گزارش تحقیقی درباره تکنیکهای فرقهای در مؤسسه روانشناسی «الف.م»: بررسی روایتهای عینی
این یک فرقه است؟
همه چیز خوب است. صدای گرم و صمیمی مردی میگوید: «سلام دختر گلم!». زنی شروع به گریه میکند. لحن مرد مهربان است و از زن میخواهد نفس عمیق بکشد. اما کمکم لحنش تند میشود. وسط حرف زن میپرد. صدای هقهق زن مدام بلندتر میشود. «زیر حمله به خودت چی رو پنهان میکنی؟». گریههای زن بلندتر میشود. زن میگوید از کار وحشتناکی که کرده، احساس گناه میکند و مدام به فکر خودکشی است. دوباره گریه میکند. مرد صدای زن را با لحنی تحقیرآمیز تقلید میکند و داد میزند: «باز دوباره گریه کرد!». ضجههای زن غیرقابل تحمل است.
![این یک فرقه است؟](https://cdn.sharghdaily.com/thumbnail/NdK7j1sRiL7W/f3RIJfgnyU4T0Uu3o7ve-VbT9FKRjpcKI1vgfm4pfv__5FnUbUVuHI1x6a9YMGSvC-4UOxG1c-sX_Np2WV4AG9c54qCsllJjWoO2vfSlzgh7Zk5lGDR61FKfZAWRG6vKl1huIIhrYfucAHdEYRAgdg,,/06-07-4.jpg)
![روزنامه شرق](/images/Logo-newspaper.jpg)
فرانک جواهری:همه چیز خوب است. صدای گرم و صمیمی مردی میگوید: «سلام دختر گلم!». زنی شروع به گریه میکند. لحن مرد مهربان است و از زن میخواهد نفس عمیق بکشد. اما کمکم لحنش تند میشود. وسط حرف زن میپرد. صدای هقهق زن مدام بلندتر میشود. «زیر حمله به خودت چی رو پنهان میکنی؟». گریههای زن بلندتر میشود. زن میگوید از کار وحشتناکی که کرده، احساس گناه میکند و مدام به فکر خودکشی است. دوباره گریه میکند. مرد صدای زن را با لحنی تحقیرآمیز تقلید میکند و داد میزند: «باز دوباره گریه کرد!». ضجههای زن غیرقابل تحمل است.
این بخشی از جلسه آنلاین حدود دوساعته مؤسسه «و» به ریاست و مربیگری «الف.م» است. حتی گوشدادن به این جلسات نیز آزاردهنده است. در طول جلسه یکی از حاضران جلسه میکروفونش را برای لحظهای باز میکند و «الف.م» فریاد میزند: «میکروفونت را خاموش کن! بچهها فورا او را از جلسه خارج کنید». لحظهای سکوت میشود. صاحب این صدا «الف.م» است.
خودش مدعی است که یک رواندرمانگر نابغه است و دورههای شخصیتهای علمی همچون جان فردریکسون را گذرانده. اما برخی شرکتکنندگان و شاگردان سابقش میگویند او زندگیشان را نابود کرده است. تعدادی او را میپرستند و بعضیها به حد جنون از او متنفرند. جان فردریکسون، رواندرمانگر، استاد، محقق و نویسنده آمریکایی، در نامهای هرگونه ارتباط با «الف.م» را رد کرده و او را رهبر یک فرقه معرفی میکند.
آنچه در لید آمد، فقط یک دقیقه از مجموعه صداهای ضبطشده و ویدئوهای دورههای آنلاین «الف.م» بود که در اختیار «شرق» قرار دارد. این مجموعه توسط شرکتکنندگان و اعضای سابق در اختیار ما قرار گرفته است. به گفته مراجعان، تعداد زیادی از مؤسسه «و» به سازمان نظام روانشناسی شکایت کرده و شکایتشان در جریان است.
ما با سازمان تماس گرفتیم، اما کسی حاضر به اظهارنظر نشد. البته پرونده شکایت را تکذیب نکردند، اما تأییدی هم صورت نگرفت. شاکیان نگران هستند که نفوذ و ثروت «الف.م» در این سالها موجب شده که سازمان در برابر روشهای او سکوت کند. ما آماده انتشار نظر سازمان روانشناسی و واکنش آن به نامه جان فردریکسون و شکایت مراجعهکنندگان هستیم.
