خاطراتی از روزهای داغ سئول
گزارشی از کره جنوبی در سال (1987)، در راستای اصلاح و بازنگری قانون اساسی
آمبولانس با حداکثر سرعت وارد محوطه ساختمان شد. یک نفر از بازجویان حاضر در این بخش با تمام توان مشغول احیای کسی است که بر زمین خیس اتاق خواباندهاند. پزشکِ بیمارستان را سراسیمه از آمبولانس پیاده و به بالای سرش هدایت میکنند.
![گزارشی از کره جنوبی در سال (1987)، در راستای اصلاح و بازنگری قانون اساسی](https://cdn.sharghdaily.com/thumbnail/FmXJiOZnPEz3/f3RIJfgnyU4T0Uu3o7ve-VbT9FKRjpcKI1vgfm4pfv__5FnUbUVuHI1x6a9YMGSvC-4UOxG1c-sX_Np2WV4AG9c54qCsllJjWoO2vfSlzgh7Zk5lGDR61FKfZAWRG6vKJ7WK70JnbgX0N0PpLo8_WQ,,/06-1.jpg)
![روزنامه شرق](/images/Logo-newspaper.jpg)
سارا پیرزم-وکیل دادگستری و روزنامهنگار: آمبولانس با حداکثر سرعت وارد محوطه ساختمان شد. یک نفر از بازجویان حاضر در این بخش با تمام توان مشغول احیای کسی است که بر زمین خیس اتاق خواباندهاند. پزشکِ بیمارستان را سراسیمه از آمبولانس پیاده و به بالای سرش هدایت میکنند. پزشک، علائم حیاتی را بررسی و اعلام میکند که مرده است؛ اما با اصرار بازجویان، پزشک شروع به احیای تخصصی میکند؛ اما مجددا اعلام میکند که احیا نمیشود و تمام کرده است. خبر به رئیس بخش تحقیقات اداره رسیده و او نیز با اطلاع از موضوع به محل، عزیمت میکند. از همان ابتدا بر سر خبرکردن پزشک، بین بازجویان اختلاف نظر وجود داشت و با وقوع مرگ، مجادله آنان به نهایت و اوج خود رسیده است. حالا ماجرا یک شاهد دارد. بله، پزشکِ حاضرشده بر سر بالین فرد تازهدرگذشته. در اوج همهمه و مجادله، رئیس تازهرسیده به محل، در کمال خونسردی و بدون توجه به مرگ یک انسان به مأموران بازجو استراحت میدهد تا ناهار بخورند و متعاقبا دستور سوزاندن جسد را هم صادر میکند. بازجویان بخش تحقیقات، سراسیمه خود را به دفتر دادستانی میرسانند و ضمن دعوت دادستان به ضیافت شامی مجلل از او درخواست میکنند که به فوریت، اوراقی را تأیید و به امضا برساند. دادستان زیرک ضمن گفتن کنایهآمیز اینکه «شام مفت وجود ندارد»، بعد از بررسی اوراق با عصبانیت بسیار از تأیید و امضای آنها استنکاف میکند.
بازجویان در مقابل، ضربالاجل امشب برای سوزاندن جسد را به او یادآور میشوند. اوراق مبیّن آن است که دانشجویی 22ساله بر اثر ایست قلبی درگذشته است. در کشاکش سعی بازجویان بر تطمیع دادستان برای تأیید مجوز سوزاندن جسد و استنکاف او از دیگر سو، دادستان از بازجویان میپرسد که مرگ در مدتی کمتر از هشت ساعت پیش اتفاق افتاده، آیا خانواده جوان متوفی، جسد را دیدهاند و بازجویان در پاسخ از موافقت پدر دانشجوی متوفی برای سوزاندن جسد میگویند. دادستان در مقابل ابراز میکند که چه کسی میپذیرد حتی بدون رؤیت جسد فرزندش، رضایت به سوزاندن آن بدهد. این گفتوگوی کوتاه؛ اما مملو از فشار تطمیع از یک سو و استنکاف از سوی دیگر، عزم دادستان هوشیار را بر طی روند قانونی، جزمتر میکند تا بگوید اول کالبدشکافی و بعد سوزاندن جسد. بازجویان نیز از اراده صاحبان قدرت بر فیصله هرچه سریعتر موضوع خبر میدهند. کمی بعدتر مقام عالیتر دادستانی با اعمال فشار روانی بر دادستان مستنکف و مصمم، به او تذکر میدهد که این دستور از کاخ ریاستجمهوری است که نباید کش پیدا کرده و باید فیالفور فیصله یابد؛ اما دادستان در تصمیمی درست و تاریخساز مبتنی بر مسئولیت اخلاقی و حرفهایاش، قاطعانه دستور توقف سوزاندن جسد را تا تعیین تکلیف کالبدشکافی صادر میکند؛
تصمیمی که همکارانش آن را در برابر هزینههایی که در پی خواهد داشت، بیارزش قلمداد کردند؛ اما او خود را مهیای استعفا از مقامش میکند و با وجود همه تهدیدات، شجاعانه به مقامات عالیتر دادستانی صریحا اعلام میکند که مصمم است کار درست را انجام دهد؛ چراکه همگی مستندات دلالت بر شکنجه دانشجوی کشتهشده هنگام بازجویی دارد و از آنها میخواهد تا مسئولیت اصرار بر کالبدشکافی را تماما به گردن او انداخته و خود را از آن مبرا اعلام کنند.
