روایتی از یک نوجوان که زیر حکم اعدام است
محمد حتی زبانی برای دفاع از خود ندارد
محمد پسری ۱۷ساله است که این روزها به اتهام قتل در زندان به سر میبرد و انتظار حکمش را میکشد. اما بهراستی محمد کیست؟ چگونه زندگی کرده است؟ در چه شرایطی و در چه خانوادهای بزرگ شده است؟ آیا واقعا با نگاه به پروندهاش میتوان او را شناخت؟ خواندن پرونده محمد برای شناخت و قضاوت درباره او کافی است؟
سیما صدر: محمد پسری ۱۷ساله است که این روزها به اتهام قتل در زندان به سر میبرد و انتظار حکمش را میکشد. اما بهراستی محمد کیست؟ چگونه زندگی کرده است؟ در چه شرایطی و در چه خانوادهای بزرگ شده است؟ آیا واقعا با نگاه به پروندهاش میتوان او را شناخت؟ خواندن پرونده محمد برای شناخت و قضاوت درباره او کافی است؟
محمد کر و لال است و نمیتواند خودش داستان زندگیاش را تعریف کند، برای همین مادرش داستان زندگی محمد را برای ما تعریف میکند.
محمد چهارمین فرزند خانواده است. دو خواهر و یک برادر بزرگتر دارد. از زمان کودکی پدر در کنارشان نبوده و نیست.
او در روستای نوروز در قندهار متولد شده است؛ در همان شهری که ملاعمر سکونت داشت و مشغول جنگ با نیروهای نظامی آمریکا بود.
شرایط زمان تولد محمد را تصور کنید.
معمولا دکترها بیشترین چیزی که به مادران باردار توصیه میکنند، داشتن آرامش و دوری از استرس است. حال شرایط مادر محمد را تصور کنید. متلاطمترین روزهای زندگیاش را میگذراند و شهر و روستایش در آتش جنگ به سر میبرد. جنگ، پدیدهای سیاسی که حتی در تعریفش هم درگیری مسلحانه و خشونت مستتر است.
حال، در زمان متولدشدن محمد، جنگی را تصور کنید که به دلیل حضور ملاعمر شدت عملیات نظامی و بمبارانها بهمراتب بیشتر شده است و دقیقا اوج بمباران و عملیات نظامی آمریکاست. بنا بر گزارشهایی که بعدا منتشر شد، نیروهای نظامی آمریکا تنها به شدت بمباران و عملیاتهای نظامیشان بسنده نکردند بلکه در بمبهایشان از اورانیوم ضعیفشده نیز استفاده میکردند.
ظاهرا هیچیک از طرفین کمتر اهمیتی به تبعات این جنگ و بمبارانهای شدید و اورانیومهای ضعیفشده نمیداد. چه اهمیتی داشت که چند نفر کشته یا مجروح شوند؟ چه اهمیتی داشت که آن اورانیومهای ضعیفشده چه تأثیری بر جان و مال مردم بگذارد؟
مادر محمد میگوید بعد از اتمام بمباران تا ۱۲ سال هیچ گیاهی در روستایشان رشد نکرد و امکان کشاورزی بهکلی در آن روستا از بین رفته بود. این ظاهرا کمترین تأثیر آن بمبارانها و اورانیومها بود. از آن جنگ و بمباران و عملیاتهای نظامی شدید در قندهار، بیگناهترین فرد یعنی محمد تازه متولدشده بیشترین تأثیر را گرفت. محمد بر اثر اختلال ژنتیکی مادرزاد کر و لال به دنیا آمد.
مدتی بعد از به دنیا آمدن محمد، مادرش دست بچههایش را میگیرد و به قصد مهاجرت از آن روستا میرود. با سختی بسیار زیادی قاچاقی از مرز عبور میکند و خودش را به ایران میرساند و ساکن پاکدشت میشود.
در طول این سالها با چند خیر آشنا میشود که تصمیم میگیرند برای درمان شنوایی محمد اقدام کنند ولی با تشخیص اختلال ژنتیکی، امکان درمان شنوایی محمد هم از بین میرود؛ این اختلال ژنتیکی از تبعات همان جنگ و بمبارانهای شدید بود.
آتش آن جنگ نابرابر و ناعادلانه چنان مشکلی برای محمد به وجود آورد که حتی با پول و اشخاص خیرخواه هم حلشدنی نبود.
