به یاد دکتر کاظم معتمدنژاد
رسانه و ارزش انسان
چندی پیش که بزرگداشتی برای آقای دکتر معتمدنژاد برگزار میشد، با وجود قولی که به آقای خانیکی داده بودم، نتوانستم حضور یابم و از شرکت در میان دوستداران ایشان محروم ماندم.
چندی پیش که بزرگداشتی برای آقای دکتر معتمدنژاد برگزار میشد، با وجود قولی که به آقای خانیکی داده بودم، نتوانستم حضور یابم و از شرکت در میان دوستداران ایشان محروم ماندم. برخی کارشناسان کاظم معتمدنژاد را پدر علم اطلاعرسانی و ارتباطات جدید در ایران میدانند و بر این میتوان افزود که او روزنامهنگاری را بهگونهای تعریف میکرد که بتواند مستقل از سیاست، دوام و استمرار داشته باشد و بیشتر بر مسئولیت اجتماعی بهعنوان یکی از کارکردهای رسانهها تأکید میکرد و از ایشان نقل شده است که مخالف روزنامهنگاری حزبی بود و معتقد بود که روزنامهنگار باید مستقل از حزب و قدرت و سیاست باشد. این نقلقول را زمانی از ایشان شنیدم که روزنامهنگاری در ایران جای احزاب را گرفته بود و فعالیتی سیاسی و حتی مبارزه محسوب میشد. بااینهمه او اهل گفتوگو بود و همزمان که با وابستگی روزنامهنگار به حزب و قدرت و دولت مخالف بود، از گفتوگو با هیچکدام پرهیز نمیکرد و هر جایی که احساس میکرد حضورش به پیشبرد اهدافش چارچوبی اخلاقی و خیر عمومی داشت، حضور مییافت.
شاید بتوانیم دکتر معتمدنژاد و برخی همنسلان او را از جهتی دیگر هم نقطهعطفی در تاریخ روزنامهنگاری ایران به حساب بیاوریم. پیش از او، روزنامهنگاری که پدیدهای جدید است، پس از ورود به ایران کمکم به سنت ادبی قدیم ما پیوند خورده بود؛ ازاینرو در بسیاری از مهمترین نشریات ما دستکم یک چهره شاخص ادبی حضور داشت؛ مانند دهخدا، بهار، حکمت، اقبال آشتیانی و از این قبیل اما نسل دکتر معتمدنژاد روزنامهنگاری را از حوزه ادبیات خارج و در حوزه علوم اجتماعی جای دادند و سپس برای آن شأنی مستقل تعریف کردند. او به وجه دیگری از رسانه نیز توجه داشت. چون خود دانشآموخته رشته حقوق نیز بود، وجوه صنفی و حقوقی روزنامهنگاران و روزنامهنگاری در نگاهش اهمیت داشت و آن را بهطور نظری و عملی قاعدهمند و نهادینه کرد.
روزنامهنگاری در آستانه انقلاب رابطهاش را با قدرت قطع کرده بود و کاملا بهصورت صنفی اداره میشد، تا جایی که در خاطرات آقای بلوری، رئیس سندیکای روزنامهنگاران وقت ایران، آمده است که وقتی آن سندیکا در سال 1357، تصمیم گرفت روزنامهها را تعطیل کند، همه تبعیت کردند.
وقتی او در میان کارکردهای مطبوعات قائل به مسئولیت اجتماعی در روزنامهنگاری است؛ یعنی انسان و امر انسانی را محور فعالیت روزنامهنگاری میداند، نه حوادث و وقایع را. در این دیدگاه کار روزنامهنگار فقط ثبت وقایع و شکار لحظهها نیست. معتمدنژاد بهصراحت میگوید که اگر روزنامهنگاری به انسان و موضوعات انسانی توجه نکند، میتواند کارکرد منفی پیدا میکند. انسانیبودن و بروز طبیعت انسانی نیرویی دارد که در حوادث سخت، خواهناخواه بروز میکند.