آنسوتر روزنامهنگار یکی از روزنامههای معتبر، خبر پچپچشده افواه در دادستانی راجع به کشتهشدن یک دانشجو هنگام بازجویی را به سردبیر روزنامه رسانده و بعد چاپ و انتشار این خبر مبنی بر احتمال وقوع چنین حادثهای، دفتر روزنامه مورد حمله وحشیانه عوامل بینامونشان دولت قرار میگیرد. در آن سوی شهر مأموران امنیتی، پدر و مادر دانشجوی کشتهشده را به سردخانه آوردهاند. بهت و حیرت این پدر و مادر مستأصل از چرایی حضورشان در فضای سرد و منگ سردخانه، تصویری از نهایت غم، استیصال و خشم را پیش چشم هر ناظری قرار میدهد. به آنها گفته میشود که تصادفی اتفاق افتاده و حضور شما در اینجا از این بابت است. با انتشار خبر و خشم رئیسجمهور از اطلاعرسانی روزنامه، اختلاف و درگیری در سطوح عالی مقامات دولتی بهویژه پلیس چنان بالا میگیرد که در پاسخ به بهت جامعه و برای خاموشکردن آتش خشم مردم، تصمیم به برگزاری کنفرانس مطبوعاتی گرفته میشود و در آن رئیس پلیس ضمن سوگند به شرافت پلیس، تأکید میکند که دانشجوی متوفی بر اثر «ایست قلبی» درگذشته است؛ اما اذهان نکتهسنج روزنامهنگاران کارکشته، حکایت غیرمعقول حمله قلبی بر اثر ترس از بازجو را باور نکرده و با غیرمنطقی و غیرعقلانی ارزیابیکردن ایست قلبی و مرگ جوان 22ساله سالمی بر اثر شوک ناگهانی، هریک به طریقی، راه کشف حقیقت را پی گرفتند. چند روز از هیاهوی برپاشده در کشور میگذرد.
در پزشکی قانونی دادستان پرونده در پی تصمیم اخلاقی و قانونی خود بر لزوم کالبدشکافی، در دیدار با پزشک مسئول کالبدشکافی به او گوشزد میکند که مسئله واجد حساسیت بسیاری است؛ بنابراین باید تمام دقت خود را به کار بندد. حضور مأموران امنیتی در ایجاد ممانعت بر سر اجرای دستور دادستان کاملا محسوس است و همین موجب میشود تا دادستان قاطعانه اعلام کند در صورت تداوم مانعتراشیها در سیر قانونی پرونده، با رسانههای آزاد برونمرزی مصاحبه و کل ماجرا را شرح خواهد داد. در چهل سوی پرآشوب این روزها، دادستان، بارها و بارها شنید که سرش درد میکند برای دردسر و بارها و بارها گفت که مصمم است کار درست را انجام دهد. نهایتا با مقاومت دلیرانه دادستان با وجود تدابیر شدید امنیتی، کالبدشکافی با حضور دایی دانشجوی کشتهشده انجام شد. آثار کبودی بر پیکر دانشجو مشهود بود. دایی دانشجوی کشتهشده که اشک بر پهنای رخسارش جاری بود، به خبرنگاران و روزنامهنگاران منتظر، در بیرون ساختمان پزشکی قانونی گفت که آثار شکنجه را دیدم، او را کشتهاند. همین یک جمله کافی بود تا قیامتی برپا شود.
