آینده ظریف ایران
جواد ظریف تا سال 1400 و پایان دولت دوازدهم دیپلمات است؛ ادبیات ظریف و رفتار او در سیاقی دیپلماتیک کاملا قابل فهم است و رفتار و گفتار او پیشبینیپذیر است؛ با همه ویژگیهایش؛ با تسلط بینظیرش بر اندیشه و رفتار در حوزه روابط بینالملل و دیپلماسی؛ با شور و حرارتش زمانی که از منافع ملی ایرانیان سخن میگوید و با هوش فوقالعادهاش، تبحر مثالزدنیاش و دوراندیشی محتاطانهای که خاص خود او است.
محمود ملکی
جواد ظریف تا سال 1400 و پایان دولت دوازدهم دیپلمات است؛ ادبیات ظریف و رفتار او در سیاقی دیپلماتیک کاملا قابل فهم است و رفتار و گفتار او پیشبینیپذیر است؛ با همه ویژگیهایش؛ با تسلط بینظیرش بر اندیشه و رفتار در حوزه روابط بینالملل و دیپلماسی؛ با شور و حرارتش زمانی که از منافع ملی ایرانیان سخن میگوید و با هوش فوقالعادهاش، تبحر مثالزدنیاش و دوراندیشی محتاطانهای که خاص خود او است.
پیش از آغاز، باید به منحصربهفردترین ویژگی محمدجواد ظریف اشاره کرد که برخی از روی آگاهی و برخی از روی ناآگاهی، آن را از روایتهای خود در این سالها حذف کردهاند. جواد ظریف از معدود سیاستمداران ایرانی است که انقلاب اسلامی را دقیق و متوازن درک کرده است؛ ظریف نه بُعد تمدنساز، استقلالخواه و اقتدارساز انقلاب اسلامی را مانند برخی از اصلاحطلبان به حاشیه میراند و نه به آزادی انتخاب مردم در رفتار سیاسی و زندگی شخصی و عمومی مانند اصولگرایان بیاعتناست و این هر دو را ذات انقلاب اسلامی میداند. اما شاید مهمتر از این توازن، آن اعتقادی است که ظریف به قدرت معنایی انقلاب اسلامی و مردم دارد. ظریف معتقد است انقلاب ایران یک انقلابی معنایی است که باور و متعاقبا اراده ملت ایران را دگرگون کرده است. این تغییر نظام معنایی، باور جدیدی به مردم ایران بخشیده است که در بیش از ۴۰ سال گذشته این قدرت معنایی از یک سو قدرت ملی ایران را بیشینه کرده و از سویی دیگر همین نظام معنایی، چارچوب استعماری نظام بینالملل را به چالش کشیده است. از همین رو است که او صراحتا میگوید نگرانی غرب از قدرت ایران، نگرانی از این نظام معنایی است که قدرت لایزالی دارد و در هر دورهای به شیوهای امکان بازتولید (در قالبهای قدرت سخت و نرم) دارد.
درعینحال ظریف هم بهعنوان اندیشمند و پژوهشگر روابط بینالملل و هم بهعنوان دیپلماتی در تراز بینالمللی، در روش هم دیدگاه خاص و منحصربهفرد خود را دارد و به همین خاطر است که افرادی که حتی با او در اعتقاد با دال اصلی انقلاب اسلامی اشتراک نظر دارند، در روش مزیتهای او را ندارند.