شاید شما هم شنیده باشید که خبرنگاری در جنگ بوسنیوهرزگوین به فرمانده صربها گفته بود شلیک کنید که من ببینم و فیلم بگیرم! یا شاید درباره یکی از مشهورترین عکسهای خبری خوانده یا شنیده باشید که کودک گرسنه رو به مرگ آفریقایی را نشان میداد؛ درحالیکه لاشخوری در پی غذا، بالای سر او جولان میداد. این عکس توانست جایزه بهترین عکس سال را از آنِ خود کند؛ اما بعدها عکاس مشهورش کوین کارتر، بهواسطه عذاب وجدانی که در بیتوجهی به خود کودک داشته و پس از گرفتن عکس، بیاعتنا به سرنوشت او آنجا را ترک کرده بود، خودکشی کرد. این همان روزنامهنگاری بدون مسئولیت اجتماعی است.
البته، نقطه مقابل آن هم وجود دارد که من خود شاهد آن بودهام. در ماجرای فروریختن ساختمان پلاسکو در تهران در 1395 از همان آغاز در محل حادثه حاضر شدم و دیدم که چطور عکاسان خبری و خبرنگاران در کنار ثبت و گزارش آن فاجعه، با چشمانی اشکبار و صداهایی گرفته و صورتهایی درهم از آتش و دود، گردوخاک و سروصدا به دنبال نجات جان انسانها بودند و در فرایند کمک به مصدومان حادثه، حتی جان خودشان را هم به خطر میانداختند؛ درواقع، تنها دغدغه ایشان در آن ساعات، کمک به کسانی بود که زیر خروارها آوار مانده بودند و میخواستند تا پای جان به آنها کمک کنند. حال چه بهعنوان گزارشگر حرفهای و چه بهعنوان یک انسان امدادگر.
توجه دکتر معتمدنژاد بر وجه انسانی و اخلاقی روزنامهنگاری تا جایی است که باور دارد اگر روزنامهنگاری عضو حزبی باشد و این امر در جنبههای انسانی و حقیقتگویی او خلل ایجاد کند، باید از روزنامهنگاری کناره گیرد. دوستی برایم تعریف میکرد که روزی در گفتوگو با جمعی از شاگردانش بیان کرد که نمیتوان جنبه انسانی را کنار نهاد؛ اما میتوان از جنبه سیاسی گذشت. وقتی این نظرش در آن روزگار که فضای سیاسی بر همهجا سایه افکنده بود، با انتقاد برخی از شاگردانش روبهرو شد، با ادب و تواضعی که در گفتوگو داشت، سخن خود را اینگونه تعدیل کرد که درهرحال تعلق روزنامهنگار به گرایش حزبی و سیاسیاش نباید مانع کار روزنامهنگاری در دستیابی به حقیقت و مسئولیت اجتماعی و اصل بیطرفی و انصاف باشد.
این بحث از دیدگاه نظری میتواند چالشبرانگیز باشد؛ اما من خود درستی آن را در عمل تجربه کردهام. اگر وزیر یا دیگر مدیران طرازاول که به هر حال، مقام و ازاینرو موضع سیاسی دارند، کار روزنامهنگاری را پیشه کنند، نه کار سیاسی ـ اجرائی را بهدرستی انجام میدهند و نه کار روزنامهنگاری را.
بههرحال بزرگداشت این آموزگاران اخلاق که در رشته خود در اوج دانایی و توانایی بودند، بسیار مغتنم است. آنچه امثال ایشان را متمایز میکرد، همین نگاه و سلوک انسانی آنان بود. زندهیاد شجریان هم هرچند از نوادر روزگار بود، آنچه او را متفاوت میکرد، همین نگاه انسانی بود. او در پی زلزله بم، در برابر کسانی که مثلا از سر دلسوزی، اولویتشان بازسازی ارگ بم بود، این جمله تاریخی و ماندگار را گفت که اگر تمام ارگ هم ویران شود اما جان یک انسان نجات یابد، ارزش آن را دارد. این گفته کسی است که خود بنایی رفیع و ارزشمند برای فعالیتهای هنری در آن شهر پیشبینی کرد و قدمهایی هم برای آن برداشت.