هریک از خبرنگاران سعی در مخابره هرچه سریعتر این موضوع به دفاتر روزنامههایشان داشتند. در دفتر یکی از معتبرترین روزنامهها وفق روال معمول تخته سیاهی وجود داشت که بر آن، خطمشی مجاز و موضوعات ممنوعهای که روزنامهها حق پرداختن به آن را ندارند، نوشته شده که ازجمله ممنوعیتها پرداختن به دانشجوی کشتهشده بود. این بار مدیرمسئول روزنامه است که با پاککردن ممنوعیتها از صفحه تخته سیاه در تصمیمی شجاعانه به روزنامهنگاران اجازه میدهد کارگروهی برای کشف علت واقعی کشتهشدن دانشجو و ارتباط آن با شکنجه تشکیل دهند. در آن سوی شهر بعد از پایان کالبدشکافی، پزشک مسئول در گزارش خود، علت مرگ دانشجو را خفگی بر اثر انسداد راه تنفسی و شکستهشدن نای قربانی اعلام میکند. پس از رسیدن خبر به رئیس پلیس، او با احضار پزشک قانونی، ابتدا تطمیع و بعد تهدید او را در پیش میگیرد؛ اما پزشک اصرار دارد که آثار کبودی ناشی از شکنجه بر پیکر دانشجوی کشتهشده کاملا گویا و مشهود است و در پاسخ، از رئیس پلیس میشنود که با سوزاندهشدن جسد این مشکل نیز حلشده خواهد بود و باید در گزارش خود، علت مرگ را «ایست قلبی» اعلام کند؛ در غیراینصورت با عواقب پرهزینه آن مواجه خواهد شد. این بار نوبت پزشک مسئول کالبدشکافی بود تا در تصمیمی تاریخساز با مقاومت در برابر تطمیع و تهدید همهجانبه، صراحتا اعلام کند که چنین کار غیراخلاقی و غیرقانونی را مرتکب نخواهد شد. در پی آن بلافاصله رئیس پلیس با برگزاری کنفرانس مطبوعاتی، به افکار عمومی اعلام میکند که خونریزی سمت راست ریه دانشجوی درگذشته به دلیل بیماری سل و کوفتگی روی سینه و گلو از اثرات تلاش برای احیای وی بوده و هیچ اثری از ضربات غیرضروری! دیده نشده است. متعاقب این کنفرانس مطبوعاتی، بلافاصله جسد دانشجو سوزانده شده و خانواده وی در محاصره کامل نیروهای امنیتی قرار میگیرند تا از دسترس خبرنگاران و روزنامهنگاران خارج شوند. دادستان با مشاهده این نمایش سراسر دروغ در کتمان واقعیت، باز در اقدام متهورانه دیگری، گزارش دقیق پزشک مسئول کالبدشکافی را در اختیار روزنامهنگار یکی از روزنامههای مهم و پیگیر موضوع، قرار میدهد و العاقبه گزارش واقعی کالبدشکافی که حکایت از مرگ دانشجو بر اثر شکنجه داشت، در روزنامه منتشر میشود. در پی برملاشدن واقعیت، کاخ ریاستجمهوری تصمیم میگیرد که بازجویان ردهپایین را با عنوان «استفاده بیش از حد از خشونت»، قربانی کند از این رو آنها را روانه زندان کرد. در زندان، رئیس حراست ندامتگاه طی ملاقات بازجویان دستگیرشده با خانوادههایشان و همینطور ضمن بحث و جدلهای بازجویان زندانی با مقامات ارشدشان، شاهد مکالمات آنها میشود که همگی دلالت بر کشتهشدن دانشجو زیر شکنجه بازجویان دارد. هجمه تهدیدات علیه رئیس حراست ندامتگاه آغاز میشود که مبادا از شنیدهها و دیدههایش، اطلاعاتی به بیرون درز کند و این بار نوبت اوست تا با تصمیمی درست و اقدامی مؤثر، نوری بر زوایای تاریک قضیه بتاباند از اینرو عزمش را جزم کرده و خلاصه مکالمات بازجویان شکنجهگر زندانی را به همراه فهرست اسامی آنها در اختیار یکی از رهبران جنبش اعتراضی دربند در همان زندان قرار میدهد.