به گفته «س.س»، یکی از اعضای سابق دوره، شکایتهای متعددی از «الف.م» و مؤسسه «و» به سازمان نظام روانپزشکی ارسال شده است. اتهاماتی نظیر فحاشی، تحقیر شخصیت، آزار روانی، تلقین و تقلب روانشناسی و استفاده از روشهای شبهعلمی در این شکایتها مطرح شده است. برخی از مراجعان از آسیبهای جدی روانی ناشی از این دورهها، ازجمله اقدام به خودکشی خبر دادهاند.
به گفته فردریکسون، شش ماه پیش برخی از شاگردان سابق «الف.م» با او تماس گرفته و ویدئوها و صدای جلسات را در اختیارش میگذارند. او بعد از ارتباط با شرکتکنندگان و دیدن جلسات ضبطشده، در نامهای سرگشاده «الف.م» را رهبر فرقه معرفی میکند. فرقهای با الهام و کپیبرداری از روشهای لایفاسپیرینگ که دههها پیش در آمریکا غیرقانونی اعلام شده است.
او خطاب به «الف.م» نوشته است: «تو تلاش کردهای فرقه Lifespring (سازمان آموزشی فرقهای لایفاسپیرینگ) را به مدت بیش از 14 سال تحت عنوان ISTDP (رواندرمانی پویشی کوتاهمدت فشرده) پنهان کنی و آن را بهعنوان دورههای روانشناسی اجرا کنی و در این سالها، تو هزاران شرکتکننده را تحت فشار شدید، تحقیر و تهدید قرار دهی که این مختص به فرقههاست».
فردریکسون به دلیل سهم درخور توجهش در توسعه و ترویج رویکرد رواندرمانی پویشی فشرده کوتاهمدت (ISTDP) شناخته میشود. به گفته او، «الف.م» از تکنیکهای معمول در فرقهها مانند جداسازی از خانواده و دوستان، ایجاد وابستگی مالی و عاطفی و تحقیر منتقدان و شاگردان استفاده کرده است. او مینویسد: «دورههایی که تو و «م.م» ارائه میدهید، شامل اعمال عجیب و غریب، تحمیق روانی و قلدری است که معمولا در فرقهها دیده میشود».
«الف.م» در پاسخ به نامه فردریکسون در یک جوابیه 26صفحهای، کل اتهامات را رد کرده است. او در ابتدای نامه خود خطاب به فردریکسون مینویسد: «جان، این نامه را در اشاره به موضوعی مینویسم که عمیقا من را از تو ناامید کرده است». تأکید میکند که «و» یک مؤسسه آموزشی است که به آموزش مهارتهای زندگی میپردازد و هیچ ارتباطی با فرقهگرایی ندارد. او تمام این اتهامات را بر پایه سوءبرداشت، اطلاعات نادرست یا «خصومت شخصی» دانسته است. اما تجربه شرکتکنندگان در این دورهها چه میگوید؟
علاوه بر این نامه، مجموعهای از روایتهای شخصی و متخصصان این حوزه در گفتوگو با «شرق» عملکرد این مؤسسه را آسیبزا خواندهاند.
از عشق تا نفرت
«م.ج» یکی از شرکتکنندگان در این دورههاست. مرد جوانی که روزی عاشق «الف.م» بوده، اما امروز معتقد است او یک کلاهبردار است. «م.ج» حدود پنج سال در دورهها شرکت کرده است و بعد از پنج سال به قدری حال بدی داشته که پیش درمانگر دیگری میرود و از همانجا نگاهش به «الف.م» و مؤسسه «و» تغییر میکند.
میگوید در این سالها کاملا گیج بوده و اصلا متوجه گذشت زمان نشده است. پاسخ همیشگی «الف.م» به گیجیهایش این بود که «شماها ذهنتان به خاطر رشد به هم ریخته است».
گیجی، منگی و فشارهای روانی دورهها، روند زندگی «م.ج» را به هم ریخت. بیش از 40 کیلو وزنش اضافه شد و چندین هزار دلار هزینه کرد. فشارهای روانی باعث شد نتواند سر کار برود. او و همدورهایهایش به هم نزدیک بودند و میگوید شاهد بوده این دورهها چطور به آنها آسیب زده است.