مشکلات جسمی محمد با متولدشدنش به وجود آمد و هرگز امکان رفعشان هم وجود نداشت و محکوم به پذیرش شرایطی شد که برایش مقدر نشده بود.
محمد با همان شرایط بزرگ میشود و یک کودک ششساله میشود. کودکان ششسالهای را که در اطرافتان میشناسید، تصور کنید. یک کودک ششساله به چه فکر میکند؟ چه آرزوهایی دارد؟ چه میخواهد؟ خیلیهایشان پیشدبستانی میروند و خودشان را آماده ورود به مدرسه میکنند؛ اما برای محمد زندگی اینگونه پیش نمیرود.
او زمانی که شش سال داشت، در یک روز معمولی از خانه بیرون میآید، با دیدن یک بادکنکفروش سر کوچه به سمت او میرود و برای خودش یک بادکنک میخرد. کوچه خلوت بوده و هیچکس جز محمد آنجا نبوده است. بادکنکفروش میرود و مردی به محمد نزدیک میشود و بر روی صورت و بدن محمد اسید میپاشد و فرار میکند.
چه کسی و چگونه محمد را به بیمارستان میرساند، معلوم نیست، ولی مادر محمد میگوید وقتی به بیمارستان میرسد و محمد را میبیند، محمد هنوز بادکنکش را در دست داشته است و نخ بادکنک را در دستانش فشار میداد. شاید محمد با نگهداشتن آن بادکنک میخواست با زبان بیزبانی بگوید هنوز کودکی بیش نیست و میخواهد کودکی کند، زندگی کند و این درد و رنج برایش زیاد است.
صورت و گردن محمد کاملا آسیب دیده و نیاز به عمل پیوند پوست داشت. بیمارستان طی چند عمل تلاش میکنند پوست را از زانو و کمر محمد به صورتش پیوند بزنند. هزینههای بیمارستان بسیار زیاد بوده ولی بیمارستان از خانواده محمد هزینهای نمیگیرد و میگوید یک نفر همه هزینهها را تقبل کرده است. مادر محمد حدس میزند کسی که اسید را پاشیده دچار عذاب وجدان شده و هزینهها را پرداخت کرده است.
محمد بعد از فرایندهای درمانی که زمان زیادی طول میکشد، به خانه برمیگردد ولی زندگیاش دستخوش تغییراتی میشود. مدرسه نمیرود، با پسرهایی که از او بزرگتر هستند رفاقت میکند و کارها و شیطنتهای آنها را تقلید میکند و در همه کارها ولو دزدی همراهیشان میکند.
شروع عواقب شرایط تحمیلشده
یک بار بهخاطر دزدیدن یک تیشرت دستگیر میشود ولی قاضی به دلیل کمسنوسال بودنش او را میبخشد و آزادش میکند. سالها میگذرد و محمد به ۱۴سالگی میرسد. یکی از تفریحات دوستان محمد این بوده است که کنار جاده بایستند و پشت وانتهای در حال عبور بپرند و تا مسیری را همراهش بروند. یک بار که پشت یک وانت میپرند، راننده ماشین را نگه میدارد، پیاده میشود و شروع به دعوا و زد و خورد با پسرها میکند. در این بین، چند ضربه به راننده وارد میشود. یک ضربه چاقو و چند ضربه هم با سنگ به سرش میخورد. راننده بیهوش میشود و بعد از چند روز فوت میکند.
همه بچهها به کلانتری منتقل میشوند.
در آگاهی بعد از بازجویی از بچهها گزارشی از اتفاق مکتوب میکنند و در یک فضای بسیار متشنج بچهها مجبور به امضای آن گزارش میشوند.
بر اساس این گزارش، محمد متهم به قتل شده است و اکنون در زندان انتظار حکمش را میکشد. بر اساس قانون هر فرد زیر ۱۸ سال کودک محسوب میشود.
