محمدرضا سرکار آرانى، استاد پداگوژی دانشگاه ناگویاى ژاپن در گفتوگو با «شرق،» ریشههای جاماندگی ایران از توسعه را واکاوی میکند
توسعه؛ مسئله ایران
روز گذشته از کتاب «روایت محمد_ سان؛ روایت محمدرضا سرکار آرانی از مسئله توسعه در ایران» با حضور مقصود فراستخواه، محمود مهرمحمدی، زهرا گویا و محسن رنانی رونمایی شد
چرا دیگران پیش رفتند و ما عقب ماندیم؟ این پرسشی تاریخی است که بارها از ذهن ایرانیان گذشته است. محمدرضا سرکار آرانی، استاد پداگوژی دانشگاه ناگویاى ژاپن، معتقد است توسعه از آموزش آغاز میشود و در ایران دو نظام آگاهی وجود دارد؛ یک نظام آگاهی که از سنت میآید و سابقه تاریخی طولانی دارد و نظام آگاهیای که از تجدد میآید و سابقه چندانی ندارد. این پژوهشگر تأکید میکند: در نظام آگهی متجدد که پایه و بنیان آن مدرسه و آموزش است، همچنان قصه سنتی مادران حاکم است و مدرسه همچنان مغلوب قصه مادران است. این در حالی است که برای توسعه نیاز است که قصه مادران پنبه شود و دوباره در مدارس بازسازی شود. درواقع کودکان باید بتوانند در مدارس جهان خود را بسازند. عصر دیروز از کتاب «روایت محمد-سان؛ روایت محمدرضا سرکار آرانی از مسئله توسعه در ایران» در شهر کتاب مرکزی رونمایی شد. در این مراسم، مقصود فراستخواه، جامعهشناس ایرانی و استاد مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، محمود مهرمحمدی، استاد دانشگاه تربیتمدرس، زهرا گویا، استاد دانشگاه شهید بهشتی و محسن رنانی، اقتصاددان، حضور داشتند و درباره این کتاب تحلیلهایی ارائه دادند.
شرق: چرا دیگران پیش رفتند و ما عقب ماندیم؟ این پرسشی تاریخی است که بارها از ذهن ایرانیان گذشته است. محمدرضا سرکار آرانی، استاد پداگوژی دانشگاه ناگویاى ژاپن، معتقد است توسعه از آموزش آغاز میشود و در ایران دو نظام آگاهی وجود دارد؛ یک نظام آگاهی که از سنت میآید و سابقه تاریخی طولانی دارد و نظام آگاهیای که از تجدد میآید و سابقه چندانی ندارد. این پژوهشگر تأکید میکند: در نظام آگهی متجدد که پایه و بنیان آن مدرسه و آموزش است، همچنان قصه سنتی مادران حاکم است و مدرسه همچنان مغلوب قصه مادران است. این در حالی است که برای توسعه نیاز است که قصه مادران پنبه شود و دوباره در مدارس بازسازی شود. درواقع کودکان باید بتوانند در مدارس جهان خود را بسازند. عصر دیروز از کتاب «روایت محمد-سان؛ روایت محمدرضا سرکار آرانی از مسئله توسعه در ایران» در شهر کتاب مرکزی رونمایی شد. در این مراسم، مقصود فراستخواه، جامعهشناس ایرانی و استاد مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، محمود مهرمحمدی، استاد دانشگاه تربیتمدرس، زهرا گویا، استاد دانشگاه شهید بهشتی و محسن رنانی، اقتصاددان، حضور داشتند و درباره این کتاب تحلیلهایی ارائه دادند.