اما در این دورهها چه میگذرد؟
مؤسسه روانشناسی «و» یکی از مراکز نسبتا شناختهشده در زمینه آموزش مهارتهای زندگی و روانشناسی مثبتنگر در ایران است و توسط «الف.م» تأسیس شده و از اواخر دهه 80 فعالیت خود را آغاز کرده است.
بر اساس سایت رسمی این مؤسسه، دورههای «و»، مجموعهای از برنامههای آموزشی و درمانی هستند که ادعا میکنند با هدف ارتقای سلامت روان و بهبود کیفیت زندگی افراد طراحی شدهاند. «الف.م» مدعی است بر پایه اصول روانشناسی مثبتنگر و علمی، رویکردهای درمانی مختلفی مانند ISTDP (رواندرمانی کوتاهمدت پویشی میانفردی) با مراجعین کار میکند.
جلسات و دورهها انواع و اشکال مختلف دارند و در طول زمان تغییر کردهاند، اما یک چیز همیشه مشترک بوده است؛ فریاد و ناسزا. «م.ج» میگوید او در کلاسهایش عربده میزند.
«م.ح» (یکی دیگر از شرکتکنندگان) میگوید بعد از هر کلاس، از حجم فشاری که روی خود احساس میکرد تا سه روز احتیاج به استراحت داشت. «باورتان نمیشود که در این کلاسها چه میگذرد، چطور توهین میکند. واقعا آدمها را ترور شخصیتی میکند». تجربههای جنسی افراد را در جمع مطرح میکند و با اطلاعات شخصی که از آنها دارد، آنها را در جمع و جلسات عمومی مسخره میکند. در سالهای اول توهینها بیشتر جنبه جنسی داشت و برخی از راویان میگویند او به زنهایی که رژ قرمز میزدند، بهاصطلاح گیر میداد و تکیهکلامش این بود که «چرا مثل ج...
رژ قرمز زدی؟».
وقتی هم شرکتکنندگان اعتراض میکردند، به آنها میگفت: «روش من این است. من به شما فشار میآورم که زخمهایتان بیرون بزند. اگر سرتان داد میزنم، برای این است که بروید ببینید در کودکیتان چه بوده. مثل تیوپ خمیردندان که با تحت فشار قراردادنش خمیرش بیرون میآید، من همین روش را دارم. مثل لاستیک پنچر که آپاراتچی آن را چند برابر باد میکند تا سوراخ پیدا شود! من این کار را با شما میکنم تا سوراختان را پیدا کنم! پس فشار و فحشهای من را تحمل کنید یا همین الان بروید و گورتان را گم کنید».
در یکی از ویدئوهایی که در صفحه اینستاگرام جان فردریکسون منتشر شده است، «الف.م» خطاب به یکی از کسانی که در کلاس اعتراض کرده است، با فریاد میگوید: «زر نزن، زر نزن، خفه شو. از من راهحل میپرسه بعد میگه راهحل نمیخوام».
روش شکستن ذهنها
«م.ح» تعریف میکند که در بخشی از دوره گروهی، صبح زود در یک اتوبوس با پردههای کشیده عازم مکان ناشناسی شد. نزدیک مقصد همه موظف شدند چشمان خود را بپوشانند. یک نفر از روی متنی برای همه بلند میخواند. در همین فضا اتوبوس متوقف شد و همه بیرون آمدند و چشمبند خود را باز کردند و متوجه شدند در سالن انتظار بهشت زهرا هستند. همه در محوطه جمع میشوند و به یکسری سؤال و فرم جواب میدهند. «م.ح» فشار عجیب روانی روی خود احساس میکند. چند نفر از همراهانش تشنج میکنند و از همانجا تردیدهای «م.ح» بیشتر میشود. فردریکسون هم درباره تجربه قبرستان نوشته است:
«این روش درمان ذهن نیست، بلکه روش شکستن ذهنها در فرقههاست».
دکتر پژمان هویتدوست، روانشناس، متخصص ISTDP و عضو FCCLP (کالج روانشناسان بالینی استرالیا) معتقد است آنچه بر شرکتکنندههای دوره میگذرد، بیشباهت به شکنجه نیست.
بعد از انتشار نامه جان فردریکسون، «الف.م» با دکتر پژمان هویتدوست در استرالیا تماس میگیرد و از او کمک میخواهد. اما هویتدوست به «شرق» میگوید بعد از تماشای ویدئوکلاسها، سلسلهویدئوهایی را در اکانت اینستاگرام خود منتشر کرده و بعد از تشریح روش ISTDP، این دورهها را آسیبزا میخواند.
