در گفتوگوی «شرق» با محمود صادقی، چرایی تشتت آرای اصلاحات در انتخابات اسفندماه بررسی شد
بعید است جبهه اصلاحات به موضع واحدی در قبال انتخابات برسد
سالهاست که «انسجام سیاسی» و «وحدت تشکیلاتی» از جبهه اصلاحات رخت بربسته است. تحلیلگران و ناظران، مقاطع زمانی و دلایل متعددی را برای این مهم مطرح کردهاند؛ اما دلیل هرچه باشد، تاکنون اصلاحات نتوانسته است بر این اختلافات درونی فائق آید و به تبع آن در هر انتخابات در مقایسه با انتخابات قبلتر با چالشهای بیشتر درونساختاری مواجه شده است؛ ازاینرو نهتنها در انتخابات پیشروی اسفند ۱۴۰۲ مشکلات تعدیل پیدا نکرده، بلکه در مقایسه با انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰، وزن اختلافات بیشتر هم شده است؛ تا جایی که این جبهه در فاصله زمانی ۶۲ روز تا ۱۱ اسفند هنوز به موضعگیری منسجم و واحدی در قبال انتخابات پیش رو نرسیده است؛
عبدالرحمن فتحالهی: سالهاست که «انسجام سیاسی» و «وحدت تشکیلاتی» از جبهه اصلاحات رخت بربسته است. تحلیلگران و ناظران، مقاطع زمانی و دلایل متعددی را برای این مهم مطرح کردهاند؛ اما دلیل هرچه باشد، تاکنون اصلاحات نتوانسته است بر این اختلافات درونی فائق آید و به تبع آن در هر انتخابات در مقایسه با انتخابات قبلتر با چالشهای بیشتر درونساختاری مواجه شده است؛ ازاینرو نهتنها در انتخابات پیشروی اسفند ۱۴۰۲ مشکلات تعدیل پیدا نکرده، بلکه در مقایسه با انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰، وزن اختلافات بیشتر هم شده است؛ تا جایی که این جبهه در فاصله زمانی ۶۲ روز تا ۱۱ اسفند هنوز به موضعگیری منسجم و واحدی در قبال انتخابات پیش رو نرسیده است؛ کمااینکه در انتخابات مجلس یازدهم و نیز ریاستجمهوری دوره سیزدهم این اختلافات در دوگانههای دیگری مانند ارائه فهرست حزبی یا فهرست واحد جبهه یا نامزد مستقیم یا اجارهای هم نمود پیدا کرد. اما چرا جبهه اصلاحات بعد از دو تجربه انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰، هنوز نتوانسته بر اختلافات خود چیره شود و به یک انسجام درونی دست پیدا کند؟ این پرسش کلیدی، محور گفتوگویی است با محمود صادقی. این نماینده مجلس دهم اگرچه به اختلافات درونی و نبود انسجام سیاسی جبهه اصلاحات اذعان دارد، اما تأکید و تصریح میکند که بخشی از چالش امروز اصلاحطلبان متأثر از فضای سیاسی–اجتماعی کشور و درعینحال اقتضائات جدید پس از تغییر قانون انتخابات است که یک شوک سیاسی را به جریانات و احزاب بهویژه اصلاحطلبان وارد کرد. آنچه در ادامه میخوانید، ماحصل گپوگفت با دبیرکل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاههاست.
هدفگذاری روی دو موضوع «انتخابات آزاد» و به دنبال آن «افزایش میزان مشارکت» دو کلیدواژه اساسی در فضای سیاسی کنونی کشور است. اینکه درحالحاضر و با توجه به عملکردها در فضای اجرائی تا چه اندازه میتوان از موضوع انتخابات سخن گفت و به تبع آن تا چه حد جامعه استقبالی از مشارکت در این انتخابات دارد، جای بحث دارد. باوجوداین و در سایه نکات یادشده، به نظر میرسد ما شاهد نوعی تشتت آرا و دوگانگی در فضای سیاسی – حزبی هستیم که به شکل غامضتری در فضای جبهه اصلاحات هم تعمیم پیدا کرده است. یک طرف از گزینه عدم مشارکت هم صحبت میکند و در سوی دیگر طیف کارگزاران و امثال مرعشی به هر شکل ممکن از فعالیت در فضای انتخاباتی میگویند و با نقد گفتههای امثال تاجزاده، سعی در دخیلکردن اصلاحات در انتخابات اسفندماه دارند. صدالبته این تشتت آرا در میان اصولگرایان به مراتب کمتر است و اگر اختلاف یا چالشی وجود دارد، نه به مسئله مشارکت بلکه به سهم هر جریان اصولگرا از کیک مجلس دوازدهم بازمیگردد. بااینحال، به واقع چرا اصلاحات نمیتواند در هر مسئلهای یک موضع واحد را اتخاذ کند؟ چرا جبهه اصلاحات همیشه پا در هواست؟
پیش از جواب، من این نکته کلیدی را متذکر میشوم که هر آنچه در مصاحبه با شما مطرح میکنم، صرفا دیدگاه شخصیام است و آن را به معنای مواضع جبهه اصلاحات و حتی حزب متبوع من (انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها) قلمداد نکنید. واقع امر این است که فعلا در جبهه اصلاحات و حتی در تشکل متبوعم یعنی انجمن مدرسین دانشگاهها بحث، تبادل نظر و چانهزنی درباره انتخابات اسفندماه در جریان است و هنوز به یک موضعگیری واحد نرسیدهایم. ما تقریبا شاهد شکلگیری اداره امور کشور به دست یک اقلیت هستیم و نتیجه آن هم در همه ابعاد و سطوح کاملا عیان است و تقریبا جامعه را درباره آینده ایران بهشدت ناامید کرده است. به همین دلیل است که موضوع میزان مشارکت و انتخابات آزاد اکنون محل بحث فراوان است. به هر حال مجموع نظرسنجیهایی که در سطح جامعه انجام شده، نشان میدهد که مردم هنوز استقبالی از انتخابات ندارند.