محمدجواد ظریف با چنین بینشی از مردم، ایران و انقلاب اسلامی، بیشتر از ۳۰ سال در لباس دیپلمات و بهویژه در پروندههای مهم سیاست خارجی کشور در چهار دهه گذشته، بهعنوان سکاندار پیش میرود؛ چهار دههای که به نظر میرسد در داخل کشور، مردم و حاکمیت کم یا زیاد، سخن همدیگر را میشنوند و فهم میکنند. این فهم و درک متقابل، در برهههای زمانی مختلف به صورت نسبی برقرار است و این فهم است که فعل و انفعالات و دستبهدستشدن قدرت را در ایران، در چند دهه گذشته معنادار کرده است. اما پس از سال 1400 و ترویج ایده خالصسازی در قدرت، تا حدی این درک متقابل دچار انقطاع میشود؛ تا جایی که یکی از کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری بهصراحت دراینباره میگوید: «جریان انقلابی باید در یک برهه زمانی کار را در دست بگیرد و پس از سروسامان دادن به اوضاع، دوباره به دموکراسی و رأی مردم برگرداند». با چنین نگرشی و با در پیش گرفتن سیاستهای خالصسازانه در عرصه قدرت، ناآرامیهای کشور در سال 1401 شروع میشود. گروهی که رویکرد خالصسازانه را در پیش گرفته است، با نسلی و نوجوانانی رودررو میشود که نه او آنان را میشناسد و نه آنان او را. فهم و درک متقابل به پایینترین حد ممکن میرسد. شعارهای معترضان در خیابان و مواضع مسئولان وقت در واکنش به این شعارها، از این حکایت دارد که مسئله اصلی طرفین، این است که حرف همدیگر را متوجه نمیشوند؛ هرکدام در دنیای خود زندگی میکنند و مطلقا دغدغهها و نگرانیهای همدیگر را فهم نمیکنند. در چنین شرایطی است که جواد ظریف، سکوت یکسالهاش را میشکند و از همینجاست که آرامآرام نقش جدیدی برای ظریف شکل میگیرد. او در 12 مهر 1401 در دانشگاه تهران در واکنش به ناآرامیهای ایران میگوید: «ما مردمی داریم که در برابر حرف نادرست مقاومت میکنند. اشتباه بزرگی است اگر فکر میکنیم میتوانیم مردم را نادیده بگیریم. تصور اینکه بتوان مردم را با خشونت حفظ کرد، تصوری است که خدا به پیغمبر میفرماید تو هم نمیتوانی». از این تاریخ است که او به تدریج لباس دیپلماتیک را از تن بیرون میکند و میکوشد در نقش کارگزاری که چند دهه در پیشانی نظام فعالیت کرده، نقش جدیدی را بر عهده بگیرد و پلی بین مردم و حاکمیت بسازد و به طرفیت از مردم با حاکمیت سخن میگوید. در چنین برههای است که ظریف به سمت نظریه کنشگری مرزی کشیده میشود؛ او که هم سازمان حکومت را میشناسد و هم حرف مردم را میفهمد، میکوشد بر اساس منطق واقعگرایی عاملانه، به سمت خلق امکانهای جدیدی ورای محدودیتهای ساختار سیاسی حرکت کند. او خود را بین مردم و ساختار سیاسی قرار میدهد و ضمن پذیرش واقعیات نظام سیاسی، عاملانه تلاش میکند تا این دو حرف همدیگر را بفهمند. در این مقطع، ظریف بهعنوان کنشگری مرزی به دنبال این نیست که میدانی آماده شود تا اقدام به کنشگری کند، بلکه به سمت فضاسازی و خلق امکان حرکت میکند. تیپ ایدئال کنشگر مرزی به معنای وبری، تیپ ایدئالی است که اساسا منطق رئال و رئالیسم عاملانه دارد. «کارن باراد» در نظریه خود دراینباره میگوید دنیا واقعی است، ولی عامل انسانی هم بخشی از این دنیای واقعی است. شما میگویید آیا شرایط فراهم است؟ در بحث کنشگران مرزی، اساسا فرض بر خلق امکان است، حتی اگر این امکان در لابهلای محدودیتهای ساختاری باشد. صاحب نظریه کنشگری مرزی در ایران، جامعهشناس معروف ایرانی، مقصود فراستخواه است. کتاب کنشگری مرزی او در همان سال 1401 منتشر میشود. او در این کتاب راه جدیدی را میگشاید. او برخلاف افرادی که تقدیر جامعه ایرانی را عقبماندگی میدانند یا افرادی مانند کاتوزیان که جامعه ایرانی را جامعهای کلنگی مینامد یا دیگرانی که جامعه ایران را به دور از عقلانیت معرفی میکنند، نظریه جدیدی را مطرح میکند که برخلاف همه نظریات پیشین که از فقدان صحبت میکنند، به امکان میاندیشد. او معقتد است با واقعیتگرایی عاملانه میتوان با خلاقیت و ابتکار، ساختار را تحت تأثیر قرار داد. در واقعگرایی عاملانه، ضمن پذیرش واقعیت و اینکه عامل انسانی هم بخشی از این واقعیت است، به عامل انسانی امکان تأثیرگذاری عمکردی بر ساختار داده میشود. عملکرد فردوسی بر اساس همین واقعگرایی عاملانه قابل تحلیل است؛ در جایی که ساختار غلبه دارد، اما غلبه آن مطلق نیست، فردوسی با ابتکار با حضور در درون سازمان و دیوان حکومتهای بیگانه حاکم بر ایران که به دنبال نابودی فرهنگی ایران بودند، زبان فارسی را حفظ میکند. فردوسی بهعنوان کنشگری مرزی بین حفظ فرهنگ ایرانی و تعامل با حکومتهای بیگانه مسلط، امکانی برای حفظ فرهنگ ایرانی را با سرایش شاهنامه در پیش میگیرد و اینگونه وظیفه تاریخی خود را در تسلط فقدانها انجام میدهد. به نظر میرسد ورود ظریف به انتخابات ریاستجمهوری در قامت مشاور و مرد شماره یک کمپین تبلیغاتی مسعود پزشکیان در ادامه همین رویکرد منطق واقعگرایی عاملانه برای خلق امکان حتی در لابهلای محدودیتهای ساختاری است.
حضور او در بین امضاکنندگان بیانیه معروف به بیانیه روزنهگشایان، در اسفند سال 1402 نقطه جدیتر ورود ظریف به عرصه کنشگری مرزی است و حضور تمامقد او در کنار مسعود پزشکیان در مبارزات انتخابات ریاستجمهوری، شکل کاملتری از کنشگری مرزی ظریف است.
در کنشگر مرزی که به دنبال خلق امکان در محدودیتهای ساختاری است، درک لحظه خاص و عاملیت نکته کلیدی است. در انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم و کاندیداتوری مسعود پزشکیان، ظریف آن لحظههای خاص برای خلق فرصت از موقعیت پیشآمده را به زیرکی شکار کرد؛ همان لحظه خاصی که پس از تأیید صلاحیت مسعود پزشکیان آن را شناخت و لحظهای آن را از دست نداد. او کوشید با درک لحظه خاص در این مقطع از تاریخ ایران و با منطق، واقعگرایی عاملانه خود را در فاصله یا شکاف بین مشارکت مردم در انتخابات با رویکرد سیاسی حاکمیت قرار دهد و در پی مصالحه و آشتی بین مردم و صندوق رأی برآمد تا کشور را از بحرانی که میتوانست در آن گرفتار شود، رهایی بخشد. در همین لحظه حیاتی بود که پس از انتقادها و طعنهای موجود از اینکه اعتبار دیپلماتیک 40ساله خود را به خطر انداخته است، بهروشنی گفت نمیخواهد اعتبارش را با خود به زیر خاک ببرد. او در این مقال واقعگرایی، مصلحتسنجی و عملگرایی یک کنشگر مرزی را همزمان نشان داد و تا رسیدن به موفقیت آن را ادامه داد. او برخلاف بسیاری از نخبگان یا حتی تحلیلگران در تاریخ معاصر ایران، درگیر فقدانها نشد و با اعتقاد به توان خلق امکان، بازیسازی کرد که حاصل آن آشتی برخی از تحریمکنندگان صندوق رأی و پیروزی مسعود پزشکیان بود؛ به این امید که بهتدریج صدای مردم شنیده و بیشتر فهم شود. اینک ما با دیپلماتی ورزیده مواجه هستیم که در لحظه درست، در جای درست قرار گرفته و با واقعگرایی عاملانه، نقشی تاریخی از خود در سیاست داخلی هم بر جای گذاشته است؛ برای ایران و مردمانش.