پس از انتشار اولین ویدئو، صدها نفر تماس گرفته و با جزئیات درباره آنچه به قول هویتدوست «شکنجه» است، با او صحبت میکنند. او میگوید: «با شنیدن این قصهها سه، چهار بار اشکم درآمده است. بعد از ۱۸ سال کار درمان فقط دو بار اشک ریخته بودم».
اگر این دورهها شبیه شکنجه است، افراد چطور جذب میشوند؟
سیستم جذب
«خیر دیدهاید، باید خیر برسانید»؛ این جملهای است که «الف.م» به مراجعینش میگوید.
بیشتر کسانی که در دورهها شرکت کردند، از طریق دوستانشان و براساس سیستم جذب «و» که شبیه سیستم جذب شبکهای است وارد شدهاند. برخیها با اصرار شدید دوستانشان و برای رهایی از این اصرار و برخی به دنبال راهحلی برای مشکلشان در این دورهها شرکت کردند.
دوستان «م.ج» سالها به او اصرار میکردند که به این جلسات برود، آنقدر که بالاخره کنجکاو میشود و در جلسه اول که از قضا رایگان هم بوده، شرکت میکند: «خیلی دوست داشتم ببینم این چیه که اینقدر رفیقام دارند خداش میکنند».
«م.س» بیش از پنج سال در دورههای «الف.م» شرکت کرده است. بار اول که «الف.م» را میبیند، «الف.م» با مهربانی او را خطاب قرار میدهد و از غمِ چشمانش صحبت میکند. «م.س» که آن روزها درگیر بیماری و مشکلات شدید شخصی بود، با همین برخورد تصمیم میگیرد در دوره شرکت کند.
«م.ح» میگوید: «یکسری آدم از صبح تا شب در گوش من میخواندند بیا و برو سر کلاس».
در واقع هرکس وارد دوره میشود، باید از افراد دیگر برای حضور در دوره دعوت کند، وگرنه متهم میشود که خیرش به دیگران نمیرسد یا عشق به جامعه خود ندارد یا در برابر رشد شخصی مقاومت میکنند.
«م.ج» میگوید: «ترفندش این بود که به ما میگفت چرا اطرافیانتان برای شما مهم نیستند؟ چرا نمیخواهید به آدمایی که اطرافتان هستند خیر برسانید؟ اگر هم از شما پرسید این کلاسها چی هست، بگو خودت برو میفهمی».
به نظر هویتدوست، این یکجور فریبکاری از لحاظ روانشناختی عجیبوغریب است. تجربه این افراد با آنچه در نامه فردریکسون آمده همخوانی دارد.
او در نامهاش درباره سیستم دعوت نوشته است: «تو به آنها میگویی که تعداد افرادی که جذب میکنند، نشانهای از بهبودی و رشد شخصی آنهاست. اینها توجیهاتی برای بهرهبرداری مالی از افراد است».
میثم همدمی، جامعهشناس و روانشناس در رساله دکترایش درباره روانشناسی عامهپسند در ایران تحقیق کرده است. او در گفتوگو با «شرق» تشریح میکند این روش دعوت، یکی از تکنیکهایی است که باعث میشود با وجود این شرایط، افراد در گروه بمانند و یکی از تدابیر نفوذ اجتماعی است. وقتی فرد سرنخهایی از آسیبزابودن دورهها میگیرد، دچار ناهماهنگی شناختی میشود. او سیستم دعوت در مؤسسه «و» را شبیه سیستم بازاریابی شبکهای، ابداعشده توسط چارلز پانزی، کلاهبردار بزرگ دانسته و با اشاره به کارکردهای آن از لحاظ روانشناختی توضیح میدهد چطور این سیستم دعوت، خروج از دورهها را برای افراد سخت میکند:
به گفته همدمی، اگر فرد بپذیرد که این دورهها مزخرف است باید بپذیرد که سببساز آسیب روانی و ضرر مالی بسیاری شده است؛ زیرا افراد دیگری را به گروه معرفی کرده است.