از سوی دیگر نمیتوان این مسئله را نادیده گرفت که نهتنها اصلاحطلبان بلکه حتی بخشی از اصولگرایان هم در مقابل سرعت عمل برای تصویب و موافقت شورای نگهبان با تغییر قانون انتخابات و اجرائیشدنش به نوعی در شوک سیاسی فرو رفتند. به نظر من حتی با گذشت چند ماه هنوز احزاب نتوانستند به درک درستی از فضای جدید بعد از تغییر قانون انتخابات دست پیدا کنند.
پس باید رک پرسید آیا برای اصلاحطلبان دیر نیست که به درک فضای سیاسی جدید پس از تغییر قانون انتخابات برسند و از شوک سیاسی خارج شوند؟ طبق جدول زمانبندی، چهاردهم دی نتایج بررسیهای هیئتهای نظارت بر انتخابات اعلام میشود. قبلتر هم در هجدهم آبان، هیئتهای اجرائی نتایج اولیه خود را اعلام کرده بودند. اصلاحات از جدول زمانی بسیار عقب است، غیر از این است؟
اگر بخواهیم روند انتخابات را به یک بازی فوتبال تشبیه کنیم، بله من هم معتقدم اکنون ما در دقیقه ۸۰ مسابقه هستیم.
ببینید من میخواهم به چرایی تشتت آرای اصلاحات در قبال انتخابات اسفند برسم که تا به اینجای گپوگفت با شما پاسخی برای سؤال اصلی خودم پیدا نکردم. بنابراین سعی دارم در ادامه، مصاحبه را روی این موضوع (تشتت آرای اصلاحطلبان در قبال موضوع انتخابات) متمرکز کنم. حسن روحانی علیرغم سوءبرداشتهای عمدی اصولگرایان از گفتههایش، محوریت فعالیتهای خود را روی مشارکت در انتخابات گذاشته است. بخشی از دولت یازدهم و دوازدهم نیز در انتخابات مجلس ثبتنام کردهاند و خود روحانی هم اسبش را برای حضور در خبرگان زین کرده است. در این بین طیفی مانند کارگزاران و سازندگیها، ندای ایرانیان، اعتماد و... در مقابل آنچه امثال مصطفی تاجزاده میگویند، نگاهی نزدیک به حسن روحانی دارند و مشتاق به مشارکت هستند. از آن طرف از جواد امام گرفته تا محسن آرمین و حتی آذر منصوری هم یک موضع واحد و رسمی را در قبال انتخابات مطرح نکردهاند. این در حالی است که جبهه اصولگرایان دعوایی روی موضوع مشارکت ندارند و همانطور که گفتم به دنبال کسب کرسیهای بیشتر در مجلس دوازدهم هستند. پس مشخصا از جناب آقای محمود صادقی میپرسم چرا جبهه اصلاحات هنوز در بدیهیات سیاستورزی و امر انتخابات مانده است و نمیداند در مقابل این فضای سیاسی چه واکنشی نشان دهد؛ مشارکت یا عدم مشارکت؟ بگذارید بدون تعارف بگویم به نظر میرسد جبهه اصلاحات بعد از تحولات ۱۴۰۱ سعی دارد با جانبداری از مردم، جای پایی در جامعه برای خود پیدا کند و از آن طرف به دنبال بیم از شکاف با ساختار، مجبور به همراهی و همسویی با فضای انتخابات است. آیا به باور شما این سیاستورزی است؟ شما از کلیدخوردن فاز عملیاتی انتخابات با قانون جدید از نیمه دوم مرداد با مرحله پیشثبتنام سخن میگویید، اما فراموش نکنیم تازه چهارم تیر سال جاری بود که آذر منصوری بهعنوان رئیس جبهه اصلاحات تعیین شد. لازم به یادآوری هم نیست که در دور قبل هم چه بر سر موسویلاری، عارف و بهخصوص بهزاد نبوی در این جبهه آمد و کار به استعفای نبوی در واپسین روزهای سال ۱۴۰۱ کشیده شد.
اگر میخواهید به پاسخ پرسش خود برسید باید قبل از آن مقدماتی را به بحث و بررسی میگذاشتیم تا در ادامه بتوانیم تحلیل دقیقتری داشته باشیم. ببینید تشتت آرای جبهه اصلاحات در فضای خلأ که صورت نگرفته، نتیجه مستقیم عملکردهای اجرائی است. اما واقع مطلب این است که حتی موضوع مهم به چرایی تشتت آرای اصلاحطلبان و جریانهای سیاسی بازنمیگردد؛ موضوع مهمتر همان چیزی است که به آن اشاره کردید.