در پیچ مسئله
محمدرضا سرکار آرانى، استاد پداگوژی دانشگاه ناگویاى ژاپن، معتقد است توسعه در ایران هنوز مسئلهای عمومی نشده است و به آن به چشم راهکار یا فراورده نگاه میشود. او توضیح میدهد: «ما 200 سال است فکر میکنیم که توسعه راهحل ایران است. آن را به ابزار تقلیل داده و کارتابل عباسمیرزا هنوز روی میز دولتهای ماست. ببینید! تجدد یک مفهوم است و توسعه و مدرنیته مفهومی دیگر. ما نیاز داریم واژهها و مفاهیم آن را به صورت دقیق از یکدیگر تفکیک و توصیف کنیم. فهم ما از توسعه، استفاده از محصول، کالا و فراوردهای است که باعث رفاه و آسایش بیشتر شود. حدی از رفاه محصول توسعهیافتگی است. این در حالی است که توسعه «فرایند» پیچیده و همهجانبهای است. فراوردهها را میشود خرید، ولی فرایندها را باید با جانکندن و واسازی پندارها و شستن چشمها ساخت. درواقع شما یا باید از کوه مشکلات بالا بروید یا اینکه تونلی حفر کنید تا از میانه تجربههای تلخ راه به راهی بیابید. شما نمیتوانید در دامنه کوه بنشینید و از عظمت قلهها و راه رفته دیگران روایت کنید و انتظار داشته باشید که به آسانی به آن سوی کوه دشواریها و ناکارآمدیها برسید. بعضی وقتها این تفکر حتی در نخبگان و تحصیلکردههای ایرانی نیز دیده میشود. ما مدام میگوییم که آن دیگری کجای شاخصهای توسعه است و ما چرا اینجا هستیم؟ اینکه «ما چرا اینجاییم؟» پرسش نابی است، ولی بدون جسارت عملی و بصیرت نظری و واکاوی تاریخ تحولات، مسئله ما رونمایی نمیشود. اینکه ما خودمان بنشینیم و انتظار داشته باشیم دیگری بیاید ما را نجات بدهد، ما را به توسعه نمیرساند». استاد دانشگاه ناگویاى ژاپن ادامه میدهد: «اگر ما اکنون در جایگاه فعلی هستیم، به این دلیل است که جای دیگری نمیتوانستیم باشیم. اگر میتوانستیم، حتما بودیم. درواقع ما آمادگی تمهید فرایندهای توسعه را نداریم و فقط دنبال محصول توسعه بوده و هستیم. همه ابزارها و فراوردهها را میخواهیم، ولی به بنیانهای نظری و عملی آن وفادار نیستیم. اگر بخواهم دقیقتر بگویم، ما نهتنها ابزارهای توسعه را ایجاد نکردهایم، بلکه زیرساختهای توسعه را هم از دست دادهایم؛ منبع آب و خاک را گرفتار بحران کردهایم، مهاجرت گسترده نیروی انسانی و سرمایه مادی را تجربه میکنیم و...».
گفتوگو، شروع توسعه
سرکار آرانی توضیح میدهد: «در جهان امروز، توسعه دیگر به مرز هم محدود نمیشود. برای مثال، بخش بزرگی از جنگلهای ژاپن در 150 سال گذشته محفوظ مانده است و این کشور برای آنکه جنگلهای خود را حفظ کند، چوب مورد نیاز را از سایر کشورها وارد میکرد، اما امروز شما در شهر کیوتو ژاپن میایستید و بعضی وقتها توفانی از زباله و هوای آلوده از چین تا قلب کیوتو را شاهد هستید. بنابراین، این نگاه که من در قلمروی خودم محیط زیست را حفظ کنم و به محیط زیست دیگری آسیب بزنم، نگاهی منسوخ است. به نظر میرسد امکان تکرارپذیری روند تحول فکری و فرهنگی دوره مدرنیته دشوار است. پس ما باید چه کار کنیم؟ ما باید راه خودمان را پیدا کنیم. ابزار را میشود خرید، روش را میتوان یاد گرفت، تئوری را حتی میشود رفت سر یک کلاس و فهمید. ما
approach یا رویکرد خودمان را میخواهیم. ایران گرفتار نداشتن آن approach است». این پژوهشگر حوزه آموزش و توسعه تأکید میکند که راه رسیدن به الگو و رویکرد اختصاصی توسعه در ایران، گفتوگو است؛ «گفتوگو برای فهم موقعیت خود ضروری است». سرکار آرانی در ادامه میگوید: «ببینید! سالهاست که در ایران از الگوی توسعه صحبت میشود، اما 150 سال است ما به جای کروکیکشیدن، نقشه و چشمانداز و سند تولید میکنیم. همه نقشه میکشیم و ما نقشهکشهای قهاری هستیم. ما فکر میکنیم اگر نقشه کشیدیم یعنی توسعه. درحالیکه تولید سند و برنامه بعضا جزء مناسک حکمرانی است. در گفتوگوهای روشنفکری هم گفتن از توسعه یعنی کجا میخواهیم برویم، اما کسی جرئت ندارد کروکی بکشد و بگوید ما کجا هستیم. قبل از انقلاب هم مدام از یک تمدن بزرگ و باشکوه حرف میزدند، اما کسی نمیگفت ما هماکنون کجا هستیم. در 150 سال گذشته ما نخواستیم یا نتوانستیم کروکی بکشیم. درواقع نقشه یا کروکی، مسئله ما این بوده است، ولی دیگران اگر قدمی از قدم برداشتند، کروکی کشیدند. گفتوگو کردند برای تهیه کروکی؛ نه اینکه گفتوگو کرده باشند که به کجا برسند. این در حالی است که در کشور ما مسابقه نقشهکشیدن وجود دارد».