اعتراض ممنوع است
ترس و تهدید هم بخشی از تجربه شرکتکنندگان مؤسسه «و» است. اگر کسی به روشهای «الف.م» اعتراض کند، با او بهشدت برخورد میشود. «الف.ب»، یکی دیگر از شرکتکنندگان، به «شرق» میگوید: «اگر کسی به مشکل برمیخورد، با «الف.م» به مشکل برنمیخورد، با دوستی که او را به این دوره معرفی کرده بود به مشکل برمیخورد».
براساس روایتهایی که به دست دکتر هویتدوست رسیده است و توسط بقیه شرکتکنندگان در گفتوگو با «شرق» هم تأیید شده است، در این دورهها افراد دچار ترس و وحشت شدید میشوند و کسی جرئت نمیکند از «الف.م» سؤالی بپرسد. هویتدوست معتقد است: «او از روانشناسی به شکل شلاق استفاده میکند. فرد را جلوی بقیه جوری میزند که دیگر کسی جرئت نکند او را زیر سؤال ببرد». گاهی اگر کسی سؤالی بپرسد، از آنچه درباره زندگی خصوصی فرد میداند (مطرحشده در جلسات خصوصی مؤسسه) را دستمایه قرار داده و درباره شخصیترین مسائل زندگی فرد در یک جلسه گروهی با حضور صدها نفر صحبت میکند.
فردریکسون هم در جایی از نامه تکنیک ترس و تحقیر را بخشی از تکنیک کنترل ذهن و روشی برای شستوشوی مغزی دانسته و مینویسد: «بسیاری از شرکتکنندگان بیان کردهاند که چگونه تو (الف.م) آنها را به طور علنی در حضور بقیه افراد توهین و تحقیر کردهای. تو فضایی از ترس ایجاد کردهای... اینها تکنیکهای کنترل ذهن و انزوا هستند که برای شستوشوی مغزی اعضای فرقه استفاده میشوند».
چرا افراد در مؤسسه میمانند؟
اما چرا افراد این شرایط را تحمل میکنند و سالها در مؤسسه «و» میمانند؟ «م.ج» که خودش سالها در مؤسسه بوده است، میگوید: «آدمها در این فرقه گیر میکنند، چون هزینه کردهاند. نمیخواهند باور کنند تهی است، به همین خاطر برایشان بیرونآمدن سخت است».
«م.س» میگوید برای برخی از افرادی که آنجا هستند، اخراجشدن مثل این است که قرار است از بهشت بیرون بیایند. هویتدوست معتقد است مؤسسه «و» با تکنیکهای مختص شستوشوی مغزی که در فرقهها استفاده میشود افراد را کنترل میکند. در افراد باورهای «خودشیفتگیگرایانه» ایجاد کرده و افراد در درون خود احساس میکنند که مرکز جهان هستی هستند. همین بخشی از علت ماندن آنهاست.
البته خروج از مؤسسه «و» به همین راحتی هم نیست. اگر بخواهید خارج شوید یا «الف.م» شما را اخراج کند، بقیه اعضا سراغ شما میآیند. وقتی «الف.ب» از مؤسسه «و» خارج شد، مدام به او زنگ میزدند و اصرار میکردند که برگردد؛ تا جایی که «الف.ب» آنها را تهدید به شکایت میکند: «جوری برخورد میکردند که انگار کسی که میخواهد برود، دارد به سمت سیاهی و تباهی میرود».
تهدید
بسیاری از کسانی که از گروه خارج شدند و سعی کردند به روشهای مؤسسه «و» اعتراض کنند، مدعی هستند به صورت آنلاین یا از طریق تلفن، گاهی هم حضوری تهدید شدهاند. برای همین بسیاری از افرادی که قصد داشتند مصاحبه کنند، وقتی شنیدند قرار است صدایشان ضبط شود، از ترس آنکه «الف.م» آنها را بعدها شناسایی کند حاضر به صحبت نشدند.
«م.ج» به قول خودش خیلی «کلهخر» است که حاضر شده به صورت تصویری با «شرق» مصاحبه کند. او میگوید تهدید جانی شده است، در خیابان جلویش ظاهر شدهاند و حتی با اعضای خانوادهاش هم تماس گرفتهاند: «هر روز که از خانه بیرون میروم، با خودم میگویم یکی از بردههایش با چاقو به سراغم میآید. چون برایش میمیرند، فکر کنم اگر «الف.م» امشب خودکشی کند صد نفر با او میمیرند. میگفتند تو علیه این آموزش پا شدی، تاریکی وجودت رو گرفته و خدا باید به دادت برسه».