چه موضوعی؟
میزان مشارکت جامعه.
این هم محل بحث و سؤال من نیست.
شاید نباشد، اما مهمتر از آن است که بفهمیم چرا اصلاحطلبان دچار تضاد آرا در قبال انتخابات هستند. همانگونه که در سؤال نخست مطرح کردید، مردم هنوز اهمیتی جدی برای انتخابات قائل نیستند؛ چراکه بر این باورند که نهادهایی مانند مجلس شورای اسلامی در مسیر تصمیمگیری و تصمیمسازی چندان موجودیتی ندارند. نکته اساسیتر آن است که اصلا نهادهای انتخابی که با رأی مردم باید تعیین شوند، آن چیزی نیست که خواست اکثریت جامعه باشد؛ به دلیل آنکه مردم این را در انتخاباتهای قبلی تجربه کردهاند. هم در انتخابات ۹۸ و هم در انتخابات ۱۴۰۰ ما مصداق بارز فاصله معنادار خواست مردم با آنچه را در صحنه انتخابات روی داد، مشاهده کردیم و نتیجه آن هم وضعیت کنونی کشور است. مشکلات حال حاضر نتیجه همان پروژه یکدستسازی قدرت اجرائی است. اتفاقا انتخابات در هر دوره به سمتی پیش رفت که در مقابل آنچه رهبری به درستی اعلام کرده بودند، قرار گرفت. واقعا باید هر انتخابات مبنای تحول در کشور میبود و شرایط را به سمت بهبود میکشاند، ولی در عمل هر انتخابات وضعیت را نسبت به دوره قبل با چالشهای بیشتری همراه کرد. آقایان پیش از انتخابات مجلس یازدهم به مجلس دهم میتاختند که هیچ دستاورد و خروجی مؤثری ندارد. اکنون شما به کارنامه مجلس یازدهم نگاه کنید و دو مجلس دهم و یازدهم را در کفه قضاوت مردم قرار دهید تا ببینید کدام مجلس نمره بیشتری از مردم میگیرد.
باز از مبحث دور شدیم. اما مجلس دهم هم قابل دفاع بود؟! چه کسانی از مجلس دهم انتظارات عجیبی داشتند، اما در پایان نهتنها به انتظارات جامعه عمل پوشانده نشد بلکه حتی حداقلها را هم برآوده نکردند و نهایتا کار به جایی رسید که برخی فعالان رسانهای و سیاسی به دلیل حمایت از فراکسیون امید رسما از مردم عذرخواهی کردند؟ در ۲۴، ۲۵ و ۲۶ آبان و ۱۸ دی ۹۸ مجلس کجای کار بود؟
بله، در همین مجلس دهم که من سابقه حضور در آن را دارم، علیرغم تمام ردصلاحیتهای گسترده، باز انتظارات حداقلی از مجلس سابق وجود داشت و بر مبنای همین انتظارات حداقلی، اصلاحطلبان وارد گود انتخابات مجلس دهم شدند. اما واقعیت امر آن است که حتی همان انتظارات حداقلی هم در مجلس دهم اجابت نشد. بگذارید از تجربه خودم بگویم. بسیاری از طرحهایی که من یا دیگر اعضای فراکسیون امید به مجلس دهم ارائه دادیم یا اکثر لوایحی که توسط دولت روحانی مطرح شد، در مجلس قبل به در بسته خورد. فراموش نکنیم درخصوص موضوع رفع تحریمها یا گشایشهای بانکی و موضوع FATF، فراکسیون امید یا دولت روحانی چه طرحها و لوایحی در همین مجلس پیش کشیدند و همه به بنبست کشیده شدند؛ درصورتیکه همین طرحها و لوایح میتوانستند قفل تحریم یا مسائل بانکی کشور را باز کنند. حتی دیگر طرحها و لوایح درباره حقوق شهروندی هم به سرانجام مشابهی دچار شد. در یکی از مهمترین تحولات مجلس دهم، یعنی تعیین قیمت حاملهای انرژی، من این را به صراحت میگویم که مجلس دهم و نمایندگان آن کوچکترین دخالت و تصمیمگیری نداشتند و همه چیز توسط یک نهاد فراقانونی به نام سران قوا تصمیمگیری شد و نتیجه آن هم مسئلهای بود که در آبان ۹۸ رقم خورد. پس میبینید که واقعا مجلس از گردونه تصمیمگیری و تصمیمسازی خارج شده است. به همین دلیل مطمئن باشید حتی اگر انتخابات آزادی هم وجود داشته باشد و اصلاحطلبان نیز بتوانند ورود پیدا کنند، مردم رغبت لازم را به آن نشان نمیدهند؛ چون میدانند مجلس کار خاصی انجام نمیدهد. در همین سانحه ساقطشدن هواپیمای مسافربری اوکراینی که به سالگرد آن نزدیک میشویم، من تمام تلاش خود را به کار بردم که در مجلس دهم بتوانم طرح سؤال از وزیر دفاع را کلید بزنم. نهایت امر چه شد؟! وقتی برگه سؤال را بین نمایندگان چرخاندم فقط دو نماینده آن را امضا کردند و عملا موضوع سؤال از وزیر دفاع به نتیجه نرسید.