با درز اطلاعات به بیرون زندان و رسیدن آن به دست دیگر رهبران اعتراضات، اسامی بازجویان مسئول مرگ دانشجو، منتشر میشود. آتش خشم مردم زبانه میکشد و این خشم انباشته اجتماعی چنان تظاهرات گستردهای به راه میاندازد که سرکوب وحشیانهای را نیز از سوی دولت در پی دارد. اینجا، سئول، سال (1987) است. مردم معترض، خواسته مشخص سیاسیای را پیشروی حکومت گذاردهاند. اصلاح و بازنگری قانون اساسی و در راستای آن، انتخاب مستقیم رئیسجمهور توسط مردم و افزایش آزادیهای مدنی. رئیسجمهور وقت «چون دوهوان» که پیشتر رئیس سازمان اطلاعات ارتش بود با کودتای نظامی در سال (1979) و به قتل رساندن زمامدار قبل خود، قدرت را به دست گرفته بود. دیکتاور «چون دوهوان» که به «قصاب گوانگجو» شهرت دارد، کسی بود که دهها هزار دانشجو، دانشآموز و معترض سیاسی را زندانی و با قتل عام و سرکوب قیام مردم گوانگجو، حمام خون به راه انداخته و قدرت خود را تثبیت کرده بود. علیرغم اعتراضات سراسری مردم، زمانی که رئیسجمهور «چون دوهوان» یار دیرینه خود «روتائه وو» را به عنوان جانشینش برای پست ریاستجمهوری بدون برگزاری انتخابات معرفی میکند، فوران خشم مردم، اعتراضات سراسری را وارد فاز جدیدی میکند و با تداوم و تشدید تظاهرات، «روتائه وو» رهبر حزب «عدالت دموکراتیک» و پشتیبان رئیسجمهور «چون دوهوان»، ابتکار عمل را به دست میگیرد و با مطرحساختن یکی از اساسیترین مطالبات مردم معترض ضمن بیانیه حزب در 29 ژوئن، خواستار انتخاب مستقیم رئیسجمهور توسط مردم میشود. نهایتا دولت ناچار به تسلیم در برابر خواست ملی «بازنگری قانون اساسی و انتخاب رئیسجمهور مستقیما توسط مردم» میشود.
نتیجه انتخابات، حیرتآورست. به دلیل عدم مراقبت از دستاوردهای اعتراضات مدنی که به «جنبش دموکراسیخواهی ژوئن 1987» معروف شده و عدم توافق مخالفان دولت بر کاندیدایی واحد، «روتائه وو» کودتاگر نظامی سابق، در فقدان ائتلاف نیروهای مبارز، با 36.9 درصد آرا، پیروز انتخابات ریاستجمهوری میشود. روتائه وو دوست نظامی و همدست رئیسجمهور «چون دوهوان» در سرکوب خونین مردم گوانگجو بود که نقش کلیدی در کودتای نظامی (1979 ) و به قدرت رسیدن رئیسجمهور بر عهده داشت. در واقع یک دیکتاتور و کودتاگر به قدرت رسید. پنج سال طول کشید تا یکی از مهمترین آرمانهای جنبش دموکراسیخواهی، محقق و اولین انتخابات آزاد ریاستجمهوری در سال ( 1992) برگزار و برای اولین بار یک غیرنظامی (کیم یانگ سام، فعال حقوق بشر که سالها زندانی سیاسی بود) به قدرت رسید. از طرفی قیام سراسری ژوئن (1987) کره جنوبی که به «قیام 19روزه» معروف شده است، تنها منحصر به 19 روز یا حتی چندین ماه تظاهرات گسترده و سراسری نبود بلکه پیشینه آن بر سه قیام مهم دانشجویی 19 آوریل (1960)، قیام پوسان-ماسان سال (1979) و قیام خونین گوانگجو سال (1980) متکی و در امتداد چندین دهه مبارزه خونبار و پرهزینه شهروندان با دیکتاتوری، نقض گسترده حقوق بشر و کشتار مخالفان سیاسی بود. در واقع کشتهشدن دانشجو بر اثر شکنجه از او یک نیروی محرک سیاسی ساخت و مانند جرقهای آتش اعتراضات را شعلهورتر و معترضان ازهمگسسته را متحد کرد.