به نظر میثم همدمی، این روش برخورد با انتقاد، روش گروههای اینچنینی است و شامل اتهامزنی، فرافکنی و تهدید به شکایت است. برای مثال اگر متخصصی به آنها انتقاد کند، او را به دروغگویی و بیسوادی متهم میکنند و برای اینکه او را متزلزل کنند، او را تهدید به شکایت میکنند. این اتفاقی است که برای دکتر پژمان هویتدوست در آن سوی دنیا، یعنی استرالیا هم افتاده است. او میگوید بعد از آنکه به صورت عمومی از مؤسسه «و» و شخص «الف.م» انتقاد میکند، طرفداران مؤسسه و عاشقان و شیفتگان «الف.م» به کلینیک و خانهاش زنگ زدند و او را تهدید کرده و به او ناسزا گفتند.
شیفتگان و عاشقان «الف.م»
«م.ح» میگوید بعضیها «الف.م» را مانند بت میپرستیدند. عاشق روشهای «الف.م» بودند. از کلاسها لذت میبردند و چندین بار در کلاسها شرکت میکردند و مدام در حال جذب افراد جدید بودند.
«م.ج» یک روزی عاشق «الف.م» بوده است. به نظر «م.ج»، «الف.م» بهشدت کاریزماتیک است و بهراحتی میتواند شما را بازی دهد. «اگر بهت زنگ بزند، عاشقش میشی».
مراجعان بعد از گذراندن چند دوره تبدیل به مربی میشوند و گاهی «الف.م» از آنها میخواهد مدرک روانشناسی گرفته و به مجموعه اضافه شوند. به گفته عارف در مؤسسه «و» یک نظام کنترلی حاکم است، دستیارها، همراهها و مربیها همه بلندگوهایی هستند که حرفهای «الف.م» را تکرار میکنند. مسعود عارفنظری، روانشناس ایرانی ساکن آمریکا و مدیرعامل مجموعه نیک آرام است که «الف.م» را از نزدیک میشناسد.
دکتر هویتدوست معتقد است در اینگونه فرقهها افراد تفکر انتقادی خود را از دست میدهند و به فردی بهعنوان رهبر که اصولا هم انسان کاریزماتیکی است، اقتدا میکنند و این بخشی از فرایند شستوشوی مغزی است. «اگر با افرادی چندساله که در مؤسسه شرکت میکنند، حرف بزنید، تمام رفتارها و کارهایی که انجام میدهند، درصدد منافع شخصی آقای «الف.م» است. یعنی او مثل یک عروسکگردان است».
«الف.ب» میگوید در دورهها کسی نمیتوانست اعتراض کند، چون او مقدس بود. مریدان در صورت کوچکترین انتقاد به تلفنها و صفحات شخصی افراد حمله میکنند. «م.ح» میگوید، همه چیز به خواست و نظر «استاد» بود.
به نظر میثم همدمی اینجور افراد به مرور آنقدر از طرف پیروانشان تحسین میشوند که کمکم خودشان هم باور میکنند.
جلسات گرانقیمت
همین فرایند باعث میشود که افراد هزینههای سرسامآوری خرج کلاسها و دورهها کنند. «الف.م» اصولا هزینه دورهها را به صورت دلاری ارزشگذاری و دریافت میکند.
«س.س» دوره پایه را به مدت ۹ ماه در آنجا میگذراند. هزینه این دوره در آن زمان شش میلیون تومان بوده که با توجه به نوسانات قیمت دلار، درحالحاضر (زمان مصاحبه) حدود هزار دلار تخمین زده میشود.
بهتازگی شهریهها تا 300 میلیون هم رسیده است و عارف میگوید برخی افراد به امید آنکه این کلاسها راهی برای رسیدن به آرزوهایشان است، فرش زیر پایشان را هم میفروشند.
«م.ج» میگوید او عاشق پول است و همیشه به دنبال روشهای جدید برای درآمدزایی است و اگر بداند مراجعی وضع مالی مناسبی دارد، به او پیشنهادهایی برای فعالیتهای اقتصادی میدهد.