باز هم موضوع اصلاحطلبان به حاشیه رفت، مطمئنا در مورد آن سؤال خواهم پرسید. اما یک پرسش ذهن من را درگیر کرده است؛ توییت دوشنبه هفته گذشته شما میتواند برداشتی مشابه با نگاه مصطفی تاجزاده باشد. بدون تعارف من چنین برداشتی داشتم.
واقعا بنایی برای قیاسکردن یا تحلیل نوشته خودم و گفته تاجزاده ندارم. من حرف خودم را مطرح کردم. من آنجا هم گفتم و دوباره به شما هم میگویم انتخابات ماندگار و افزایش مشارکت مشروط و منوط به آن است که الزامات و پیششرطهای این انتخابات آزاد وجود داشته باشد. اگر انتخابات آزاد نباشد، ضربه جدیتر، بیشتر و عمیقتری را به جامعه و اعتماد عمومی خواهد زد. البته این را هم بگویم که زمان این حرفها هم گذشته است.
به نظر میرسد به موازات کلیدخوردن موضوع انتخابات در سخنرانی رهبری، دوباره موضوع مناظرههای سیاسی تلویزیونی هم در دستور کار قرار داده شده و با استفاده از وزن برخی شخصیتهای و جریانها مانند مناظره محسن هاشمیرفسنجانی و حسین شریعتمداری به دنبال داغکردن تنور انتخابات هستند و از طرف دیگر موضوع جریانسازی، ائتلافسازی، تشکلسازی و حزبسازی نیز به طور جدی در میان اصولگرایان داغ است؛ از «جمنا»ی ۹۶ تا «شانا»ی ۹۸، شورای وحدت، «جماران» (جریان مردمی انقلابی رویشهای نسل سوم انقلاب)، پایداریها، «مبنا»، «شریان» و اخیرا هم تشکل حسین اللهکرم با عنوان «رزما» و... همزمان با تشکلسازی و حزبسازی به دوگانه یا چندگانهسازی درون اصولگرایی مانند تقابل قالیبافیها و پایداریها یا احمدینژادیها دامن زده میشود. البته به باور کسانی مانند محمد مهاجری، «ایجاد احزاب جدید در آستانه انتخابات مانند دکههای بلالفروشی و گردوفروشی عمل میکند. این احزاب یک دکه هستند بدون آنکه هیچ ساختار فکری و اندیشهای قابل اعتنا داشته باشند». به گفته مهاجری «جریان اصلاحطلب و اصولگرا به لحاظ تفکری و تشکلی اشباع هستند؛ یعنی اگر در داخل جریانات فکری اصولگرایان یا اصلاحطلبان جریانی منشعب شود، شما بههیچوجه حزبی پیدا نمیکنید که حرف نویی داشته باشد». با این اوصاف، شما این دست فعالیتها را چگونه ارزیابی میکنید؟ به باورتان میتواند درصدی حتی اندک در افزایش مشارکت مؤثر باشد؟
ببینید اینجا مسئله تجربه مردم است. مناظره تلویزیونی، تشکلسازی، حزبسازی و ائتلافسازی که چیز جدیدی نیست. همه اینها سالهای گذشته تجربه شده است و نتیجه آن هم مجلس کنونی و دولت فعلی است. به همین دلیل موضوع برای مردم اهمیت ندارد. به نظر میرسد انتخابات جذابیت خود را از دست داده است. مگر تلویزیون و اصولگرایان چقدر در جامعه مخاطب دارند که بخواهند این کارها را انجام بدهند تا مشارکت را افزایش دهند؟! من مانند شما نمیخواهم اسم افراد را ببرم، ولی حتی اگر بخواهند از وزن برخی چهرهها در مناظرههای تلویزیونی برای جذابیت در افکار عمومی استفاده کنند باز هم نتیجه نخواهند گرفت و اتفاقا به ضرر خود این افراد خواهد بود که در زمین آنها بازی کنند؛ چون باعث سوختن سرمایه سیاسی و اجتماعی آنها خواهد شد. اینجا نباید فراموش کنیم که شاید اصلا مخاطب تمام این تحولات و فعالیتها، کل جامعه نیست.
یعنی چه؟
به نظر من جامعه هدف این تحرکات سیاسی و انتخاباتی برای همان طیف تکلیفگرای جامعه است که اتفاقا اکنون آنها هم دچار ریزش شدهاند و در نگاه به آینده تشکیک کردهاند. با اطلاع و آگاهی میگویم که این طیف تکلیفگرا هم دچار واگرایی شدهاند. به همین دلیل من اعتقاد دارم بخش عمده این تحرکات و دوگانهسازیهای سیاسی تصنعی برای آن است که بخواهند این پایگاه سنتی رأی را قانع کنند.