گرفتار بیمسئلهگی
او باور دارد ایرانیان در 150 سال گذشته بیشتر از آنکه به دنبال واقعیات روی زمین و امکانات موجود باشند، دنبال آرمانها و رؤیاها بودهاند. آرمانها و رؤیاهایی که از حافظه تاریخی و قصههای مادران ما وام گرفته شده است.
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی تأکید میکند: «کلیدواژههای بسیاری برای تکریم خود داریم، ولی کمتر از شاخصهای سنجشپذیر گفتهایم. مثلا نرخ خرید کتاب یا خوانش کتاب ما چقدر است؟ شما هدفهای آموزش و پرورش ایران را نگاه کنید؛ صدها هدف برای هر دوره تحصیلی داریم. انگار از همه چیز حرف میزند، ولی درواقع میخواهد هیچ چیز نگوید. ژاپنیها میگویند وقتی شما از همه چیز حرف میزنید یعنی نمیخواهید حرف اصلی را بزنید». این استاد دانشگاه، مسئله اصلی ایرانیان را «بیمسئلهبودن» میداند و توضیح میدهد: «ما در ایران دو نظام آگاهی داریم؛ یک نظام آگاهی که از سنت میآید و سابقه تاریخی طولانی دارد و نظام آگاهی از تجدد که سابقه چندانی ندارد. برای مثال، عمر اولین دانشگاه ما زیاد نیست؛ عمر کوتاهی است که برای خلق علم فرصت کافی نداشته است. در مقابل به کمبریج، آکسفورد و به دانشگاههای معتبر اروپای غربی نگاه کنید که زمان طولانی است میزبان بزرگترین دانشمندان جهان هستند. به همین ترتیب باید گفت ما در تجربه زیسته خود از تجدد و مظاهر آن به محصول دانشگاه رسیدیم، اما به فرایند توسعه نرسیدهایم. ما گفتوگو برای توسعه نداشتیم؛ چراکه مسئله ما نبوده است و ما ملت و دولت بیمسئلهای هستیم. سرکار آرانی درباره اینکه مسئله توسعه چگونه ایجاد میشود، توضیح میدهد: «ما رؤیای توسعه نداریم. ما رؤیای این را داریم که چه زمانی سفره پهن میکنند. ببینید! ما رؤیای فراوردههای توسعهیافتگی را داریم. ما میخواهیم خودروی بهتری داشته باشیم، حکمرانی بهتری داشته باشیم، خیابانهای تمیزتری داشته باشیم؛ ولی در این کشور هرکس در ناخودآگاه خود اعتقاد دارد که «من مبرا هستم و دیگری باید خود را اصلاح کند تا توسعه ایجاد شود». بنابراین ما در ایران رؤیای توسعه نداریم. ما بهظاهر فکر میکنیم که رؤیای توسعه داریم». او تأکید دارد که در ایران گفتوگو درباره مسئله نیست، بیشتر درباره خبر است و ادامه میدهد: «ما در ایران وقتی به هم میرسیم درباره مسئله حرف نمیزنیم، بلکه از خبر حرف میزنیم. شما دهها سال است که در این کشور رادیو دارید، وقتی پیچ آن را باز میکنید، میگوید ایران در شرایط حساسی به سر میبرد و مردم مدام به دنبال خبر هستند. میدانید معنی خبر یعنی چه؟ یعنی اینکه ما از خودمان میپرسیم چه زمانی رفاه بیشتری پیدا میکنیم؟ چه زمانی دیگران کاری میکنند که من زندگی بهتری داشته باشم؟ وقتی انگشت این پرسش به سمت خود ما گرفته میشود، میگوییم ما که ایراد و اشکالی نداریم! آن دیگری بهتر است تغییر کند. یا اینکه توجیه میکنیم که نقشی در نابسامانیها نداشتهایم. این رؤیای توسعه ملی نیست. بنابراین ما در ایران «خود» یا «خودبودگی» کمتر داریم. ما وقتی دستمان را بلند میکنیم که حرفی را بزنیم، میگوییم «من». در یک کشور توسعهیافته میگویند «من،... زیرا...!». درواقع من در اینجا به معنی خودبینی است، بهجای خودبودگی».