چرا مؤسسه «و» خطرناک است؟
به گفته فردریکسون در حقیقت «الف.م» هر بار متد لایف اسپیرینگ (Lifespring) را تحت عنوان جدیدی به خورد شرکتکنندگان میدهد. این روش در دهه 70 در آمریکا رواج داشت. پس از حدود 20 سال به خاطر گزارش خودکشی، شکایتهای مردمی و... در ایالات متحده آمریکا ممنوع شد. بههمیندلیل مطالعات علمی درباره آسیب این روشها انجام شده است. پژوهش هویتدوست با تکیه بر این تحقیقات توضیح میدهد که این دورهها برای افرادی که میتوانند دچار اختلالات منیک یا شیدایی، افسردگی کلینیکال، اختلالات روانگسستگی یا وابستگی و... شوند، بهشدت آسیبزا است و میتواند مانند محرکی این اختلالها را در درون افراد زنده کند. بههمیندلیل این دورهها میتواند خطرناک باشد.
ادعایی که کار دست «الف.م» داد
برای شناخت بیشتر «الف.م» باید چند سالی به عقب برگردیم. دهه 90 لیسانسش را از دانشگاه آزاد واحد رودهن گرفت و مدرک دکترای خود را از دانشگاه آزاد کیش گرفته است. البته تاریخچه آغاز دورههای او به قبل از تحصیلات دانشگاهیاش برمیگردد. او در سایت خود هنوز ادعا میکند شاگرد جان فردریکسون است!
ادعایی که فردریکسون در نامه خود آن را به صورت کامل رد کرده است: «هیچکدام از ما (مربیان مطرح بینالمللی ISTDP) از اقدامات فرقهای تو اطلاع نداشتیم... . هیچکدام از ما با سوءاستفادههای تو از عکسهایمان در ویدئوهایت یا وبسایت خود برای حمایت از فرقه تو توافق نکردیم».
الگتها و لایفاسپیرینگ و بنیان
دورههای لایف اسپیرینگ و الگتها برگرفته از حرکتی در دهه ۶۰ و ۷۰ در آمریکا است. در این حرکت، باور براساس این بود که پتانسیل انسانها بسیار فراتر از چیزی است که در نظر گرفته میشود و نباید روانشناسی را به درمانکردن بیماریها محدود کرد. فرضیه اساسی این دورهها براساس تئوری خودشکوفایی (Self-Actualization) و تئوریهایی برگرفته از عرفانهای شرقی بود.
دوره لایف اسپیرینگ بعد از بیش از یک دهه فعالیت اواسط دهه 90 تحت تأثیر موجی از شکایتها، خودکشی و آسیب روانی و بهعلاوه گزارشی از روزنامه واشنگتنپست منحل شد. البته هنوز خارج از آمریکا به فعالیت خودش ادامه میدهد. به گفته پژمان هویتدوست دهها سال تحقیق نشان داده که این روشها فاقد پایه علمی قوی هستند و بهبودهای گزارششده، موقتی و ناشی از عوامل روانی-اجتماعی است.
آشنایی «الف.م» با متد لایفاسپیرینگ
اطلاعات ما درباره شروع کار «الف.م» و تولد مؤسسه و ورود لایف اسپیرینگ از طرف دکتر مسعود عارفنظری، روانشناس ایرانی ساکن آمریکا و مدیرعامل مجموعه نیک آرام، در اختیار «شرق» قرار گرفته است. برای رسیدن به آنچه امروز از «الف.م» میدانیم، باید به دهه 60 بازگردیم. «الف.م» واردکننده روش لایفاسپیرینگ نبود، بلکه خود میراثدار فرد دیگری است.
در دهه 60 «ف.م» که در آمریکا زندگی میکرد، در دورههای لایف اسپیرینگ شرکت میکند و بعد به ایران آمده و خود مؤسسهای به نام مؤسسه بنیان با استفاده از متدهای لایف اسپیرینگ برگزار میکند.
کلاسهای بنیان ابتدا در جمع دوستان و آشنایان برگزار میشد، اما به مرور زمان گسترش یافت و به مؤسسه تبدیل شد. این مؤسسه، مشابه بسیاری از سازمانهای شبههرمی، از سیستم پاداش و تشویق برای جذب افراد جدید استفاده میکرد. بهاینترتیب که اعضای قدیمی تشویق میشدند تا دوستان و آشنایان خود را به این دورهها دعوت کنند و در ازای آن، جایگاه و موقعیت بهتری در سازمان پیدا میکردند.