در چنین فضایی، حسن روحانی هم به نحوی حرف زده که میتوان از دل آن برداشتهای متعدد، متفاوت و حتی متضاد کرد. شاید هم اساسا نیت روحانی از بیان این قبیل جملات همین باشد؛ اینکه روحانی گفته «گاهی رأیندادن در انتخابات نوعی رأیدادن است» از همان دست تعابیر است؛ چه نیازی به این دوپهلوگوییهاست؟ به نظر من، روحانی نیز مانند جبهه اصلاحات دچار یک نوع دوگانگی است؛ نه میتواند واقعیتهای جامعه را نادیده بگیرد و نه از آن سو قطع ارتباط با ساختار را به نفع خود میبیند. به همین دلیل دوپهلوگویی به یک راهکار برای رئیسجمهور سابق بدل شده است. غیر از این است؟
ببینید من واقعا چون این جمله را از زبان خود روحانی نشنیدم و بلکه رسانهها آن را مطرح کردند، نمیتوانم مانند شما تحلیلی از مواضع رئیسجمهور سابق داشته باشم...
بااینحال من اصرار دارم که ارزیابی محمود صادقی را دراینباره داشته باشم، مگر آنکه بیمی از گفته خود درباره تحلیل حسن روحانی داشته باشد.
مسئله بیم و نگرانی گفته من نیست؛ چون من به شما گفتم و دوباره هم تکرار میکنم آنچه میگویم ارزیابی شخصی من است و ارتباطی به جبهه اصلاحات یا تشکل متبوعم ندارد. اما به اصرار شما من هم معتقدم روحانی امید چندانی به این انتخابات ندارد؛ یعنی روحانی هم امیدی ندارد که مشارکت جدی در انتخابات مجلس دوازدهم شکل بگیرد.
واقعا؟!
آنطور که من از برخی واسطهها شنیدم حسن روحانی این امید را در افزایش مشارکت در انتخابات مجلس ندارد، به همین دلیل تمرکزش روی موضوع خبرگان است که بتواند یک فهرستی را در سراسر کشور تدارک ببیند.
کارگزارانیها و امثال مرعشی در جبهه اصلاحات را چگونه میبینید؟ آقای مرعشی در مصاحبهای که اخیرا با روزنامه «شرق» داشته، معتقد است که هدف هر حزب سیاسی کسب قدرت است که بر مبنای علم سیاست کاملا درست است. ازاینرو او باور دارد که در هر شرایطی باید به فعالیت سیاسی حزبی ادامه داد، اما از آن سو اعتقاد دارد عملکرد شورای نگهبان بهمراتب محدودتر، بستهتر و تندتر از هیئت اجرائی و نظارت خواهد بود، ضمنا نسبت به آینده هم بهشدت ناامید است و... که در کل جمع نقیضین است؟
اتفاقا آقای مرعشی همین چند روز پیش در گفتوگویی که با خبرگزاری دانشجو داشتند، اذعان و اعتراف کردند که خودشان و حزبشان در جبهه اصلاحات در اقلیت قرار ندارند و هر آنچه میگویند نظر شخصیشان است. حتی عنوان کردند که با وجود توصیه برای ریاست جبهه اصلاحات از سوی برخی افراد به دلیل آنکه آگاه بودند از پشتوانه رأی لازم برخوردار نیستند، در انتخابات شرکت نکردند. به همین دلیل گفتههای افرادی مانند آقای مرعشی یا چند نفر دیگر که در جبهه اصلاحات قرار دارند به معنای موضع رسمی و واحد این جبهه نیست، بلکه ارزیابی شخص آنهاست. نهایتا آقای مرعشی میتواند بگوید موضعش، موضع حزب کارگزاران است. البته من برای ایشان احترام بسیار زیادی قائلم و گاهی هم سخنان ایشان درست و منطقی است. گاهی هم شده سخنان رادیکالی را هم بیان میکنند و حقایقی را هم به زبان میرانند. پس نباید از انصاف و عدالت خارج شد.
بحث خروج از انصاف و عدالت نیست و قراری هم برای توهین به افراد ندارم. بنای من تحلیل شکاف نگاه در درون جبهه اصلاحات است. من میگویم موضعگیری امثال مرعشی با تناقض و ابهام همراه است؛ تکلیفشان با هیچچیزی روشن نیست. فارغ از درست یا غلط بودن، مانند تاجزاده صریح و قاطع نمیگویند که جان کلامشان چیست.
من نیز مانند شما معتقدم کارگزارانیها و امثال آقای مرعشی دچار نوعی سردرگمی و سرگردانی هستند، اما این هم دلیل دارد.
چه دلیلی؟
ببینید واقعا فضای سیاسی کشور یک فضای سردرگم، مبهم و بدون افق روشن پیشرو است. به همین دلیل تکلیف یک فعال سیاسی، یک فعال حزبی و تشکلها مشخص نیست. بنابراین از یک سو کسی مانند آقای مرعشی تصریح و تأکید میکند که زمینهای برای مشارکت و انتخابات آزاد وجود ندارد، اما همزمان تمام تلاش خود را برای مشارکت در انتخابات به کار میگیرد. اینجا باز هم یک نکته مهم وجود دارد.
