تصادف بیشتر را این‌گونه ایجاد کند که با لمس اولین کتاب آن را بردارد و خریداری کند. ضامن رعایت اینها همه «اخلاق» است.

در خلق آثارم، گالری را ایده تعیین می‌کند. در اثر «رندوم یا بختانه» با انتخاب «شهر کتاب» به‌عنوان گالری تلاش در ایجاد جهانی ناشناخته داشتم؛ جهانی مشابه جهان بیرون که هر انسانی در کنار آگاهی و دانش خود از آن برای زیستن، در رویارویی با بی‌شمار مؤلفه‌های ناشناخته گاه باید توان ریسک‌های کوچک و بزرگ را در خود رشد دهد یا منفعل بماند.

 اما اثر دوم با نام «دگردیسی» است که در چیدمانی از یک صندلی با حجمی از سرب صلب و سنگین روی آن ارائه شده در سالن و هم‌زمان پخش ویدئویی از شما که این صندلی سنگین را در شهر به دوش می‌کشیدید!

«دگردیسی» اثری با اقتباس از «صندلی چربی» اثر جوزف بویز هنرمند آلمانی است. جوزف بویز موم و روغن را ضِماد (روغنی که برای التیام درد استفاده می‌شود) دانسته و به‌هم‌آمیزی ضِماد و سکون را متضمن التیام درد می‌داند. اما در اثر «دگردیسی» که به‌عنوان پرفورمنس‌آرت در سطح شهر اجرا شد، هنرمند بر دوش‌‌کشنده مسبب درد است و حمل‌کننده نماد سکون...! در این اثر به جای چربی از سرب و چدن استفاده شده و صندلی حالت سکون و کارکرد خود را از دست می‌دهد و بر شانه‌های هنرمند به حرکت درمی‌آید تا به بیانی نو بپردازد که در نهایت مستندات آن در سالن نمایشگاهی ارائه شد.