بر پایه گزارش نهادهای بینالمللی، امروز کره جنوبی دارای یک سامانه مردمسالار نوگرا مبتنی بر آزادیهای فردی است اگرچه توسعه سیاسی هر جامعهای متأثر از رویکرد و عملکرد حکمرانان و مردمان آن و بسته به ویژگیهای تاریخی، اقتصادی، فرهنگ سیاسی و اجتماعی، پیشینه سرزمینی و ساختارهای ارزشی از جامعهای به جامعه دیگر، متفاوت است و نمیتوان یک الگو یا نسخه را برای توسعه سیاسی همه جوامع پیچید و به دنبال نتایج همگون بود اما اصول جهانشمولی در همه جوامع انسانی برقرار است و آن اینکه اقدامی درست در زمانی مناسب، گاه، آنسان جریانی به راه میاندازد که منشأ تحولات عظیم تاریخی یک سرزمین میشود که البته نیاز به مراقبت نیز دارد در غیر این صورت جامعه هزینهداده دچار یأس و سرخوردگی خواهد شد. اقدام اخلاقی و شجاعانه دادستان در انجام وظیفهاش، زنجیرهای از وقایع را در پی داشت که دیگرانی نیز «دومینووا» به او پیوستند و جریانی فراگیر شکل گرفت. مسیر تحولخواهی برای ملتها عموما زمانبر، پرفرازونشیب و گاه بسیار پرهزینه و خونبار است اما اقدام مسئولانه فرد فرد شهروندان یک جامعه در هر وظیفه و جایگاهی، مختصات این مسیر را به طرز مشهودی تغییر داده و موجب کوتاهتر و کمهزینهترشدن آن است. این همانی است که قهرمانان جنبش ژوئن (1987) از دادستان گرفته تا روزنامهنگار، از پزشک قانونی مسئول کالبدشکافی گرفته تا رئیس زندان، همگی در لحظهای حساس بدان واقف شدند و اقدام کردند. تفکرشان بر این محور بود که «چرا کاری نکنم وقتی کاری هست که میتوانم بکنم». آنها از جایی که بر آن ایستاده بودند، یک قدم جلوتر آمدند. زمانی که آن روز برای ملتی فرا رسد، پیروزیاش حتمی است.
منابع در دفتر روزنامه موجود است
منابع:
1- تیشه بار، ماندانا، (1395)، «بررسی روند توسعه سیاسی دولت در کره جنوبی»، فصلنامه دولتپژوهی (مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی) سال دوم، شماره 6، ص 49
2) Jameson, Sam, July 6(1987), www.latimes.com , Los Angeles Times, Korea student death sparks clash in Seoul: police disperse demonstration whit tear gas, protesters spurn ruling party condolences
3) Park, Anna, (1988), www.heinonline.org , International Election Observation: The 1987 South Korean Presidential Election
4-تیشه بار، ماندانا، (1395)، «بررسی روند توسعه سیاسی دولت در کره جنوبی»، فصلنامه دولتپژوهی (مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی) سال دوم، شماره 6، ص 49
5) Nak-Chung Paik, June 4 (2007), www.apjjf.org , The Asia-Pacific Journal, Democracy and Peace in Korea Twenty Years After June 1987
6-. تیشه بار، ماندانا، (1395)، «بررسی روند توسعه سیاسی دولت در کره جنوبی»، فصلنامه دولتپژوهی (مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی)سال دوم، شماره 6، ص 46
7-همان پیشین
8- شیرزادی، رضا، (1390) «دولت و توسعه در کره جنوبی»، فصلنامه تخصصی علوم سیاسی، شماره پانزدهم
9) Jan 31(1987), www.nytimes.com, The New York Times, Seoul student torture death changes political landscape.
10) Jan 12 (2017), www.koreajoongangdaily.joins.com, 30 years on, son s murder still haunts family.
11)Hong Nack Kim, (1998),https://ciaotest.cc.columbia.edu/journals/ijoks/v2i1/f_0013364_10860.pdf, Change and Continuity in Korean Political Culture An Overview
12)Croissant, Aurel, https://library.fes.de/pdf-files/iez/01361008.pdf ,Electoral Politics in South Korea