جالب شد. قدری موضوع را میشکافید؟
یعنی اینکه افراد به دلیل ترس از متهمشدن به تحریم انتخابات سعی میکنند مواضعی در قبال مشارکت و فعالیت حزبی در انتخابات داشته باشند تا این برچسب و اتهام به آنها زده نشود و در ادامه چالشهایی برای آنها به وجود نیاید. شاید به همین دلیل در انتخابات مجلس یازدهم در ۹۸ این حزب، لیست انتخاباتی خود را ارائه کرد؛ در صورتی که باید از آقای مرعشی پرسید وقتی ایشان معترف به نبود انتخابات آزاد هستند، چگونه میتوان به مشارکت امیدوار بود؟! مگر اینکه واقعا همان موضوع برچسب سیاسی و اتهام در میان باشد که موجب شود در هر شرایطی آنها مجبور به کار سیاسی شوند. با درنظرگرفتن این شرایط آقای مرعشی چه کاری میتواند انجام دهد؟ آیا مانند برخیها که میگویند باید با امثال باهنر و قالیباف ائتلاف کنیم؟
البته خود آقای مرعشی در همین گفتوگو با خبرگزاری دانشجو، مسئله را هم رد کردند و موضوع ائتلاف با اصولگرایان را تکذیب میکنند.
موضوع من هم همین است. با تمام احترامی که برای آقای مرعشی قائلم، واقعا در شرایطی که با لوازم و پیششرطهای لازم برای یک انتخابات فراگیر، منسجم و مشارکتی فراهم نیست، چه کار باید کرد؟ چگونه میتوان مشارکت کرد؟ اصلا فرض کنید همه افراد طیف اصلاحطلب هم توانستند در گود هیئتهای نظارت و شورای نگهبان تأیید صلاحیت شوند، فکر میکنید چه تأثیری در مقوله مشارکت دارد؟ برای مردم اصلا مسئله اصلاحطلب و اصولگرا نیست؛ موضوع کارکرد مجلس و نهادهای انتخابی است. البته باز هم تأکید دارم من برای ایشان (مرعشی) احترام قائلم و نمیخواهم به اختلافات درون جبهه اصلاحات دامن بزنم یا مواضعی را مطرح کنم که به ایشان یا دیگر افراد بربخورد و کدورتی پیش بیاید. این را معترفم که افرادی مانند آقای مرعشی معتقدند فعالیت سیاسی و حزبی یک کار مستمر و مداوم است و در هر شرایطی باید ادامه پیدا کند. به باور این طیف، انتخابات بهار احزاب است و باید در آن مشارکت کرد، ولو آنکه شرایط به نفع ما نباشد. به اعتقاد این طیف، سیاستورزی در دوره انتخابات است که نتیجه و ثمره خود را میبیند، لذا با این بینش و خوانش تأکید دارند که حتی اگر کاندیدایی در انتخابات وجود نداشته باشد باید مشارکت کرد که نتایج و آثار مثبت آن در طول سالهای بعدی، فضا را برای بهقدرترسیدن آنها فراهم کند. ازاینرو نباید تحت هیچ شرایطی فضای مشارکت را خالی کرد. به باور این افراد حتی اگر دو کاندیدا در شهرستان هم وجود داشته باشد باید روی آنها سرمایهگذاری کرد تا بدنه رأیشان انسجام و تقویت پیدا کند. اما واقع مطلب، این سیاستورزی نیست، یک مصلحتسنجی است.
اتفاقا در نگاه کلانتر میخواهم به جبهه اصلاحات برسم که جواد امام نیز در مقام سخنگوی این جبهه (اصلاحات) میگوید «در مورد اینکه حزبی، کاندیدایی داشته باشد یا قصد داشته باشد برخلاف جریان اصلاحات تصمیم بگیرد، بنده بیاطلاع هستم. الان بفرمایید از چهره شاخص کارگزاران چه کسانی در انتخابات هستند؟ آقای مرعشی ثبتنام کردند؟ آقای عطریانفر ثبتنام کردند؟ آقای هاشمی ثبتنام کردند؟ ما اصلا چهره شاخصی از حزب کارگزاران سازندگی داریم که ثبتنام کرده باشد؟!». اینجا واقعا اصرار دارم که جواب سؤال خودم را از محمود صادقی بگیرم که چرا جبهه اصلاحات در فاصله ۶۲ روز تا ۱۱ اسفند، هنوز تکلیفش با انتخابات روشن نیست. اگر اینقدر اصرار و به نحوی انتقادات گاهی تند دارم به این دلیل است که ما در سالهای گذشته دیدیم که اصلاحات و اصلاحطلبان از ماهها و حتی یک سال پیش از انتخابات با انسجام، برنامهریزی و موضعگیری واحد حزبی عمل میکردند. برای هر سناریویی آماده بودند و راهحل داشتند. اکنون کوچکترین نشانی از این انسجام و برنامهریزی وجود ندارد؛ گویی اصلاحطلبان دچار یک زلزله سیاسی شدهاند و در زیر آوارهای اختلافات درونی گرفتارند که حتی در برابر بدیهیاتی مانند مشارکت یا عدم مشارکت به موضع واحدی نمیرسند؟
ببینید جبهه اصلاحات هنوز جمعبندی نهایی خود را در قبال انتخابات ندارد. راهبردها هنوز در مرحله تدوین و چکشکاری است؛ یعنی پیشنویس راهبرد اولیه جبهه اصلاحات در قبال انتخابات در کمیته راهبردها تدوین شده است...