اطلاعات چندانی از داخل مؤسسه بنیان و روشهای «ف.م» وجود ندارد. چند نفری که سالها در مؤسسه حضور داشتند، حاضر به مصاحبه نشدند، اما میدانیم که دورههای بنیان دارای ساختاری سلسلهمراتبی بود. شرکتکنندگان با ورود به این دورهها، ابتدا در پایینترین سطح قرار میگرفتند. با گذراندن دورهها و جذب افراد جدید، آنها بهتدریج به سطوح بالاتر ارتقا مییافتند. این سطوح معمولا با عناوینی مانند بازیکن، کوردینیتور، مسئول، کادر، پیشتاز، دستیار و کاپیتان مشخص میشدند و نشاندهنده جایگاه فرد در این ساختار هرمی بود.
به گفته عارف افراد ابتدا بهعنوان «دانشپذیر وارد این دورهها میشدند، سپس به کوچ (مربی)پذیر، همراه، سرپرست و در نهایت مربی ارتقا مییافتند».
این دورهها به صورت مخفی و زیرزمینی در مکانهایی لوکس و مجلل مانند ویلاهای بزرگ شخصی و پشت درهای بسته با قوانین سخت برگزار میشدند. شخص پس از معرفی از طرف معرف، ثبتنام شده و بعد از مصاحبههای انفرادی و دادن تعهدهای متعدد کتبی، جواز حضور پیدا میکرد. هزینه سنگینی داشت و چهرهها و افراد ثروتمند و ذینفوذی در آن شرکت میکردند.
نقطه شروع «الف.م»
«الف.م» در دهه 60 با مؤسسه بنیان آشنا شد و در دورهها شرکت کرد. به گفته عارف اضطراب و ترس شدید، «الف.م» را به بنیان کشاند و مسیر زندگیاش را تغییر داد. او تمام مدارج مؤسسه بنیان را طی کرد و بدون آنکه تحصیلات دانشگاهی مرتبط داشته باشد، تبدیل به مربی شد. گفته میشود بنیان در دهه 80 شمسی با پیگیری وزارت اطلاعات تعطیل میشود و بعد از بستهشدن مجموعه، «ف.م» دورههای خود را در خارج از کشور برگزار کرد. با این حال، افرادی مانند «الف.م» هنوز این دورهها را در ایران با عناوین مختلف یا به صورت پنهانی برگزار میکنند.
بعد از بستهشدن مؤسسه بنیان، «الف.م» کلاسهایش را بهعنوان مربی مانند بقیه مربیان بنیان ادامه داد. لیسانس و ارشد روانشناسی گرفت. مشخص نیست از زمان بستهشدن بنیان تا سال 92 آیا فعالیتی داشته است یا خیر. زمانی که شاگرد عارف در دانشگاه آزاد رودهن در مقطع ارشد روانشناسی بود، توانست در مؤسسه نیک آرام متعلق به عارف در سال 92-93 کلاس مهارت زندگی برگزار کند. عارف میگوید: «در مقطع فوق لیسانس دانشجوی من بود. به من نزدیک شد و ابراز علاقه کرد. گفت، کلاس مهارت زندگی دارد و میخواهد آنها را در کلینیک من آموزش دهد و اصلا به من نگفت که از مؤسسه بنیان میآید. اما آرامآرام از کسانی که در کلاسها شرکت میکردند، فیدبکهایی گرفتم».
عارف میگوید شاگردها اجازه نداشتند با او صحبت کنند و برای خودش یک جزیره مستقل تشکیل داده بود. بالاخره یک نفر از کلاس او شکایت کرد و پیگیر شد. بعد از آن بقیه شهامت گرفتند و جلو آمدند. عارف میگوید: «در این کلاسها از روشهایی مانند گس لایتینگ (تحمیق روانی) و اعمال فشارهای روانی شدید استفاده میشد. این روشها نهتنها شباهت زیادی به آنچه در دورههای بنیان و لندمارک رخ میداد، داشت، بلکه در برخی موارد حتی از آنها فراتر میرفت». بعد از شکایتهای متعدد مراجعهکنندگان، عارف از او خواست از مؤسسه نیک آرام برود.
پس از جدایی، طی دو، سه سال آینده، او با مجوز سازمان نظام روانشناسی، مؤسسه جدیدی تأسیس کرد و تا امروز هم به فعالیت خود ادامه میدهد و مدام بزرگتر و بزرگتر میشود.