خودبینی یا خودبودگی؟
این پژوهشگر توضیح میدهد: «خودبودگی حجم وسیعی از مسئولیت را به همراه دارد. مطالبه و مسئولیتپذیری دو رکن بازیگری است و بازیگری یعنی توسعهیافتگی. این هر دو در بستر آزادی شکل میگیرد و اخلاق در این شرایط متحول و زیست اخلاقی بسامان میشود. وقتی مطالبه و مسئولیت جان میگیرد و رشد میکند، میزان آزادی و اخلاق را در درون خودش بارور میکند. آموزش مدرسهای نیز در این راستا نیاز همه ماست. ما به مدرسه نیاز داریم؛ زیرا به غیر نیازمندیم. غیری که محترم است. گفتوگو وقتی وجود دارد که شما معتقد هستید غیری هست. «غیر» محترم است. معتقد هستید غیری هست و محترم است و باید بروم آن را بشناسم و باید بروم زانو به زانوی آن بنشینم. یاد میگیریم که غیری هست، محترم هست، باید بروم آن را بشناسم و این غیر، مکانیسم فهم دیگری دارد؛ یعنی طور دیگری جهان را تفسیر میکند. فهم دیگری! وقتی شما این مسئله را باور ندارید، در قصه مادرت نیست، در کتاب درسیات نیست و در نظام آگاهی سنتیات نیست، یعنی توسعه مسئله شما نیست». سرکار آرانی معتقد است «تاریخ طولانی و نخوانده و بازاندیشینشده ما، کار دست ایرانیان داده است. وقتی ملتی، خانوادهای، فردی حس کند که فهمیده است و رسیده است، یعنی با توسعه خداحافظی کرده و ما در ایران توهم رسیدن داریم، توهم فهمیدن همه جا هست. این به معنای امتناع از یادگیری است. وقتی ملت احساس میکند رسیده است، دیگر پرسشی ندارد. ما ملت بیپرسشی هستیم و دولت بیپرسشی هم هستیم و در این صفحه شطرنج با هم خوب بازی میکنیم، ولی با هم گفتوگو نمیکنیم. در یک کشور توسعهیافته، مدام دولت و ملت در حال گفتوگو هستند». او میگوید: «ما از ابزارهای توسعه برای بازسازی قصههای مادران و تعاریف و مفاهیممان استفاده نمیکنیم؛ مثلا از مدرسه برای شنیدن صدای غیر استفاده نمیشود، از دانشگاه برای شنیدن صدای غیر استفاده نمیشود و... . دیگران اما از ابزارهای توسعه استفاده میکنند تا قصهها و باورهایشان را بازسازی کنند. در ژاپن، سنگاپور، کره جنوبی و سایر کشورهای توسعهیافته، مدرسه که آمد، قصههای مادران را پنبه کرد و به دست بچهها داد و گفت حالا خودتان آنطور که میتوانید و میخوانید ببافید. در ایران وقتی مدرسه آمد، رشدیه که مدرسه را آورد، کتک خورد؛ چون پدران و مادران و جامعه و سیاست فهمید مدرسه آمده تا قصههای مادران را بازسازی کند و در ادامه فهمیدیم که مدرسه میتواند چند گره هم اضافه کند، اما به بازسازی قصه نرسید و همچنان مدرسه و دانشگاه مغلوب قصههای مادران است».