گویا این پیشنویس اکنون برای احزاب ارسال شده است، نه؟
بله، این پیشنویس برای احزاب درون جبهه اصلاحات ارسال شده است. اتفاقا پیرو این پیشنویس ما در دفتر سیاسی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه و چهارشنبهشب هفته گذشته در دفتر مرکزی شورا، آن را به بحث گذاشتیم و هنوز این بحثها ادامه دارد و احتمالا ظرف یکی، دو روز آتی به نتیجه خواهیم رسید. یعنی تازه در مرحله بحث قرار داریم. اکنون پیشنویس توسط کمیته راهبردها تدوین و به احزاب ارسال شده است. باید منتظر نتیجه نهایی هر حزب در درون اصلاحات درباره این پیشنویس بود و ببینیم هرکدام از احزاب چه نظر مثبت یا منفی دارند و بناست در جلسات آینده مجمع عمومی بعد از چکشکاری این پیشنویس، نهایتا راهبرد جبهه اصلاحات در قبال انتخابات مشخص شود.
اگر به گفته شما انتخابات اسفند ۱۴۰۲ در مقام قیاس با یک مسابقه فوتبال، در دقیقه ۸۰ است، شما دیر نکردهاید؟
قبلا هم گفتید و جواب دادم. ببینید این قصور ما نیست.
راستش جوابتان من را قانع نکرد.
ما منتظریم ببینیم نتیجه تغییر قانون انتخابات و این مراحل پیشثبتنام و ثبتنام و نتیجه هیئتهای نظارت و اجرا و شورای نگهبان چه خواهد شد تا بتوانیم بر اساس آن جلو برویم. ما که نمیتوانیم در خلأ راهبرد تدوین کنیم. باید ببینیم واقعیتهای میدانی چیست؟! چه کسانی به نام اصلاحطلبان تأیید صلاحیت میشوند. یقین بدانید فاکتورهای مهمی در تبیین، تعیین و ترسیم راهبردهای سیاسی جبهه اصلاحات در قبال انتخابات مؤثر هستند که یکی از آنها خروجی کار هیئتهای نظارت و شورای نگهبان برای تأیید یا ردصلاحیت افراد منتسب به اصلاحطلبان است. مضافا باید ببینیم این انتخابات تا چه حد آزاد است و از طرف دیگر فاکتور مهم، میزان مشارکت مردمی است؛ ما باید این فاکتورها را در کنار هم بگذاریم تا به نتیجه برسیم، بله شاید به قول شما در دقیقه ۸۰ این مسئله دیر باشد، اما همه قصور از طرف جبهه اصلاحات نیست. وقتی تنها ظرف چند ماه و به سرعت تغییر قانون انتخابات مطرح و تصویب میشود و نهایتا شورای نگهبان تأیید میکند و به همان سرعت هم اجرائی و عملیاتی هم میشود، نتیجه مستقیم و سریعش آن است که احزاب در یک شوک سیاسی قرار میگیرند که یکی از تبعاتش هم وضعیت امروز جبهه اصلاحات است که نمیداند چه راهبردی در قبال آن داشته باشد.
فراموش نکنیم ما درخصوص جبهه اصلاحات بحث میکنیم؛ جبهه اصلاحات یک حزب نیست، بلکه یک جریانی متشکل از طیفی از احزاب اصلاحطلب است و هرکدام از این احزاب، نگاه و ارزیابی خاص خود را در قبال انتخابات یا هر مسئله و موضوع سیاسی و اجتماعی دارند. پس ما باید منتظر نتیجه آرای همه احزاب باشیم تا بتوانیم به یک معدل و میانگین و موضع واحد دست پیدا کنیم. برای مثال شما از آقای مرعشی یا جواد امام سخن گفتید. خب طبیعی است آقای مرعشی اگر بخواهد از جانب کارگزاران حرف بزند یا آقای جواد امام بخواهد از جانب حزبش، ایثارگران حرف بزند، خب راحتتر میتوانند موضعگیری کنند، اما مسئله جبهه اصلاحات کاملا متفاوت است؛ جبهه اصلاحات نگاه کل احزاب اصلاحطلب است و بدیهی است که یک فرد حتی جواد امام در جایگاه سخنگوی جبهه اصلاحات نمیتواند سخن خود را سخن این جبهه بداند. باید جبهه به یک خروجی برسد تا جواد امام هم بهعنوان سخنگو، آن را طرح کند. این را هم باید اعتراف کرد که جبهه اصلاحات یک طیف ناهمگون است. اگرچه همه احزاب به نام اصلاحطلبی در این جبهه گردهم آمدهاند، اما گاهی میشود که احزاب و افراد، نگاه متفاوت و حتی متضادی دارند. پس طبیعی است که در چنین شرایطی موضوع قدری زمانبر شود.
پس لازم شد این را بپرسم که ارزیابی خودتان از خروجی نهایی جبهه اصلاحات چیست؟ آیا میتوان با این میزان از تفاوت و تضاد آرا به یک خروجی واحد رسید؟
تصور من شاید قدری بدبینانه باشد، اما من هم معترفم که شاید به یک اجماع صددرصدی و کامل در قبال انتخابات نرسیم. مثلا شاید متناسب با رأی خانم منصوری در انتخابات یک اقلیت و اکثریتی درون جبهه اصلاحات شکل بگیرد. بنابراین شاید موضع نهایی، موضع اکثریت باشد، نه موضع...
