|

نگاهی به نمایش‌نامه‌ «من...» اثر فرهاد تجویدی

یکی برای همه، همه برای یکی

از بیرون به درون آمدم: از منظر به نظاره، به ناظر

یکی برای همه، همه برای یکی

خسرو باقری

 

از بیرون به درون آمدم:

از منظر

به نظاره، به ناظر

نه به هیئت گیاهی، نه به هیئت پروانه‌ای، نه به هیئت سنگی، نه به هیئت برکه‌ای

من به هیئت «ما» زاده شدم

به هیئت پرشکوه انسان

احمد شاملو

نمایش‌نامه «من...» به کارگردانی فرهاد تجویدی هم‌اکنون در فرهنگ‌سرای پارک شفق روی صحنه است. فرهاد تجویدی از شاگردان آکادمی هنرهای نمایشی آناهیتا و مصطفی اسکویی، اجرای این نمایش را از تقریبا 9 سال پیش آغاز کرده است. او در این نمایش مانند استادش اسکویی از نابازیگران، بازیگر می‌آفریند، موضوع‌های اجتماعی را مطرح می‌کند و حکمتی بزرگ را به تماشاگرانش هدیه می‌دهد. بازیگران نمایش گاه ۸۰، گاه ۶۰ و گاهی هم مانند اجرای کنونی 

25 نفر هستند. صحنه‌اش گاه بزرگ است و امکانات خوبی دارد و گاه آن‌قدر صحنه کوچک است و امکانات اندک که بازیگران برای قرار‌گرفتن در میزانسن مورد نظر، به هم برخورد می‌کنند‌ اما تجویدی از این‌همه باکی ندارد؛ چرا‌که زندگی هم گاه فراخ است و گاه تنگ‌دامن؛ گاه دست‌ودل‌باز است و گاه بی‌ بار و ثمر.

نمایش من... داستان هنرجویان کلاس بازیگری است که قصد دارند ایده‌ها و نمایش‌هایشان را در مقابل تماشاگران به صحنه آورند ولی هریک چنان در من خود گرفتار و از ما دور و بلکه با آن در تضادند که امیدی به کار مشترک و ارائه یک نمایش دسته‌جمعی وجود ندارد. این است که کارگردان که همان فرهاد تجویدی است، از بازیگران قهر و صحنه را ترک می‌کند. بازیگران که شیفته بازیگری‌اند و به همین خاطر از راه‌های دور و با گرفتارهای گوناگون، خود را به کلاس بازیگری رسانده‌اند، تصمیم می‌گیرند بدون کارگردان، خودشان جداگانه، نمایش و اتودهای خود را به صحنه بیاورند؛ بنابراین تماشاگر با نمایشی در داخل نمایش دیگر روبه‌رو می‌شود.

ویژگی شاخص و درخشان اجرای این نمایش در 9 سال گذشته این است که هر بار بازیگران عوض می‌شوند و همه هم نابازیگرند، مثل نسل‌ها که پی‌درپی می‌آیند، مشکلات و آرمان‌های خاص خودشان را دارند و معمولا هم کمتر از تجربه پیشینیان بهره می‌گیرند.

تجویدی تلخ‌ترین رویدادهای زندگی را با طنزی ظریف بیان می‌کند؛ زیرا نمی‌خواهد تماشاگرش را غمگین و ناامید کند بلکه می‌خواهد به او آگاهی ببخشد و منِ او را سرخوشانه به ما فرابرویاند. تجویدی بر مسئله‌ای انگشت گذاشته است که مسئله دیروز، امروز و فردای بشریت است. در این نمایش شخصیت ویژه یا چهره شاخص وجود ندارد، هر‌کدام از بازیگران، مسئله خود را البته به کمک بازی درخشان سایر بازیگران مطرح می‌کند و چون آن مسئله برای او ملموس است و کارگردان با بازیگر ماه‌ها کار کرده است، آن را عالی از کار درمی‌آورد؛ این‌ است که هر بازیگر خود یک شخصیت ویژه است.

فرهاد تجویدی حتی در تئوری‌های تئاتری نیز به دنبال یک من تئوریسین عالی‌مقام نمی‌گردد. برای او همه استادان با هم هنرِ شریف تئاتر را به اینجا رسانده‌اند، حتی اگر خود بر این کار جمعی یعنی کار ما وقوف اندیشمندانه نداشته باشند. این‌ است که هم از بیومکانیک میرهولد آموخته است، هم از واقع‌گرایی استانیسلاوسکی. هم از طنز چخوف بهره برده است، هم از رهیافت فاصله‌گذاری برشت. او همه این تئوری‌ها را تلفیق می‌کند تا بازیگرانش بتوانند با نظم و ریتم بی‌وقفه، با تماشاگر ارتباط برقرار کنند تا او پیام نهفته در میان این همه طنز و تأثر و خشم و مهربانی، پوچی و جنجال و هزار چیز دیگر را به تماشاگرش انتقال دهد: ما باشیم. فضای نمایش تجویدی کاملا ساده و تهی است. بازیگران از کمترین گریم برخوردارند. جز بازیگران، یک ستون و چند صندلی چیزی در صحنه نیست زیرا عنصر اصلی همه صحنه‌های زندگی خود آدم‌ها هستند.

نمایش‌نامه من... شایسته هزاران تحسین است. بهبودخواهان اجتماعی باید از این کار بزرگ، صمیمی و راهگشا به گرمی استقبال کنند. کافی نیست که فقط خودمان به تماشای این نمایش برویم، باید دست مردمان دیگر از کودک و بزرگ، از پیر و جوان، از کارگر و کشاورز، از کودک کار و کارگر رستوران، از آموزگار و پرستار، از استاد و فیلسوف، از نانوا و مکانیک، از دانش‌آموز و دانشجو و از دکتر و مهندس را بگیریم و به دیدن این نمایش ببریم و مانند فرهاد تجویدی که در پایان نمایش با تماشاگرانش هم‌اندیشی می‌کند، ما هم با این مردمان درباره نمایش و رابطه من و ما که همانا خود زندگی است، هم‌اندیشی و هم‌فکری کنیم. انسان دشواری وظیفه است.

هرگاه از جلوی فرهنگ‌سرای پارک شفق می‌گذرید، می‌بینید که فرهاد تجویدی و هنرآموزانش ـ‌در ادامه سنت آناهیتاـ جلوی فرهنگ‌سرا را جارو و از مردمان کافه پذیرانی می‌کنند. آنها خودشان بلیت می‌فروشند، سالن را آماده می‌کنند و حتی آن را تمیز می‌کنند. فرهاد تجویدی نه‌فقط به همه تماشاگران نمایش و رهگذران پارک سلام می‌کند بلکه به قول دوستی، به گربه‌های پارک هم سلام می‌دهد. ما هم به ‌سوی نمایش او و هنرآموزانش برویم و به آنها سلام کنیم.