مسائل مربوط به جرائم اطفال و نوجوانان به لحاظ حقوقی اهمیت بسیاری دارد و هنگامی که جرمی توسط آنها ارتکاب مییابد، موضوع اهمیت بیشتری نیز پیدا میکند؛ زیرا از یک طرف باید جامعه را از جرائم این اشخاص مصون نگه داشت و از طرف دیگر اقدامات مؤثری در اصلاح و تربیت آنها به عمل آورد تا بیشتر به راههای مجرمانه کشیده نشوند. مهمترین اقداماتی که در این راستا صورت میگیرد، بررسی شخصیت طفل یا نوجوان بزهکار و عوامل مؤثر در ارتکاب جرم و در نهایت راهحلهایی جهت اصلاح و بازگشت او به اجتماع است. طبق قانون مجازات اسلامی مصوب سال 1392، اطفال به سه دسته اطفال تا 9ساله، اطفال بین 9 تا 15 سال و اطفال و نوجوانان ۱۴ تا ۱۸ سال تقسیم میشوند.
رسیدگی به جرائم اطفال و نوجوانان مستلزم وجود یک دادرسی ویژه برای آنان است. به همین دلیل امروزه یکی از پیشرفتهای قابلتوجه در حقوق کیفری کودکان، پیشبینی سیستم دادرسی مختص آنان است که مورد توجه و استقبال اکثر کشورها قرار گرفته است. به جرائم اطفال در دادسرا و دادگاه ویژه اطفال رسیدگی میشود. رویه قانونی مواجهه با کودکی که مرتکب جرمی شده، به شرحی است که در بالا گفته شد.
ولی اکنون محمد در وضعیتی است که مغایرت زیادی با قانون دارد. امضاهایی که از محمد و برادرش و دوستانش گرفتهاند، کاملا با رویه قانونی مغایرت دارد. همانطور که در بالا توضیح داده شد، نهادهای قانونی مخصوص اطفال برای رسیدگی به امور و جرائم کودکان تعیین شده، ولی درباره محمد این قانون رعایت نشده است. برخورد با محمد 14ساله هرگز برخورد قانونی نبوده است.
بچهها گزارشی را امضا کردهاند که اصلا نتوانستند آن را بخوانند. در اصل فرصت خواندن گزارش را به بچهها ندادند. طبق این گزارش، محمد متهم به قتل شده است. پسربچه ۱۴ساله و بیدفاعی که بهجز مادرش کسی را ندارد. نمیداند چه کار باید کند. زبانی برای دفاع از خودش ندارد. صدایش به هیچ کجا نمیرسد. با یک دادرسی غیراصولی در دادگاه و فرایندی که برای کودکان نیست، او تحت فشار روحی قرار میگیرد و قتلی را میپذیرد که هنوز معلوم نیست مرتکب شده یا نشده است. محمد تا این سن همیشه قربانی بوده است. قربانی جنگ، قربانی جنون و آزار یک رهگذر بوده و اینک قربانی فرایندی مغایر با قانون شده و متهم به قتل است.
به راستی سهم محمد از این زندگی چیست؟
جان انسانها باارزش است. زندگی هیچگاه برای محمد راحت نبوده است. آیا وقت آن نیست که بعد از شناخت محمد و فهمیدن داستان زندگیاش و همچنین آگاهی از اینکه محمد نمونهای از تعداد زیادی از کودکانی است که بعد از اشتباه و ارتکاب جرم، گرفتار فشارهای روانی میشود که در راهروهای آگاهی و بازپرسی به این کودکان وارد میشود، بنابراین در حکم و قضاوت برای جان این پسر، تجدیدنظر شود؟ بااینحال چیزی که مشخص است، این است که محمد در تمام مراحل رسیدگی به پروندهاش از حضور وکیل دلسوز، کارشناس بهزیستی و متخصص زبان ناشنوایان محروم بوده است. او سه سال و نیم است که در زندان به سر میبرد. در این سالها چندین بار اقدام به خودکشی و خودزنی کرده است.
محمد بارها به سیستم قضائی نامه نوشته که قتلی مرتکب نشده است. در آخرین مکالمهاش با مددکار خیریهای که بهطور داوطلبانه و نه از طرف سیستم قضائی پیگیر کارش شده است، گفته دیگر نمیخواهد زنده بماند و از او خواسته پیگیری نکند تا سیستم قضائی در ادامه این روند حکم اعدام را صادر کند و زندگی محمد ۱۷ساله تمام شود.
تصمیمگیری و قضاوت درباره زندگی یک انسان به خودی خود بسیار سخت است، اما در این پرونده با پسری زیر سن قانونی مواجه هستیم که تمام زندگیاش در رنج و سختی گذشته. آیا وقت آن نیست یک بار هم که شده با عدالت با محمد رفتار شود؟