بههیچوجه نمیخواهم اینجا موضوع نگاه فمینیستی یا ضدفمینیستی و جنسیتی طرح کنم، اما به باورتان آذر منصوری، بهزاد نبوی است؟ یعنی پتانسیل تعیینکنندگی رأی آذر منصوری میتواند با جایگاه سنتی بهزاد نبوی مقایسه شود؟
اولا رأی به خانم منصوری برای انتخاب ایشان در جایگاه رئیس جبهه اصلاحات هیچگاه رأی جنسیتی نبود.
من معتفرم، اما موضوع تفاوت دو فرد است؟
جبهه اصلاحات واقعا با یک نگاه مترقی سیاسی و برای پیشبرد جبهه اصلاحات تصمیم گرفت که خانم آذر منصوری انتخاب شود. البته این یک امتیاز هم بود که جبهه اصلاحات بخواهد یک خانم را بهعنوان رئیس انتخاب کند. اما باز هم تأکید میکنم ماهیت و هویت رأی به خانم منصوری برای انتخاب ایشان در جایگاه رئیس جبهه اصلاحات به هیچ عنوان جنسیتی نبود.
نکته شما قبول، ولی این را هم بپذیریم که بهزاد نبوی یک جایگاه سنتی در میان اصلاحطلبان دارد و به تبعش میزان تمکین یا به نوعی همراهی به نگاه و رأی او به مراتب بیشتر بود، هرچند در مقام رئیس جبهه اصلاحات هم فشارهای عجیبی را به نبوی وارد کردند که کار به استعفایشان کشیده شد؟
بله، من هم معترف به جایگاه سنتی آقای نبوی هستم، اما بپذیریم در جبهه اصلاحات موضوع فرد نیست؛ موضوع جایگاه خرد جمعی است. ببینید اینجا موضوع جبهه اصلاحات است که متشکل از تمام احزاب اصلاحطلب است. به همین دلیل آرای نظر تکتک احزاب اهمیت دارد. ما برای افراد، چه خانم منصوری، چه آقای نبوی یا هر فرد دیگری احترام بسیار زیادی قائلیم، اما باید به یک تصمیم نهایی بر اساس خرد جمعی و با در نظر گرفتن رأی و نگاه همه احزاب برسیم. البته باز هم تأکید میکنم شاید جبهه اصلاحات در شرایط کنونی به یک موضعگیری صددرصدی نرسد و نتواند همه احزاب را با خود همراه کند، اما ملاک را میتوان روی نگاه اکثریت گذاشت.
و به همین دلیل امکان دارد سناریوی قبل تکرار شود و اقلیت هم منفک و مستقل از جبهه اصلاحات عمل کنند و مانند کارگزاران و ندا بر اساس منافع حزبی خودشان و بدون وامداری از جبهه اصلاحات، فهرست انتخاباتی ارائه کنند؟
بله، امکانش هست، ولی به هر حال تصمیمگیری در جبهه اصلاحات سلسلهمراتب دارد. تصمیمات در چندین کمیته ارائه میشود و بعد از آرای احزاب به هیئترئیسه و نهایتا مجمع عمومی میرسد. پس اینجا موضوع شخص یا یک حزب خاص نیست. البته خب باز هم معترفم جایگاه سنتی آقای نبوی را نمیتوان نادیده گرفت؛ بهخصوص وزن آقای نبوی در حفظ انسجام جبهه اصلاحات بسیار مؤثر بود، اما به هر حال نمیتوان نقش و جایگاه خانم منصوری را هم نادیده گرفت. هر فرد ویژگیهای خاص خود را دارد. شما فرض کنید به جای خانم منصوری، آقای شکوریراد رئیس جبهه اصلاحات میشد. قطعا همین حالت وجود داشت. بنابراین موضوع فرد نیست. ما اینجا به رویکردها بیشتر اهمیت میدهیم. از طرف دیگر ما نمیتوانیم تجربیات را نادیده بگیریم. ما تجربه ۹۸ و ۱۴۰۰ را پشت سر گذاشتیم. شما به کارگزاران و ندا اشاره کردید. با توجه به همین تجربیات است که جبهه اصلاحات اکنون مجبور است قدری وقت بگذارد و در این خصوص با همه احزاب چانهزنی کند. بنابراین من هم همسو با شما اعتقاد دارم شاید اقلیت به این باور برسد که اگر اکثریت موضوع عدم مشارکت را در دستور کار قرار دهند به صورت منفک و مستقل از جبهه اصلاحات و بر اساس منافع حزبی، فهرست انتخاباتی خود را بدهند.
پس میتواند موضوع عدم مشارکت در دستور کار باشد؟
من موضع خودم را میگویم و از آن را برداشت حزبی نکنید. واقع مطلب این است که شاید با توجه به تجربیات گذشته، جبهه اصلاحات و اکثر احزاب اصلاحطلب به این نتیجه و جمعبندی برسند که به صلاح نباشد تحت هر شرایطی و به هر قیمتی بخواهند در انتخابات شرکت کنند. البته این موضوع به معنای تحریم انتخابات نیست؛ چون تمایل به تحریم در درون جبهه اصلاحات وجود ندارد. اینجا موضوع «عدم مشارکت» است، نه «عدم شرکت»؛ قطعا هرکدام از این تعابیر، دلالتها و اقتضائات خاص خود را دارند.